چطور از نو شروع كنم؟
با سلام
قبل از هرچيز بگم كه واقعا دلم ميخواست خودم مشكلمو حل كنم و از اينكه اين تاپيكو زدم خجالت ميكشم!اما به علت آشفتگي و ناراحتيم سختم بود،ممنون ميشم همراهيم كنيد.
همينجا هم از دوستاني كه توي تاپيك قبلي راهنماييم كردن صميمانه تشكر ميكنم
نميخوام لينك تاپيك قبلي رو اينجا بذارم ، دوست دارم به اين مسئله مستقل نگاه بشه.
بعضي از شما دوستانم ميدونيد كه تازه از يه رابطه نزديك ٢سال بيرون اومدم و با چه سختي و رنجي تمومش كردم.
٢چيز هست كه خيلي اذيتم ميكنه
يكي اينكه احساساتم نسبت به اون آقا تغييري نكرده و حتي ذره اي كمتر نشده و همه چيز برام تازه و زنده س.انگار كه چيزي تموم نشده،انگار كه منتظرمه ، نميدونم ،خيلي دردناكه . و اينكه از خودش و حالش بيخبرم ناراحتم...
چقدر طول ميكشه ذهن و قلبم از اين درگيري بيرون بياد؟
يكي ديگه اينكه دلم ميخواد هرچه زودتر خودمو جمع و جور كنم و با اشتياق سابق كارامو انجام بدم
الان مهم ترين دغدغه م كنكورمه.من قبلا خيلي با علاقه و جديت درس ميخوندم .از حل يه مساله رياضي ، يا فهميدن يه نكته كدنويسي انقدر لذت ميبردم كه نگو!!موقع درس خوندن و فصل امتحانات كل روز مفيد و عالي درس ميخوندم.
اما الان اصلا تمركز ندارم و فوقش ٣ساعت درس ميخونم و تست ميزنم! همين استرسش بدتر حرصم ميده!!
از طرفي بعد از اون قضيه خيلي حساس شدم .خيلي زود دلم ميشكنه ، خيلي زود غصه م ميگيره (حتي مثلا دائيم كه اومده بود بهمون سر بزنه ، موقع رفتنش بغضم گرفت!!!) خيلي هم ترسو شدم و هر تغييري نگرانم ميكنه.
خيلي روزهاي سختيه ، از طرفي اهل درد و دل كردن با كسي هم نيستم و همه چي رو تو خودم ميريزم(در دنياي واقعي) .
حالا اين بماند كه وقتي يه منبع بزرگ محبت و وابستگي يه دفعه غيبش ميزنه چقدر خلاء ايجاد ميكنه...
دلم ميخواد خدا كمكم كنه وزودتر همه چي درست شه، يه كتاب فرشته مهربان توصيه كردن كه دارم ميخونمش.دوست دارم هركاري ميتونم انجام بدم كه باز بلند شم و زندگيمو بسازم.
پيشاپيش از همه تون متشكرم
[size=medium][align=center]هیچ وقت نگذارید كه هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش كند
و شجاعت این را داشته باشید كه از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی كنید...[/align][/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)