به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 91 [ 01:08]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    86

    تشکرشده 90 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    سلام
    نمیدونم چطوری شروع کنم. 20 سالمه و دانشجوام. دختر مهربون و باگذشت و فعالی هستم. سعی میکنم همیشه توکلم فقط به خدا باشه اما
    با خودم و درون خودم مشکلاتی دارم که به شدت اذیتم میکنند انگار در قفسه ی سینه ام حبابی از غم درست میشه و عذابم میده.
    نمیدونم از کمبود اعتماد به نفسه، از چه کوفتیه که گاهی انقدر حساس میشم. مثلا اگر اشتباهی در کلاس درس بکنم یا سوتی ای بدم که بد بشه یا اگه یکی از استادان باهام خوب برخورد نکنه اعصابم کامل بهم میریزه و مدام بهش فکر میکنم. همش از همه ی دوستام نظرشونو میپرسم و میگم خیلی بد شد؟ تو رو خدا راستشو بگو خیلی بد شد؟ فلانی تو بگو خیلی خیلی بد شد؟ بعد مرتب قسمشون میدم راستشو بگن و مرتب اون موضوع در ذهنم بزرگ میشه! دوستام میگن یه موقع هایی دیوونمون میکنی.
    میبینم خیلی از این مسایل وقتی برای دوستام اتفاق بیفته عین خیالشون هم نیست! ولی من انگار یه خوره توی جونم افتاده باشه اذیت میشم
    دیشب بابام سر یه حرفی از دستم دلخور شده بود. عذاب وجدان داشت دیوونم میکرد. از بابام معذرت خواستم ولی معلوم بود هنوز دلخوره در حالی که من ناخواسته ناراحتش کرده بودم. به مامانم میگفتم: مامان خیلی بد گفتم؟ تو رو خدا راستشو بگو
    وای این وقتا انگار قلبم از درد تیر میکشه. سریع سعی میکنم موضوع ناراحت کننده رو از ذهنم بیرون کنم و موفق هم میشم ولی بی حوصله و پرخاشگر میشم و دلم میخواد بخوابم یا حتی بمیرم. یه موقع هایی وحشت میکنم. نکنه من مشکل روانی دارم که بعد از این مسایل کوچیک حتی حوصله ی زندگی هم ندارم؟
    دوست ندارم هیچکس به خاطرم به زحمت بیفته و همش تعارف میکنم. کسی که برام کاری انجام میده معذب میشم و به خاطر مسایل خیلی خیلی کوچیک عذاب وجدان میگیرم.
    من مجردم و بیشتر اوقات سرخوش!هیچ مشکل جدی ای در زندگی ندارم و اینجوریم! اصلا هنوز وارد زندگی جدی هم نشدم! از خودم و حس هام میترسم. من چمه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید saba mehraboon تشکرکرده است .

    saba mehraboon (پنجشنبه 23 آذر 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 فروردین 93 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    298
    امتیاز
    2,164
    سطح
    28
    Points: 2,164, Level: 28
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,619

    تشکرشده 1,636 در 313 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس



    سلام صبا جــان

    بابت مهربونی و گذشتت که باید بهت آفـــرین گفت این واقعاً عالیه!


    فکــر می کنی اگه دیگران از دستت ناراحت بشن چه اتفاقی میوفته؟
    چــرا نظر دیگران اینهمه برات مهمه؟
    به عنوان مثال بدون در نظر گرفتن نارحت شدن بابات؛ فقط و فقط از نظر خودت حرفی که بابات گفتی خیلی بد بود؟


    این رفتارت تا حدودی روزای اول دانشگاه طبیعیه... به هر حال محیط جدیده و بزرگتر و ... ولی باید یکم شدتش رو کم کنی...

    به قول خودت گاهــی دوستات بهت می گن "دیوونمون کردی"؛؛ وقتی این رو می ذارم کنار دلت مهربونت می بینم خیلی راحت می تونی از پس این مشکل بربیای؛

    وقتی معذرت خواهی می کنی؛ به طرف مقابلت می گی که از رفتارت پشیمونی و خواهان جبرانش هستی... ولی وقتی مدام ازش می پرسی که ناراحت نشدی؟ دلخور نشدی؟ بدتر ممکنه نتیجه ی عکس بده؛ اینجوری علاوه بر دلخوری قبلی این اصرار بر بخشیدنت هم یه دلخوری جدید به وجود میاره و یه جورایی هم خودت هم طرف مقابلت رو اذیت می کنه.

    این رو هـــم بدون که وقتی زیاد معذرت خواهی می کنی یعنی کارت رو بیشتر از اونی که بوده بد جلوه می دی!

    تو با یه معذرت خواهی مهربونی خودت رو ثابت کردی؛ اما تکرار اون در دفعات بعد اثری نداره.


    راجع به اینکه چه جوری اعتماد به نفست رو ببری بالا بچه ها میان و بهت می گن.



