به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 دی 91 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    252
    سطح
    5
    Points: 252, Level: 5
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    از زندگی و همسرم راضیم . نگران دخالتهای خواهرم و شوهرش هستم ....

    سلام این نامه برای خانم دکتر مینویسم و همکاران خوب سایت همدردی من یک مشکل بزرگ دارم با خانواده خودم نه همسرم هر روز دارم غصه میخورم خانم دکتر خسته شدم نمی تونم گرفتاریها با شوهرم مطرح کنم چون اون شاغله و نمیشه این چیزها با او مطرح کنم. خانواده خودم خیلی اذیتم میکنند هنوز یک سال نشده که ازدواج کردم.زمانی که مجرد بودم خواهرم برام ی شغل پیدا کرد و من رفتم سر کار بعد با خانواده شوهرم آشنا شدم ه همسایه خواهرم بود در یک آپارتمان.خواهرم طبقه 2 و خانواده شوهرم طبقه 4 . با رضایت خانواده ازدواج کردم. الان همین خواهر مشل من شده خیلی دخالت میکنه در زندگیم تا بهش حرف میزنم چرا این کار میکنی .با من بحث میکنه شوهرت دادم اگر من نبودم شوهر گیرت نمیومد از این حرفها توهین و ناسزا میگه جلوی شوهرش به من که خواهرشم و شوهرشم می خنده شوهرم این جریان فهمید و رفت و آمد با خواهرم و شوهرم ندارد و خونه آنها نمیره و به من میگه تو برو خونه خواهرته .زمانی که عقد بودم همین مشکل داشتم همین دو نفر با دخالتهاشون دوران عقد زهر مارم کردن. نمی گداشتن با شوهرم بیرون برم و توهین میکردن حرفها بد و آزار دهنده میزدن برای همین من بیشتر 4 ماه عقد بود سریع تدارکات عروسی گداشتن که ما رسم نداریم عقد طولانی داشته باشیم از اون جای که خانواده من شهرستان بودن و من اهواز ازداج کرده بودم مراسم عروسی قرار بود اهواز باشه که باز باعث بحث شد همین داماد و خواهرم دخالت کردن نه باید شهرستان باشه که باعث خشم شوهرم شد و بحث با خانواده من که شما گفتید اهواز و الان زیر حرفتون زدید و بلاخره با پا در میونی من و آروم ردن همسرم شهرستان نوبت تالار زدیم که نزدیکهای عروسی پدرم فوت کرد و من ناراحت با همه این مشکل مراسم عزاداری تمام شد برادرم گفت ما غزادار هستیم بریت ماه عسل و عروسی نگیرید من و شوهرم قبول کردیم چون خسته شده بودیم از همه این دخالت یک خونه رهن کرد و جهزیه که خونه مادر بزرگ شوهرم بود بردیم خونه خودمون چندین بار به خواهرهام گفتم من دارم جهزیه میبرم خونه خودم هیچ کس کمک نکرد مادر شوهر و پدر شوهرم تمام کارها انجام دادن و وسایل من بردن و تمیز کردن و چیدن بعد باز دعوا و بحث خانواده من شروع شد که منشا این بحث همین خواهرم و شوهرش بود که جهزیه بدون اجازه ما بردن تعارف به ما نکردن و هزار تا ناسزا و توهین به من و شوهرم و خانواده شوهرم بازم شوهرم کنترل کردم حرفی نزن داریم میریم خونه زندگی خودمان بحث نکن. قرار شد با مشورت با همسرم ماه عسل بریم ارمنستان که خانواده خودم گفتن مشهد ما هم چون خواستیم برنامه به هم نزنند گفتیم داریم میریم مشهد در صورتی که بلیط ارمنستان گرفتیم و شوهرم کار پاسپورت همه اینها انجام داد که بعد چهلم پدرم بریم ارمنستان چهلم پدرم بود که برادرم گفت ماه عسل چی شد برو سر خونه زندگیتون تا این دخالتها کم بشه و شوهرم گفت ما تمام وسایلمون آماده است و داریم میریم فردا تهران و از اونجا مشهد اون نمی خواست بگه چون می ترسید تمام برنامه ریزبها مون به هم بریزه و من زمانی که همه ذور هم جمع شده بودن مخوصا داماد و خواهرم گفتم من فردا دارم میرم ماه عسل و میخوام خداحافظی کنم همه من بغل کردن مواظب خودت باش گفتم مشهد نمیرم دارم میرم ارمنستان که همه شوکه شدن مخوصا شوهر خواهرم و خواهرم خوب روز رفتن شد خواهرهام قرار بودن بیان ایستگاه قطار بدرقه چون ما میرفتیم تهران از تهران فرودگاه و ارمنستان ه خواهرم با تاخیر رسیدن که قطار داشت حرکت می کرد و در ایستگاه قطار دوباره شروع کردن به ناسزا . حرفی نزدم و جلوی شوهرم شرمنده رفتم تهران نمیدونید دلم چه حالی بود همش تو دلم می گفتم این خانواده من هستن چرا زودتر نشناختمشون چرا این جور شد. رفتیم و ی هفته ارمنستان بودیم و خوش گذشت .