سلام به همه شما سروران و عزیزان.امیدوارم حالتون خوب باشه.
من مدتهاست درون خودم جستوجو کردم که به بلوغ های فردی و اجتماعی حتی بیشتر از خواهر و برادر بزرگترم!رسیدم.راجع به ازدواج موفق کتاب زیاد مطالعه میکردم.دوست داشتم و دارم که زودتر ازدواج کنم.همسر بشم مادر بشم.یه زندگی شاد بسازم .اما خب خانواده من مایل به ازدواجم نیستن.خواهرو برادر بزرگترم ازدواج نکردن.
اما من قابلیت اداره یه زندگی جدا رو درونم میبینم.مسئولیت پذیرم.دو ساله که تصمیم به ازدواج دارم.
بنابراین توی یه سایت ازدواج یابی ثبت نام کردم.ماه ها مورد ها رو بررسی می کردم.تا اینکه دیدم با یه آقایی اشتراکات روانی و اخلاقی زیادی دارم.با این حال نذاشتم خیلی احساسات دخیل شه.نزدیک 2 ماه طول کشید با کلی سوال و جواب از لحاظ اعتقادی اخلاقی اجتماعی و... سرانجام تماس گرفتیم و قرار دیدار گذاشتیم.ایشون خوششون اومد.اما واسه من عادی بود.
من خیلی خیلی سخت بهش اعتماد کردم.جوری که میگه تو پدر در میاری!از شناسنامه مدرک تحصیلی و سربازی تا محل کار و خونه شون...ایشون خوششون اومد.اما واسه من عادی بود.
الان نزدیک 4ماه از آشنایی مون میگذره.یه مدت خیلی رابطه نزدیکی داشتیم.دیگه همو همسر صدا میزنیمو راجع به زندگی مون کلی برنامه ریختیم.ایشون میخوان زودی به خانواده ها اعلام کنیم و ازدواج کنیم.
همش میگه من میخوام بیام خواستگاری.اما من میترسم.خانواده ما همه مون تحصیل کرده ایم.خواهر و برادر پدر دکترن.مادرم فوق لیسانس.اما خانواده ایشون فقط خودش فوق لیسانس و خواهرش لیسانس.ما بقی شون دیپلمه
از لحاظ اعتقادی من و خانواده ام به واجبات و حجابم پایبندم.اما خانواده او
خیلی باز هستن فقط خودشو مادرش نماز میخونن.
می ترسم که بین منو ایشون شکاف باشه اما نبینیم!!!
بعد اگه بعد خواستگاری بهش بگم نه.میترسم آبرو ریزی کنه و دوستی مونو بگه
نمیدونم چیکار کنم؟!!!!!!بگم بیاد خواستگاری؟!
علاقه مندی ها (Bookmarks)