  4. 5 کاربر از پست مفید gole kaghazi تشکرکرده اند .

    gole kaghazi (چهارشنبه 22 آذر 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 91 [ 01:08]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    86

    تشکرشده 90 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    گل کاغذی عزیز ازت ممنونم که کمکم میکنی
    من از اول اینجوری نبودم. میخوام کلا یه پیشینه ای از زندگیم بنویسم. لطفا کسایی که حوصله ندارن این پست رو نخونن چون فکر میکنم در یک برهه ای از زندگیم به روانم آسیب زدم.
    سال اول دبستان معلم سختگیری داشتیم که روشهای تنبیهی برای آموزش داشت. من با اینکه همه ی نمره هایم 20 بود اما هر روز بیشتر از قبل توی خودم میرفتم و در هیچ فعالیتی شرکت نمیکردم جوری که معلم مادرم را خواسته بود و بهش گفته بود بچه تون احتمالا مشکل داره!
    سال دوم دبستان معلممان خیلی مهربون بود. من به طرز عجیبی شکوفا شدم. در همه ی فعالیت های کلاسی شرکت میکردم، نماینده ی کلاس شدم، شیطون و خنده رو و بچه زرنگ بودم. همه دوستم داشتند.
    تا آخر دبستان این رویه ادامه داشت. مادرم میگفت هر موقع به مدرسه برای گرفتن کارنامه میومده آنقدر معلم ها تعریفم را میکردند که حد نداشته. سال پنجم برای روز معلم مجری جشن کل مدرسه شدم. آخر جشن معلم سال اول دبستان بغلم کرد و ازم حلالیت طلبید. این موفقیت ها و محبوب بودن ها در راهنمایی هم ادامه داشت. عادت کرده بودم همه دوستم بدارند. بچه زرنگ و مودب بودم و همه ی معلمها دوستم داشتند. به قول بچه ها بامرام و دلسوز بودم و همه ی بچه های کلاس هم دوستم داشتن. میان دوستانم محبوبترین بودم چون با همه میساختم. سنگ صبور بچه ها هم بودم ولی مشکلات بلوغ رو هم داشتم. جوش های صورتم و بزرگ شدن بینی ام و تغییرات بدنم رو دوست نداشتم ولی با همه ی اینها محبت خالصانه ی دوستانم را داشتم که قلبم رو روشن میکرد
    تا وارد دبیرستان شدم... دبیرستانی با جو خفقان...تنها کسی ارزشمند بود که درس میخواند و با هرکس کمتر درس میخواند مثل یک آشغال برخورد میشد... کلمات تحقیر آمیز مشاوران و ناظم ها با بچه ها رویه ی عادی دبیرستان بود. با اینکه همه دختران خوب و معتقدی بودند از نظر انظباطی هم طوری با بچه ها برخورد میشد انگار موجودات کثیفیند. بچه ها مضظرب بودندو بعضی هاشان پیش روانشناس میرفتند. برای من هم سخت بود خصوصا سال اول و دوم دبیرستان اما سال سوم کمی فشار روانی از رویمان برداشته شد. من باز هم شدم صبای سابق. خنده رو و زرنگ و محبوب معلمان و دوستانم. شوخی های بجای وسط کلاسم هم معلم را از خنده روده بر میکرد هم بچه ها رو و من سرمست خوشی از این همه تاثیر روی دیگران بودم. عادت کرده بودم همه فقط ازم تعریف کنن.
    اما سال پیش دانشگاهی، سال عجیبی بود برام. همه ی فامیل ازم توقع بهترین رشته در بهترین دانشگاه را داشتند و مرتب و پیوسته بهم اینو یادآوری میکردند. مادرم نیز همصدا با آنان بود. جو مدرسه خفقان آورتر شده بود، کسانی که تا سال پیش دوستانم بودند حالا بهم دروغ میگفتن و حسودی میکردند و قلبم تکه پاره میشد. معلم مرد برایمان آورده بودند که هر کدام یه مشکلی داشتند. تنها شده بودم، تنهاتر از همیشه! نصف سال گذشته بود و من خودم را آماده نمیدیدم... هر روز بر خودم لعنت میفرستادم که چرا درس نمیخونم... از خودم متنفر شده بودم. همه ی فامیل بهم استرس وارد میکردند و خانواده ام چشم امیدشان را بهم دوخته بودند... کنکور برایم ته دنیا بود. هر شب گریه میکردم..مچاله و خورد میشدم...آرزوی مرگ میکردم. پیش خودم میگفتم من که هیچ گناه وحشتناک یا بزرگی نکردم که برم جهنم، پس دلم میخواد بمیرم و از جهنم دنیا خلاص شوم و برم پیش خدا. واقعا میخواستم بمیرم و این روحیه ماهها ادامه پیدا کرد... افسرده بودم
    من کنکور دادم. لطف خدا بود که در رشته ای قبول شدم که دوستش دارم. از وضعیت الان زندگیم راضی ام اما احساس میکنم هیچ وقت صبای سابق نشدم. خلق و خویم عوض شده. هنوز هم مهربانم و خوبی همه رو میخوام اما شکننده و حساس شدم. اعتماد به نفس سابق را ندارم و همه ی مشکلاتی که بالا ذکر کردم و یک چیز وحشتناک دیگه[size=large]من شادم اما بعد از اون اتفاق هر مشکلی که برام پیش میاد چه کوچک یا بزرگ یاد مرگ میفتم. یاد یک راه فرار و دلم ناخوداگاه رفتن پیش خدا را میخواهد[color=#FF0000]من قبلا اینجوری نبودم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید saba mehraboon تشکرکرده است .

    saba mehraboon (پنجشنبه 23 آذر 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 91 [ 01:08]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    86

