سلام
دوستان من یه مدتی همش دچار عذاب وجدانم . همش با خودم درگیرم . و نمی دونم چیکار باید بکنم
همونطور که در تاپیک های قبلی گفتم . شوهر من بیکاره . و الان که بعد 2.5 نتونسته کار پیدا کنه هر روز عذاب وجدان من بیشتر میشه .
دلیلش هم اینه که . شوهر من تهرانیه و قبل ازدواج با من و در دروان نامزدیمون تو کار سینما بود . اما من اصلا از اون محیط خوشم نمیومد به چند دلیل .
- ارتباط بیش از حد صمیمیه زن ها با مرد ها
2 - زمان بسیار طولانیه کارشون . یه وقت هایی کار شهرستان بهشون میخورد 1 ماه 2 ماه باید میرفت و به قول یکی از کارگرداناشون که میگفت وقتی کار شهرستان بهمون میخوره باید زن و بچه رو طلاق داد .یا یه وقت هایی 2 هفته شب کار میشدند .
3 - این دلیل واسم از همه مهمتر بود . شوهرم تو جو اون ها نه نماز میخوند نه روزه می گرفت . بدتر از همه صبح به صبح باید مشروبش رو می خورد می رفت .
و این باعث شد که من گیر بدم از اون کار بیاد بیرون . اون هم اومد.
بعدش هم که بعد ازدواج اومدیم شمال شهر من . البته در این قسمت من خیلی اصرار نکردم . اما بدم هم نیومد . چون شوهرم از دوستاش که اکثرا ارازل و اباش بودند جدا شد . در این قسمت مبالغه نمی کنم بودن . خودش هم کم نبود ا زاون ها اما من واسه درست کردنش خیلی سختی کشیدم . وقتی اومدیم اینجا از لحاظ اخلاقی خوب شد . نماز می خونه روزه میگیره . و مهمتر از همه مشروب روواسه همشه ترک کرد . و دیگه با مردم دعوا نیم کنه سر هر چیز الکی .اما ،الان 2.5 که اینجاییم و اون بیکاره . جدیدا حس می کنم تو خودشه همش دپرسه . نمی دونم چی کار کنم . تو این مدت بابام واسش کار جور کرد اما اون نرفت می گفت کارگری تو کارخونه است . اون دیپلم هم نداره نمیشه مدیرش کنند که !!!!!!!! می گم مغازه بزن هزار و یک دلیل میاره که صرف نداره . به هر حال بیکاره . و من هر روز عذاب وجدانم بیشتر میشه که ای کاش این کار ها رو نمی کردم . بهش هم می گم می خواهی بریم تهران . میگه نه . میگم چرا . میگه تو اونجا دیوانه میشی . من هم می گم که عیبی نداره منم سرم رو گرم میکنم هرچی باشه واسه فوق لیسانی یه کار کوچولو سرگرمکردنی پبدا میشه تو تهران که .
البته قلبا اصلا دوست ندارم برم تهران چون دوباره دوستاش دوره اش می کنن . میترسم بشه همون پسر قبلی . اما اگه کارشناس ها راه رو به برگشت بدونن میرم.تو رو خدا کمکم کنید چی کار کنم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)