سلام.قبلا هم مشکلی رو داشتم با خاهر شوهرم بخاطر اینکه انتظار دارن ما هرشب بریم خونشون.
دیشب رفتیم خونه اونا در حالی که 4 شب پیشش اونجا بودیم و اونا خیلی وقته نیومدن خونمون.جاتون خالی رفتن همانا و غر غر و طعنه و کنایه شنیدن تا آخر شب همان.
ظاهرا شوهر خاهرشوهرم از همون 4 شب پیشش که ما اونجا بودیم رفته یه ماموریته اداری(ما اصلا در جریان نبودیم و هیچکس به ما حرفی نزده بود که ایشون نیستن و خانوادشون تنهان)به محض اینکه رسیدیم و خاهر شوهره عزیزم چشمش به من افتاد شروع کرد به گلایه و طعنه و تیکه انداختن.من کلا آدمی هستم که اینقدر دست به عصا و با احتیاط رفتار میکنم که کسی ازم دلخور نشه و کار به اینجا نکشه.خاهرشوهرم که کلی تیکه انداخت من فقط گفتم ما هم اتفاقن این چندشب همش مهمون داشتیم(واقعیتو گفتم)خب شما میومدین پیش ما خوشحالم میشدیم.
جالبه که طرفه همه گلایه ها هم من بودم و کوچکترین حرفی به داداشش نزد.آخرم گفت زنگ زدم به مامانم کلی ازتون گلایه کردم الانم میخاستم زنگ بزنم به مامان خودتون و گلایتون رو بهشون بکنم(این در حالیه که مامان من سرطان داره و اصلا نباید ناراحت یا عصبانی بشه)
حالا تصمیم گرفتم زنگ بزنم به مادرشوهرم و همه جریانو واسش بگم و منم گلایمو بکنم از دخترش.
بنظرتون درسته این کار یا با خوده خاهرشوهره بی منطقم حرف بزنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)