    تشکرشده 90 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    گل کاغذی عزیزم روی سوالات فکر کردم و میخوام جوابشونو بدم. راستی من در دانشگاه ترم اولی نیستم.
    پرسیده بودی فکر میکنی اگر دیگران از دستت ناراحت بشن چی میشه؟
    راستش بستگی داره این دیگران چه کسانی باشند. مثلا فرض کن در دانشگاه اوایل ترم استادم به خاطر یه حرف یا نظرم از من بدش بیاد. خوب همین ناراحتم میکنه. میدونم که اون خود واقعی منو نمیشناسه و داره اشتباه قضاوت میکنه. حالا شاید اون استاد اصلا راجع من فکر هم نکنه اما من هر حرکتشو راجع خودم تعبیر میکنم گاهی. از دوستام هم مدام میپرسم.
    اما راجع پدرم قضیه فرق میکرد. پدرم منو میشناسه اما حرف منو اشتباه متوجه شده بود و براش سو تفاهم شده بود. کلی دلخور بود ولی به منم نگفته بود و در دلش نگه داشته بود که یکدفعه از دهنش پرید. من از اینکه این مسئله که باعث رنج پدرم شده بود رنج میکشیدم. از اینکه اون حرف رو زده بودم و فکری که در سر پدرم اومده بود رنج میکشیدم.
    یه بار با دوستم داشتم چایی میخوردیم و حرف میزدیم. درباره یه مسئله ای بهش گفتم فلانی ناراحت نشه. دوستم ناراحت شد و گفت تو به خودت فکر نمیکنی. چرا نمیگی خودم ناراحت نشم؟ تو اعتماد به نفس نداری.
    راستی من در جمع خیلی راحت حرف میزنم. کلا زیاد حرف میزنم. سریع با افراد دوست میشم. دوست دارم دوستم بدارند. نه گفتن برام سخته. عذاب وجدان هم گاهی میگیرم. نکات مثبت خودم رو بیان میکنم اما گاهی دوستام میگن الکی به خودت نکات منفی نسبت میدی. بعضی از دوستام هم میگن اعتماد به نفست بالاست.معدلم در دانشگاه عالیست گرچه کم درس میخونم.

  8. 2 کاربر از پست مفید saba mehraboon تشکرکرده اند .

    saba mehraboon (پنجشنبه 23 آذر 91)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 فروردین 93 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    298
    امتیاز
    2,164
    سطح
    28
    Points: 2,164, Level: 28
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,619

    تشکرشده 1,636 در 313 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس


    صبا می دونی سخت ترین کار دنیا چیه؟
    این که بخوای همه رو از خودت راضی نگه داری!


    در مورد طرز فکر دیگران درمورد تو:
    تو مسئول این نیستی که همه رو از از خودت راضی کنی... اگر حرکت اشتباهی انجام دادی معذرت خواهی کن ولی تو حق نداری بیش از اندازه بابت یک اشتباه خودت رو ناراحت کن.
    استاد تو "اگه" به خاطر یه حرف یا یه نظر بخواد نظرش درمورد تو عوض بشه، نشکل از سطحی نگریه اونه نه نظر تو! آدما هزارتا بعد شخصیتی دارن نمی شه که با دیدن یه وجه درموردشون قضاوت کرد... پس اگه دوباره همچین اتفاقی افتاد فقط سعی کن خودت باشی... خودت رو اثبات کنی... دیگه اینکه استاد یا هر کس دیگه ای چه برداشتی می کنه مهم نیست!!!
    این قضیه فقط یه استثناء داره اونم پدر و مادره ...



    در مورد حسادت دیگران:
    اگه کسی حسودی کرد یعنی تو اینقد موفق بودی که حسادت اون تحریک شده... تو نباید از دیت همچین آدمایی ناراحت بشی؛ چون از قدیم گفتن آدمای حسود صادق ترین افرادی هستن که بهت می گن تو از من بهتری... فقز باید بهشون بگی عاشقتونم که اینهمه درگیر منین!!!


    این فکــر که دیگران درمورد من چه فکــری می کنند و ذهن خوانی کردن رو بذار کنار... بشو همون صبایی که خودت دوست داری... تو اگه خودت از خودت راضی باشی اونوقته که بقیه هم ازت راضی می شن

    صبا باور کن مسئله ی تو با یه اراده ی خودت برای صبای سابق شدن حل می شه...




  10. 3 کاربر از پست مفید gole kaghazi تشکرکرده اند .

    gole kaghazi (پنجشنبه 23 آذر 91)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1391-2-28
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    925

    تشکرشده 957 در 224 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    صبا جون سلام ..
    من فکر میکنم این مشکل تو به این خاطر هست که میخوای دیگران تائیدت کنن .. یعنی تائید دیگران رو میخوای که از خودت راضی بشی و با اینکه میدونی مثلا کارت درست بوده یا غلط باز هم میخوای دیگران تائید کنن که مطمئن بشی ..
    تو یه جمله : خودتو قبول نداری !!

    میدونی اصل کار اینه که خودت از خودت راضی باشی و حس خوبی داشته باشی ..
    چند تا پست خوب در این مورد از جناب اس سی ای دیدم که سعی میکنم پیدا کنم و لینکش رو برات بذارم ..

    شما بايد طوري زندگي كنيد كه خودتون،‌ حامي باشيد! نه نيازمند حمايت! و از اين احساس لذت ببريد! شدنيه! عجله نكنيد!

