سلام به همگی
من و همسرم سه ساله که با هم ازدواج کردیم مدت اشنایی ما شش ماه بوده که در این دوران ما عاشقانه همدیگرو دوس داشتیم تو این مدت یعنی شش ماه نمیدونم چرا من هیچ وقت نخواستم از گزشته ی ایشون بدونم و انگار هیچی برام مهم نبود اونم حتی یه بار ازم نپرسید برامون مهم نبود تا این که عقد کردیم مدتی که گزشت تازه فهمیدم چقدر گزشته برام مهمه و شروع کردم به پرسش از گزشتش و اونم بهم گفت که چهار سال با دختری دوست بود و اینو هم میدونم که اون دخترو خیلی دوست داشته و بعد چهار سال دختره بهش خیانت میکنه و اونم رابطشو بهم میزنه نمیدونم چرا از همونموقع حساس شدم نسبت به گزشتش شش ماه بعد اون رابطه با من اشنا میشه نمیدون همش فکر میکنم بخاطر فراموش کردن اون رابطه با من ازدواج کرده یا اونو همش دوس داره وقتی میبینمش اتفاقی تو خیابون همش فکر میکنم هنوز دلش پیش اونه یا داره نگاش میکنه چون شنیدم عشق اولو نمیشه هیچ وقت فراموش کرد حتی با بدی هاش خیلی خودمو عذاب میدم خیلی وقتا گریه میکنم و اینکه قبل اونم با دختر داییش تلفنی حرف میزدن و اون میگه عشق یه طرفه بوده فقط دختره عاشقش بوده میگه اون زنگ میزده منم مجبور بودم جوابشو میدادم و اینکه یه شب بهش زنگ میزنه میگه بیا خونمون کسی نیست و این که شوهر منم میره اونجا خودش میگه رفتم اونجا با هم حرف بزنیم ایا واقعا مگه میشه؟مگه وقتی دیگه نبود که نصف شب ساعت 2 شب وقت حرف زدنه من که باور نمیکنم اخه چرا؟این فکرا مثل خوره افتاده به جونم و دارم ذره ذره اب میشم و این که میگه اون شب دختر داییشش اومده کنارش نشسته دستشو دورش اورده اونم دیگه بلند شده اومده به نظر شما تو همچین موقعیتی ایا امکان داره فقط برای صحبت برن اخه با تلفن کافی نیود؟نه من که نمیتونم باور کنم اونم یه دختر و پسر مجرد تو خونه خالی نمیشه باور کرد نه کمکم کنید خواهش دارم میمیرم
اینو هم اضافه کنم که در حال حاظر هیچ مشکلی با هم نداریم و تنها مشکل من همین گزشتست نمیخام ایندمو به خاطر گزشته فدا کنم ولی از این فکرو خیال نمیشه رها شد خیلی سخته برام الان عاشقانه دوستم داره و منم خیلی دوسش دارم ولی وقتی به گزشته فکر میکنم اینکه شاید گاهی اوقات به اون فکر میکنه خیلی حالم گرفته میشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)