به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    با توجه با تاپیک بهار.زندگی و صحبتهای آقای SCi متوجه شدم که مشکل ریشه ای یه من "ذهن منتقد" به طور وحشتناک شدید و همچنین داشتن ذهن وراج و میمون (اونم وحشتناک شدید) هست.

    الان میبینم بزرگترین علتی که من رو دچار رخوت و ناامیدی کرده همین ذهن خیلی منتقد من هست.

    خواستم کمکم کنید این خصلت رو درمان کنم.

    از چی باید شروع کنم؟ کتاب و مقاله و ... هر چیزی که کمکم بکنه. ممنونم.

  2. 3 کاربر از پست مفید roze-zard تشکرکرده اند .

    roze-zard (چهارشنبه 22 آذر 91)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    بابا کمکی، مددی، چیزی!

  4. کاربر روبرو از پست مفید roze-zard تشکرکرده است .

    roze-zard (سه شنبه 21 آذر 91)

  5. #3
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,012 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    رز عزیز

    صبور باش و پستهای جناب sci را دنبال کن تا به جواب برسی .

    می تونی پستهای ایشون برای مراجعین دیگه در ماهای گذشته را هم بخونی تا بفهمی چه باید بکنی



    .

  6. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 22 آذر 91)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    ممنونم فرشته جان. اجازه دارم منم پا به پای بهار اینجا راه برم و بنویسم که اگر اشتباه رفتم بهم تذکر بدید؟

    فعلا صورت مسئله رو مینویسم.

    صورت مسئله: چگونه ذهن منتقد خود را کنترل کنم؟

    دلایلی که فکر میکنم ذهن منتقدم مخل آرامشم شده:

    وقتی میخوام کاری رو شروع کنم یه عالمه فکر منفی میاد سراغم. مثل:
    خوب کی چی؟ حالا آخرش چی میشه؟ فرضا به فلان چیز هم رسیدی، خوب که چی؟
    ببین فلانی هم همین کارها رو کرد و همین مسیر رو رفت و تهش فلان شد (هر چی مثال بد هست میاد تو ذهنم)
    فلانی هم که موفق شد (مثال های مثبت که وجود دارند) فلان شرایط یا فلان خصوصیت رو داشت که تو نداری
    (بعد از خودم میپرسم میتونم اون شرایط رو داشته باشم؟ بعد میگم شاید بشه با تلاش به دست آورد. اما اگه نشد و بدشانسی و .... اون موقع چی؟)
    بعد کلا ذهنم میزنه زیر اون موضوع (حتی اگر تا قبل از شروع واقعا خواهانش بودم)

    (البته چون فهمیدم این مشکل رو دارم، فعلا توقف فکر میدم. یعنی میگم خفه شو ذهن جان. دلم میخواد بدبخت شم و شکست بخورم. به تو چه؟ ولی خوب سخته کنترل کردنش. بعضی وقتا مهار نشدنی میشه و باعث میشه افسرده بشم)


    چرا این طوری هستم؟ (شرایط محیطی)
    خانوادم (اطرافیانی که ازشون الگو میگیرم) به شدت این طوری هستن.
    در شکست ها تحقیر میکنن و میگن دیدی .....
    در پیروزی ها انگار نه انگار. گاهی تبریک میگن. البته انتظار بیشتری هم ندارم. ولی انتظار دارم در قدم های بعدی، موقع شروع یه کار، هر چی شکست قبلی دارم رو تو چشم نیارن .... یا مثلا کلیه ی اتفاقات بد که احتمال داره اتفاق بیافته رو مدام تکرار نکنن. خود آدم همه چیز رو اول بررسی میکنه و دونستن اتفاقات احتمالی خیلی خوبه برای داشتن آمادگی. اما وقتی بهش رنگ زیادی میدن یا بزرگش میکنن یا چند تا بدبختی رو پشت سر هم ردیف میکنن میگن اگه این شد چییییییییییییی؟؟؟؟

    قضیه بعدی هم اینه که اگر شکست در کاری بخورم، هیچ حامی ندارم. اگر بفهمن نه اینکه بخوان نمک رو زخم بپاشن، نه، اما طرز صحبتشونه. هرچیییییی به ذهنشون میاد میگن و میگن دیدی فلان کار رو نکردی و شکست خوردی؟ (کلا بی ربط جوری که اعصابت میریزه به هم) یا مثلا اگر یه کاری بخوای بکنی که باب طبعشون نباشه هی این شکست رو میارن تو چشت که دیدی اینطوری شد. حالا اینم تهش فلان میشه.