    به برداشتهاي ذهن ميمون،‌ (ذهن سطحي يا گفتگوي دروني) به هيچ وجه اعتماد نكنيد! اين يكي از مشكلات اساسي شماست! گفتكوي دروني كه نشان از ذهن فعال شماست! اين ذهن بسيار وراج است... تمام مدت در مغز شما وراجي مي كند و آرامش رو از شما سلب كرده!
    يكي ديگه از مشكلاتي كه داريد منتقد دروني بسيار قوي است! هر چه مي كشيد از دست ايشونه! مقصر مي خواستيد؟ اينه! ببينيد خوب بشناسيدش! شما رو نقد مي كنه! زندگيتون رو! گذشتتون رو! آينده تون رو! هيچ كس خوب نيست... منتقد دروني با تكنيكهاي خودش به شما نزديك مي شه! اگر اين تكنيك ها رو بلد نباشيد روزگارتون رو سياه مي كنه! اولين تكنيك منتقد دروني تكرار است! همش يك چيزي رو تكرار مي كنه! دومين تكنيكش اينه كه شما رو سرزنش مي كنه! مثلا شما به پدرتون چيزي گفتيد كه ايشون چرا اونطور راجع به شما قضاوت كرده اند؟ منتقد دروني مي گه چرا گفتي؟ چرا اينجوري كردي؟ چرا قهر كردي؟ پس عذاب وجدان هست! اما اين اسمش عذاب وجدان نيست! گفتگوهاي عذاب آور منتقد درونيه!
    اما حالا اگر به حرفش گوش مي كرديد و مي گفتيد خب باشه! آشتي مي كنم! اون موقع مي گه: بد بخت! آشتي كردي؟ همين با يه بوسه و بغل كردن ماست مالي شد رفت؟؟؟ به همين سادگي؟؟ هر بلايي مي خوان سرت مي آورند بعدش با يه دوست داريم! تموم شد رفت؟؟؟
    ببينيد بهار اين روزگار شما رو سياه مي كنه! اون دائم داره مي گه اگر الان اونجوري براي كنكور نخونده بودي اينطور بود و اونطور بود! اين رو بايد براي هميشه آرومش كنيد در غير اينصورت يك روز خوش نخواهيد داشت كه هيچ يك ثانيه آرامش نداريد!

    يكي ديگه از مشكلات شما‌، نداشتن مهارت رفتار جرات مندانه است.. چرا؟ چون در گام اول از چيزي كه هستيد راضي نيستيد! خودتون رو قبول نداريد! در صورتيكه ديگران شما رو قبول دارند و شما با ذكر اينكه من رو قبول نداشته باشيد سعي مي كنيد بگيد كه نبايد شما رو قبول كنند! از خواستگارها گرفته تا دوستانتان در اينجا ( به رتبه هام نگاه نكنيد! ) من مي خوام به رتبه هاي شما نگاه كنم و بگم كه اون واقعيت شماست! اون قضاوت مردم درباره شماست! به منتقد درونيتون سلام بلند من رو بروسنيد و بگيد همين روزها بايد ذهن شما رو تخليه كنه!


    علاج درد این ذهن مانع عمیق شدن همون پذیرشه ، مانع پذیرشت هم ترس هست . ترس از بی اعتبار شدن که فیلتربرات ساخته این ترس هم از هیجانات هست ، یعنی احساساتت باعث این ترس شده ، وعقلانیت راه حل اون هست ، با عقلت ( بالغ وجودت )با این احساست ( کودک وجودت ) روبرو شو و دستش رو بگیر و از لای این ترسها بیرونش کن و نشون بده همش توهم هست ( واقعیت اعتبار تو به اون بهایی هست که به خودت میدی ، به عزت نفس تو هست و .... که با پذیرش واقعیت ها و مدیریت خود در متن آنها به شکل درست بدست میاد)، خودتو رها کن و با ترسهات روبرو شو . بهار جان برو توی تاپیک نازنین و از روشی که اونجا دادم ، جدال احسن بین عقل و احساس استفاده کن . لازم هم نیست که به هرچه ترسه در لایه های وجودت رسیدی بیای اینجا بیان کنی . مهم اینه که خودت باهاشون مواجه بشی ، بپذیریشون و ازشون عبور کنی ( تسلیمشون نشی و پشت فیلترها خودتو از خودت قایم نکن که نمودش میشه خود را از دیگران قایم کردن اما با واکنش دفاعی ای که از درگیری درونی در ذهنت هست در برابرشون نمود پیدا کردن >>> یعنی همین تاپیکهایی که این مدت ایجاد کردی، اگه این حرفم را متوجه شده باشی می فهمی چرا اول این تاپیک گفتی به رتبه هام و ..... نگاه نکنید ..... یعنی دلت میخواد از این قایم شدن بیرون بیای اصلاً نیاز داری ، اما ترس از دیده شدن و نامناسب بودن باعث میشه بگی نگام نکنید تا بیام بیرون ..... ) . حاصل این پذیرش و عبور میشه استخراج صورت مسئله اصلی . وقتی به اینجا رسیدی تازه می فهمی نفس راحت کشیدن یعنی چه ، رها شدن یعنی چه ، خود را درک کردن و فهمیدن یعنی چه ، خود را پذیرفتن و دوست داشتن و نوازش کردن یعنی چه .... باورت میشه با همین روبرو شدن و یافتن و پذیرفتن و صورت مسئله را تشخیص دادن همه این حالتهایی که گفتم در اولیه ترین سطحش هم شده ، اتفاق میافته ؟!!

    آره عزیز ...... تایید بیرونی زیاد میگیری ...... اما بازم تشنه ای ، تاریخ مصرف اون تاییدات برای شارژ بهار تا همون لحظات اولیه هست بعد دوباره عطش بهار ......

    میدونی دلیلش چیه ؟

    چون خودت خودتو تایید نمی کنی ........ تازه وقتی از بیرون تایید میشی .... به قول خودت مسکن هست یعنی لحظاتی تسکینت میده اما درمان نمیکنه .... چون خودت اون تاییدات را باور نمی کنی ، قبولش نمی کنی ...... چون خودت خودتو رد می کنی


    تو از خودت فرار می کنی ، با خودت روبرو نمیشی چون قبولش نداری .... چنانکه اگر برسی به دوست داشتن و تأیید خودت با دیگران هم همینطور خواهی بود .

    اینه که میگیم عوامل بیرونی را رها کنید به درون برسید . بهار تایید بیرونی را داره اما راضی نیست .

    می دونی حتی حسادت توی آدمهای حسود از اینجاست ...... که خودشون را قبول ندارند و وابسته به تاییدات بیرونی میشن و این تاییدات دم به دم هم باشه باز سیراب نمیشند و همیشه یه فاصله ای احساس می کنند و توجه کسی به هرکس دیگر اونا رو آشفته می کنه و حسادت شکل میگیره .......

    بدان با طی این مسیر با توجه دقیق و اجرا کردن راهکارهای جناب sci به اینجا که خودتو تایید کنی و دوست داشته باشی خواهی رسید. آره عزیزم ، درست شدنیه ، باید بخواهی و عمل کنی .

    یه سر بزن به ناخودآگاهت ..... می بینی چقدر سرزنش خود ، انبار کرده ای ؟؟؟؟؟



    قرار نيست ما همه مسائلمون رو با هم حل كنيم! قراره آرام آرام جلو بريم! وقتي ريشه يابي كرديد متوجه شديد كه يكي از بزرگترين مواردي كه مسائل مختلف براي شما ايجاد كرده همين گفتگوي سطحي ذهن شماست
    خب: پس چگونه مي توانيد منتقد دروني خودتون رو خاموش كنيد! اين اولين و مهمترين صورت مساله است
    قبل از اينكه بخواهيم چيزي رو خاموش كنيم بايد ببينيم چي هست؟؟ اصلا منتقد دروني چيه؟؟؟
    ببينيد منتقد دروني همان ذهن سطحي نيست! اما هر دو اينها موجب اغتشاش ذهني مي شود. اين اغتشاش ذهن شما كه توسط گفتگوي دروني يا ذهن سطحي
    اول رام كردن ذهن شما:
    ذهن سطحي در تمام مدت بيداري شما،‌فعال است! اگر مي خواهيد تصوري از اين ذهن داشته باشيد،‌يك صفحه مانيتور بزرگ (مثل صفحات مانيتور هاي فرودگاه) رو در نظر بگيريد كه همينطور داده هاي آن عوض مي شود. اما آيا مي شه خاموشش كرد؟ شايد نه! مي شه آرامش كرد! اين ذهن كاركرد ويژه اي براي شما داره
    1/ عملا شما را از وقايعي كه اطراف شما اتفاق مي افته آگاه مي كنه!
    2/ مرتبا وراجي مي كنه و پر گويي مي كنه...
    3/ تمام مدت برداشت هاي ذهني مي كنه و چندين باره بر اونها تاكيد مي كنه
    4/ شما رو مطمئن مي كنه كه شما از همه اتفاقات پيرامونتون مطلع هستيد
    5/ قضاوت مي كنه
    6/ به نحو بازي گونه اي توضيحاتي كنايه آميز مي ده: بي شك منظورش اين بود كه مي خواست من هم باهاشون برم! چرا آخه؟ (ببينيد اين سرزنش نيست يك برداشته)
    7/ نسبت به برداشتهايي كه مي كنيد شما رو مطمئن مي كنه كه اين برداشتها كاملا صحيح هستند!
    ما معمولا به اين ذهن بي توجه هستيم! خيلي راحت فعالش مي كنيم و بهش بال و پر مي دهيم... با ماشيني كه بوق مي زند... فورا مي گوييم: چرا بوق زد؟ منظورش چي بود؟ مي خواد من چي كار كنم؟؟
    و وقتي مي خواهيد روي موضوعي متمركز شويد ذهن شما آرام نيست و اين گفتگو ها مزاحم هستند...شما بي شك بدون داشتن آرامش ذهني نمي توانيد كاري انجام دهيد! و وقتي تلاش مي كنيد كه كاري انجام دهيد... بسيار خسته و خشمگين مي شويد!
    چه مواردي ذهن شما رو آرام مي كند،‌ خواهم گفت! پس متوجه شديد كه ذهن سطحي چيست؟ اين ذهن آشفتگي بسيار زيادي براي شما ايجاد مي كنه و مجالي براي منتقد دروني!