    البته جامعه ایران فکر میکنم کلا تا حدی این خصوصیت رو دارن. مثلا فرض کنید کسی پزشکی قبول شود. عکس العمل شنوندگان این هست تو جامعه:

    - اااااااااا.خوب. به سلامتی. ایشاا.. که عاقبت آخرتش به خیر باشه.
    - بلهههه. این چیزا متضمن خوش بختی نیست، تازه بدبختی هم میاره بعضی وقتا
    -آره. مثلا خانم دکتر فلان هست ها. اینقدر صبح تا شب درگیر کارش و بیمارستان بود، دیگه گفت به خودم اومدم دیدم شوهرم رفته زن دوم گرفته
    -آرهههههههه. فلان خانم دکتر هم همین طوری شده بود....

    خلاصه این مکالمه ادامه داره و هرچی مثال بد وجود داره میگن. بعد هم به دختری که پزشکی قبول شده میگن: خیلییی حواست رو جمع کن این اتفاقا برات نیافته....

    در صورتی که اگر این دختر رشته نان پزی دانشگاه خورزوق آباد قبول شده بود یک دونه از این حرف ها رو نمیزدن.


    یه چیز دیگه هم اینه که چون وابسته به شرایطم هزینه (البته آنی جان گفتن هزینه نگم. ولی نمیدونم چی بگم) زیاد دادم اینطوری شدم.
    مثلا برای یه امتحان ساده زبان، با توجه به شرایطی که داشتم واقعااااااااا انرژی و اعصاب و ... مصرف شد صرفا برای مسایل جانبی، دیگه خود زبان خوندن بماند.
    بعد اگر قبول بشم، انگار قبولی کم بوده. انگار دنبال یه جایزه بیشتر هستم، چون خیلی بیشتر از یه آدم معمولی انرژی مصرف کردم
    اگر قبول نشم، باعث میشه دفعه بعدی که میخوام یه قدمی رو بردارم از خودم بپرسم می ارزه؟ اگه درست نشد و قبول نشدی، تو میزان زیادی انرژی از دست میدی. اونوقت انرژی داری برای شروع دوباره؟ برای شروع یه مسیر جدید؟

    چرا این طوری هستم؟ (شرایط ژنتیکی)

    فکر میکنم چنین موضوعی در درون خودم هم بوده. یکی از قوی ترین دلایلم هم اینه که تو کار خودم موفق هستم. و اصل موفقیت در کار ما این هست که مدام همه چیز رو از اول ببری زیر سوال.
    من تو این کار خیلی موفق هستم و همین باعث شده تو رشته خودم هم موفق بشم. کلا استعداد فراونی دارم در اینکه کل یه چیزی رو ببرم زیر سوال. خرابش کنم. از نو بسازمش. (به شدتتتتت اینطوری هستم. یعنی اکثر آموزه هام از کودکی رو تا حالا هزاران بار بردم زیر سوال و از نو خودم رو ساختم)
    فکر میکنم یه جورایی به این منتقد بودن ربط داشته باشه.

    ولی تا 3-4 سال پیش این موضوع (ذهن منتقد) روی زندگیم اونقدری اثر نداشت که دچار رخوت و ناامیدی و ... بشم.


  8. کاربر روبرو از پست مفید roze-zard تشکرکرده است .

    roze-zard (چهارشنبه 22 آذر 91)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    یا مثلا یکی از اتفاقاتی که 2 روز پیش برام افتاد و کلا اون روزم رو کسل و بد کرد...
    صبح تصمیم گرفتم بشینم سر درسم و اصلا به فکر مشغولی های این چند وقته دیگه فکر نکنم و اون روز رو به مغزم استراحت بدم. دیگه خودتون هم در جریان هستید چقدر فکر و ذهنم همش درگیر و نگران و .... بود.
    طرفای ساعت 10 هممون تو خونه بودیم... خواهرم اومد گفت "رز زرد" برو یه صدقه کنار بگذار. گفتم چرا؟ گفت این چند شبه یه چند تا خواب بد دیدم برات، برو صدقه کنار بگذار...
    خوب به همون دلایلی که بالا گفتم (تلاش و هزینه و ...) انگار یه آب سرد ریختن روم.
    آخه من نمیدونم این حرف چه گفتنتی داشت. من ذهنم مشغوله و پر از نگرانی و پر از تموم کردن و جواب دادن و بررسی و ... حالا یکی بیاد بگه خواب بد دیدم. اعتقاد ندارم بهش ولی قبول کنین وقتی بعد از مدتی تصمیم میگیری به ذهنت آرامش بدی و همون روز صبح چنین چیزی رو میشنوی، آدم پکر میشه...