    منتقد دروني را مي توان جنبه اي از ذهن سطحي گفت كه جنبه اي از شخصيت شماست! اين جنبه شخصيتي شما واقعا قصد آسيب زدن به شما رو ندارد! دشمن شما نيست! مي خواهد شما رو حمايت كند و دائما نگران است! مثل مادري كه تماما مراقب كودك خود است! حتما ديده ايد! مادري در كودكي بچه رو حمايت مي كند كه اي واي نخوري زمين! دستش رو مي گيره! كمكش مي كنه! نظر مادر خيره! ولي وقتي اين بچه مي شه 20 سالش... اون مادر اگر خودش رو تغيير نده و همون حمايتها رو انجام بده چه حادثه دردناكي خواهد بود!
    منتقد دروني در دوارن كودكي شما شكل گرفته براي همين گفتيم كه ريشه در كودكي و خانواده شما داره! تحقير شدنهاي دوران كودكي، بي توجهي پدر و مادر و ... همه اينها مي توانند دلائلي باشند كه منتقد دروني شما رو بزرگ و بزرگتر كرده اند! بطوريكه شما همواره خودتون رو در معرض نقد مي گذاريد و از هيچ كاري كه انجام مي دهيم راضي نمي شويد... آيا مي توانيم او را خاموش كنيم! سوال اينجاست كه چرا خاموشش كنيم!؟ چرا اين حامي رو از بين ببريم! بهتره كه در آرامشي كه با رام كردن ذهن سطحي بدست مي آوريم... اين منتقد رو تربيت كنيم تا نقش واقعي خودش رو ايفا كنه و بفهمه كه شما ديگر كودك نيستيد!
    اين منتقد چند تا كار مي كنه كه موجب مي شه شما صداي معلم دروني خودتون رو نشنويد،‌ و آرامش شما رو سلب مي كنه
    1/ شما رو در انجام هر كاري سرزنش مي كنه! اصلا مهم نيست كه شما چه مي كنيد! سرزنش مي كنه شما رو! چرا كه شما خودتون رو باور نداريد!
    2/ مانع تصميم گيري در موقعيت هاي مهم مي شه... و امكان داره شما در دقائق پاياني تصميمتون رو تغيير دهيد
    3/ سرزنش رو با صداي بلند تكرار مي كنه! اونقدر تكرار مي كنه كه شما عزت نفستون رو از دست مي دهيد
    4/ موجب آشفتگي شديد ذهني و متعاقبا اضطراب فيزيولوژيك مي شه! (درد قلب شما و يا دردهاي مبهم قفسه سينه يا رحم مي تونه دردهايي باشه كه ناشي از اضطراب مي باشد)

    حالا كه صورت مساله اوليه رو شناختيم! فقط سعي مي كنيد كه كمترين مشكلات رو براي خودتون ايجاد كنيد و در سريعترين زمان ممكن به آرامش برسيد:
    اولين راهكارها براي آرام كردن ذهن سطحي است: (دقت داشته باشيد كه شايد هرگز نتوانيم اين ذهن را خاموش كنيم،‌ولي سعي مي كنيم آرامش كنيم؛‌ اگر بتوانيم كلا خاموشش كنيم حالت سكوت عميق رو تجربه خواهيم كرد! آرامشي كه شما رو چنان شيفته خودش مي كنه كه عاشقانه براي بدست آوردنش لحظه شماري مي كنيد
    1. روزانه به مدت 10 دقيقه در دو نوبت،‌ موسيقي بدون كلام گوش كنيد. به ساعت نگاه نكنيد و چند تراك رو انتخاب كنيد و گوش كنيد كه مجموع اونها ده دقيقه باشد
    از اينجا مي توانيد موسيقي هاي خوبي پيدا كنيد:
    http://vmusic.ir/category/download/newage-music/

    2. تمرينات تنفسي انجام دهيد. ( در تاپيكهي مختلفي اين رو توضيح دادم،‌ همان روش رو استفاده كنيد) فقط در مورد تعداد: 10 با تنفس بشيوه نور رنگي/ در هفته اول هر 2 ساعت/ در هفته دوم هر 4 ساعت/
    در طي روز هر دو ساعت در هفته اول اين تمرين رو انجام دهيد:
    - چشمانتان را ببنديد/ يك نور رنگي از رنگ مورد علاقه خودتون رو در نظر بگيريد/ با دو شماره نور رنگي رو طي يك نفس عميق به داخل بدنتان جاري كنيد و ريه ها رو پر كنيد/ فكر كنيد كه اين نور به تمام قسمتهاي بدنتون مي رسه و نور رو دنبال كنيد تا به همه وجودتون برسه... از سر شروع كنيد و تا پاها اون رو هدايت كنيد/ اين بخش كه نفس رو نگه مي داريد چهار شماره طول مي كشه/ شايد در يك بار تنفس نتوانيد اون نور رو به همه اعضا برسونيد... اما طي 5 با تنفس اين نور رو به همه بدنتون برسونيد بطوريكه بعد از تمرين تنفس متوجه شويد كه بدنتون نوراني شده/ سپس طي يك شماره نورهاي سياه و بد رو از بدنتون خارج كنيد!!! با يك بازدم قوي!

    3. توجه داشته باشيد كه ذهن سطحي بسيار نيرومند است! و حاضر نيست صحنه رو ترك كند! پس شروع به حمله مي كند... قبل از انكه موفق شوند انديشه هاي سطحي پيامشان رو به ذهن شما وارد كنند،‌ آنها را به عقب برانيد!
    فشار افكار حمله كننده يا مهاجم، تا مدتي پس از تمرينات فوق با شما خواهد بود ولي به مرور رفع خواهد شد

    4. پياده روي سريع به مقدار 500 قدم در روز در يك نوبت/ قدمهايتان رو بشماريد! به هيچ وجه ندويد

    - زمانيكه مورد سرزنش منتقد دروني قرار مي گيريد:
    يك كش به دور مچ خود بياندازيد/ به محض اينكه سرزنش شروع شد كش رو محكم بكشيد تا به دست شما برخورد كند... سپس اين عبارت را بگوييد:
    امروز من بزرگ شده ام و منتقد دروني من اين را تشخيص مي دهد و طوري من را حمايت مي كند كه مناسب زندگي كنوني من باشد.

    اين تمرينات در مراحل اوليه شايد دشوار باشند اما به مرور زمان طي هفته هايي كه مي گذرد آرامش بيشتري را مشاهده خواهيد كرد
    طي اين مدت كمترين برخوردها را با پدر و مادر و خانواده داشته باشيد و به هيچ وجه كسي رو نقد نكنيد
    امیدوارم به دردت بخوره عزیزم ..

  12. 3 کاربر از پست مفید الف-ح تشکرکرده اند .

    الف-ح (جمعه 24 آذر 91)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 91 [ 01:08]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    86

    تشکرشده 90 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    گل کاغذی و الف ح عزیز ممنونم که کمکم میکنید البته انتظار داشتم افراد بیشتری در تالار کمکم کنند. من هنوز منتظرم.
    گل کاغذی راست میگی من دوست دارم همه ی آدما ازم راضی باشن و دوستم داشته باشن که نشدنیه ولی نمیدونم چطوری باید خودمو تغییر بدم! چطوری باید اون احساس بد حاکی از عدم پذیرش رو از خودم برانم؟ احساسی که اذیتم میکنه، ازم انرژی میگیره و من سعی میکنم فکر نکنم ولی ناخودآگاه به اون مسئله فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم... مسئله ای که برای دیگران بزرگ نیست برای من غول میشه... از یادآوریش حالت تهوع بهم دست میده و دیگه بهش فکر نمیکنم و سرکوبش میکنم ولی این مشکلی رو حل نمیکنه چون اگر هر موقع یادم بیاد اذیتم میکنه و گاهی آرزوی مرگ میکنم...
    من خیلیییی میترسم. من اینجوری نبودم که مسائل کوچیک بخوان همچین آرزویی را درونم بیدار کنند. در هر مسئله ای سریع به راه فرار می اندیشم... به مرگ و آرامش بعد از اون. اصلا برام عجیب شده که چرا آدما از مرگ میترسند؟
    من میخوام خوب بشم. میخوام مثل اولم بشم. البته تلاشهایی هم کردم که تاثیرات زیادی هم داشته. مثلا وقتی نعمتهای خدا رو برای خودم میشمارم، وقتی با همه با خوش اخلاقی برخورد میکنم، وقتی میام همدردی و تلاش آدما برای زندگی کردنو میبینم شاد و سرخوش و پر انرژی میشم اما این شادی دوامش با حضور مسئله ی بعدی تموم میشه. در حقیقت نحوه ی مواجهه با مسائلم غلطه و خودم میدونم غلطه اما نمیدونم چطوری روحم رو درمان کنم؟ الف ح عزیزم،
    آره راس میگی. نه همیشه ولی خیلی اوقات درون خودم، خودم رو خیلی ارزشمند نمیبینم. با اینکه میدونم ارزشمندترین مخلوق خدا هستم ولی دونستن من مهم نیست باور و اعتقاد حک شده در ضمیر ناخوداگاهم مهمه. برای هر آدمی مشکلاتی به وجود میاد. مثلا برای دوستانمم اتفاق افتاده که استاد باهاشون خوب برخورد نکرده اما اونا مثلا این را از نفهمی استاد میدونن در حالی که من همه چیزو خودم به گردن میگیرم: من چه مشکلی دارم که باهام اینطوری برخورد کرد؟آخه جرا؟ چقدر افتضاح شد. بقیه راجع بهم چه فکری میکنند؟ اه کاش اینو نمیگفتم ، استاد راجع بهم چه فکری میکنه؟ استاد از این حرف من چه احساسی پیدا کرد؟ حالا حتما راجع به من تصور بدی داره. توی نمره آخر ترم هم تاثیر میده؟ نمره ی کنفرانسمو کم نکنه! چقدر افتضاح شد...
    بعضی دوستام فکر میکنن من اعتماد به نفس بالایی دارم چون در جمع راحت حرف میزنم، سلیس و روون و با هیجان صحبت میکنم و افراد تحت تاثیر حرفام قرار میگیرند، روابط اجتماعی خوبی دارم و خوش اخلاقم و.... اما پشت این صبای قوی، یه صبای ضعیف و رنجور و بی اعصاب هست که در مواحهه با مسائل و مشکلات با حرفاش صبای قوی رو اذیت میکنه و به ستوه میاردش و صبای قوی وحودم خیلی تنهاست و پشتوانه ای نداره و اعتماد به نفسش کمه و گاهی مغلوب صبای ضعیف میشه.
    الف ح عزیز مچکرم که حرفای خوب آقای اس سی آی رو برام گذاشتی. چقدر بدردم میخوره. الان به نظرت باید دقیقا چیکار کنم؟ از اونجایی که مشکلات بهار با من فرق میکنند اما ریشه هاش شبیهند به نظرت راهکارهایی که آقای اس سی آی به بهار داده اجرا کنم؟
    ببینم ارزش آدما با هم فرق داره که بعضی تایپیک ها انقدر شلوغند اما تایپیک من...

  14. 2 کاربر از پست مفید saba mehraboon تشکرکرده اند .

    saba mehraboon (جمعه 24 آذر 91)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1391-2-28
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    925

    تشکرشده 957 در 224 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    عزیزم امروز جمعه ست و زیاد کسی انلاین نمیشه .. ربطی به ارزش ادما نداره فقط سایت یکم خلوته :دی

    ببین وقتی تو خودت خودت رو قبول داشته باشی نظر دیگران انقدر برات مهم نمیشه ..
    تو زیادی حساس میشی روی مسائل .. و شاید این کار همون منتقد درونیت باشه ..
    که دائم بهت میگه صبا چرا فلان کارو کردی ؟ دیدی استاد ناراحت شد . ازت نمره کم میکنه . خیلی بد شد اخه چرا این حرفو زدی و ..........
    مدام داره سرزنشت میکنه و انتقاد میکنه ازت .. تا جایی که برای فرار از دستش پناه میبری به دیگران .. همه ش میپرسی فلانی خیلی بد شد ؟ ناراحت شد ؟ دلخوره ؟ معذرت خواهی کنم ؟ بد شد نه ؟ افتضاح کردم ؟