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    خوب امیدوارم کارشناسان برات نظر بذارن.

    در مجموع اگه این ذهن منتقدت باعث موفقیتت شده پس خوبه. نباید از بین ببریش. فقط باید یاد بگیری که کی چطوری کنترلش کنی.
    در مورد صدقه. خودش می تونست صدقه بذاره کنار دیگه. نمی تونست؟ خیلی نگرانی خودت واسه خودت هر از گاهی بی دلیل صدقه کنار بذار.
    در کل اینایی که نوشتی از نظر من خوبن و امید. وقتی می ترسی یعنی چیزای زیادی واسه از دست دادن داری. وقتی چیزای زیاد و متعدد و مهم زیادی داری که نگران از دست دادنشونی معنی اش اینه که حالت خوبه. یعنی خوشبختی.
    :)
    موفق باشی.

  11. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    خوب من پست های بهار.زندگی و آقای ساینس رو خوندم. تهش به این نتیجه رسیدم که ذهن منتقد من اونقدرا هم اذیت نمیکنه. یعنی کنترلش دست خودمه اکثر اوقات. یعنی وقتی محصل راهنمایی بودم، شعارم به خودم این بود که "کسی که نتونه خودش و ذهنش رو کنترل کنه به درد لا جرز دیوار میخوره" و اینطوری زندگی میکردم و درس میخوندم.
    مشکل من سر "نبخشیدن" هست...
    نبخشیدن خانواده.
    چیزی که همیشه دارم ازشون فرار میکنم.
    اونقدر حالم رو یه مدت بد میکرد که تمام سعیم رو کردم هیچ خاطره ای از دوران راهنمایی و بعضا دبیرستان تو ذهنم نباشه. خالیه خالی کردم.
    منی که از تمام دوران کودکیم تصویر در ذهنم دارم، حتی از 1 ماهگیم، و حتی از بمبارون و جنگ و .... که کمتر از 2 سال داشتم، ... ولی خالی کردم. چون خیلی عذابم میداد.
    اون دوران که سعی میکنم اصلا یادم نیاد، اما گاهی که به دنبال ریشه مشکلم میگردم و میرسم به اونجاها، به خاطرات ناواضح ... به دبیرستان و دانشگاه و ... کلیه ی روزهای زندگیم...

    اونقدر حالم بد میشه که ناخودآگاه اون روزم خراب میشه. اخلاقم بد میشه. حتی درد های جسمی میگیرم. همین الان که دارم مینویسم از وقتی یاد اون دردها افتادم یه درد شدید افتاده تو دستم. جوری که نمیتونم تکونش بدم....

    بخشیدن.....
    نمیدونم بتونم یا نه.
    باید همون راههایی رو برم که برای ترانه گفتید؟

    چی رو ببخشم؟ تک تک دردهام رو؟ تک تک زمین خوردن هام رو؟
    زمین خوردن و درد که چیزی نیست. جزیی از زندگیه. اما تنهایی، فشار ناشی از تحقیرت که تلاش کردی و نشد.... فشار ناشی از تلاش کردن ها که باید یواشکی میبود وگرنه هرچی شکست داشتی میوردن جلو چشت....


    تنها چیزی که از این دنیا میخوام، یه آغوش گرم هست. آغوشی که قضاوت نکنه. حتی نیاز به نگرانی و دلواپسی و ... از کسی ندارم. میتونم بگم این چیزها برام مسخره و لوس هست. تنها چیزی که میخوام همون یه آغوش گرم بدون هیچ قضاوت....

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با ذهن منتقد و میمون خود چه کنم؟

    :)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.