    اين منتقد چند تا كار مي كنه كه موجب مي شه شما صداي معلم دروني خودتون رو نشنويد،‌ و آرامش شما رو سلب مي كنه
    1/ شما رو در انجام هر كاري سرزنش مي كنه! اصلا مهم نيست كه شما چه مي كنيد! سرزنش مي كنه شما رو! چرا كه شما خودتون رو باور نداريد!
    2/ مانع تصميم گيري در موقعيت هاي مهم مي شه... و امكان داره شما در دقائق پاياني تصميمتون رو تغيير دهيد
    3/ سرزنش رو با صداي بلند تكرار مي كنه! اونقدر تكرار مي كنه كه شما عزت نفستون رو از دست مي دهيد
    4/ موجب آشفتگي شديد ذهني و متعاقبا اضطراب فيزيولوژيك مي شه! (درد قلب شما و يا دردهاي مبهم قفسه سينه يا رحم مي تونه دردهايي باشه كه ناشي از اضطراب مي باشد)
    این موارد رو یک بار دیگه بخون ..
    در موردت صدق میکنه ؟؟؟ به نظر خودت همچین حالت هایی رو داری ؟؟

    نظر من دوستانه ست و به هیچ وجه کارشناسی و تخصصی نیست ..
    در وهله ی اول خودت رو باور داشته باش ..
    بدون توی اون شرایط تو عکس العملی رو نشون دادی که اگر باز هم برگردی همون کار رو میکنی ..
    چون شرایط اینجور برات ایجاب میکنه ..
    مثلا وقتی داری از خیابون رد میشی و یه ماشین میاد سمتت سریع برمیگردی عقب ..
    پس از سرزنش خودت دست بردار ..
    وقتی مسئله ای پیش میاد که ناراحتت میکنه زمانی که داری با خودت کلنجار میری و میگی چقد بد شد و افتضاح شد و .... سریع بگو کات !! وایسا ذهن منتقد صبا !! اون مسئله گذشت و رفت .. اگر دوباره برگردم مسلما تو اون شرایط همین عکس العمل رو نشون میدم پس دیگه نباید درباره ش فکر کنم .. سعی میکنم دفعه ی بد اگر همچین چیزی شد جور دیگه ای رفتار کنم .. ولی این دفعه گذشته و رفته پس کاری از دستم برنمیاد ..
    و سریع فکرت رو منحرف کن .. خودتو مشغول یه کاری بکن که فعالیت ذهنی و توجه زیادی رو نیاز داره ..

    پست اقای اس سی ای و فرشته ی مهربان عزیز به نظرم خیلی حرفها برای گفتن داشت ..
    بله مشکل بهار با شما فرق داره .. اما این منتقد درونی اگر به نظر خودت در موردت صدق میکنه میتونی اون قسمت هایی که مربوط به تو میشه رو اجرا کنی ..

    خیلی پراکنده و بی هدف نوشتم میدونم

  16. کاربر روبرو از پست مفید الف-ح تشکرکرده است .

    الف-ح (جمعه 24 آذر 91)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 13 بهمن 03 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    437
    امتیاز
    13,189
    سطح
    74
    Points: 13,189, Level: 74
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,017

    تشکرشده 2,386 در 432 پست

    Rep Power
    63
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    من به دلیل نوع مشکل بهارزندگی اصلا پیگیر تایپیکش نیستم و نمیدونم شباهت وضعیت با بهار دارید یانه!!اما در مورد خلوتی تاپیک باید بگم تعدد تایپیک ها وتنوع مشکلات به خصوص تو این قسمت سایت باعث میشه کارشناسا واقعا امکان پاسخگویی به همه ی تایپیک ها رو نداشته باشن وتو بعضی موارد هم امکان حل مشکل توسط سایر اعضا هست و راهنمایی های خوبی هم به مراجع داده میشه و مراجعین هم بهتره از راهنمایی ها استفاده کنن .این اصلا ارتباطی به ارزش ها نداره همه ی اعضای سایت به یه اندازه عزیز و مهم و دوست داشتنی اند و همه اینجاییم برای تسکین همدیگه
    امیدوارم مشکلتون حل شه و موفق باشید

  18. 3 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    taraneh89 (دوشنبه 16 بهمن 91)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 91 [ 01:08]
    تاریخ عضویت
    1391-6-25
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    86

    تشکرشده 90 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عذاب وجدان همیشگی و کمبود اعتماد به نفس

    سلام دوستان ازتون ممنونم، ترانه جان ممنون از تذکرت.
    ان شاالله منم از راهنمایی های آقای اس سی آی استفاده میکنم.
    خدا رو شکر میکنم که همیشه کمکم میکنه ولی با وسیله های مختلف. حالا هم بچه های همدردی وسیله ی خدا شدن برای خوب شدن من. دلم میخواد دوباره خودم رو بسازم. بشم یه شخصیت قوی که فقط به رضایت خدا فکر میکنه نه هیچکس دیگه و درونش محکم هست و خودش رو خیلیییییییی دوست داره.
    برام خواستگار میاد ولی دلم میخواد وقتی ازدواج کنم که شخصیتم محکم و کامل شده باشه.
    راهنمایی های ارزندتونو ازم دریغ نکنید.خیلی دوستتون دارم و از خدا براتون طلب خیر میکنم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.