زمانی که رسیدیم مادر شوهر و پدر شوهرم در فرودگاه اهوار ز با دسته گل زیبا آمده بودن و مادر و خواهرم و شوهرش آمده بودن مادر بوسیدم گفت خواستم برات گل بیارم که شوهر خواهرت نذاشت دلم گرفت و سوار ماشین پدر شوهرم به خونه مادر شوهرم که نهار دعوتمون کرده بود رفتم خواهرم گفتم توی آپارتمان مادر شوهرم زندگی می کنند آونها طبقه 2 مادر شوهرم 4 رفتم پیش مادرم که خونه خواهرم بود و برای مادرم سوغاتی آوردم چون اون جا تمام چیزها گرون و مارک دار بودن و شوهرم گفت ماه عسل سوغاتی نمبرن و ما خارج کشور رفتیم و اینجا تمام چیزها گرون فقط مادر زنم مهم ه برای اون بخر وحق داشت همه چیزها گرون بودن و خانواده من انتظار داشتن سوغاتی برای شوهر و خودشون و بچه هاشون بیارم که نمی شد تعداد زیاد بود و من فقط برای خودم مقداری خریدم و مادرم . رفتم پیش مامانم و سوغاتیشو دادم که شوهر خواهرم از اتاق بیرون آمد گفت هر بی سر پایی میره خارج تو کجا خارج کجا . تا دیروز حتی تاکسی نمی تونستی سوار بشی چه به هواپیما. و دوباره توهین وناسزا. این حرفها به شوهرم نگفتم نخواستم بفهمه چقدر طرز فکر دامادمون کوتاه. الان که خونه خودم هستم بازم مشکل دارم خانم دکتر دیوانه شدم همش توهین و ناسزا به من و شوهرم و خانواده شوهرم نمونه پدر شوهرم فرد تحصیل کرده و آقایی است مهندس معماری و شرکت داره و مدیریت ساختمان و آپارتمانشون به عهده پدر شوهرمه .رفتم خونشون گفت دخترم من ظهر خواب بودم که دختر بچه طبقه سه در آپارتمانشون محکم بست و من از خواب پریدم و یک اطلاعیه در آسانسور زدم که لطفا به بچه هاتون بگید در آپارتمانشون آروم ببندند و من بیشتر نگران آقا علی یعنی داماد ما بود که این بیچاره شبکاری داره و با این سر و صدا چطور بخوابه که این موضوع میدونستم به مادرم زنگ زدم تا حالشو بپرسم و شروع کرد با من بحث که پدر شوهرت از خواهر و دامادتون چی میخواد .خواهرت از دست پدر شوهرت و شوهرت میخواد خونه بفروشه و بر . گفتم مامان موضوع چیه . گفت خواهرت گفته پدر شوهرت یک اطلاعیه زده تو آسانسور که گفته بچه شما سرو صدا میکنه و شزوع به ناسزا و توهین از طرف خواهرم به من وشوهرم و خانواده شوهرم من رفتم خونه مادر شوهرم که اطاعیه توی آسانسور نبود و پدر شوهر و مادر شوهرم بی خبر از مفقود شدن اطلاعیه و گفت خواهر وشوهر خواهرت دیروز توی پارکینگ دیدیم که سلام کردیم و جواب سلام ما رو ندادن .به مادرم گفتم که گفت اطلاعیه خواهرت پاره کرده و دور انداخته و قرار برادرت بیاد تکلیفتو با شوهرت روشن کنه و من کفتم با شوهرم آره با خواهرت رفت و آمد نداره .اون روز که بحثتون شده گفته دخترتون طلاقش میدم و راختش مینم ماهی یک سکه بیشتر. منم گفتم مادر من از قدیم گفتن زن و مرد دعوا کنند ابلهان باور کنند من و شوهر خوب هستیم اگر دیگران بزارند و برو به اون خواهر و شوهرش بگو کمتر توهین و ناسزا کنید و دخالت و تصمیم گیری برای زندگی من و گرنه کاری میکنم که خودشون نفهمند از کجا خوردن دیگه حق دخالت نمیدم ناسزا بگن به من و شوهرم ناسزا به خانواده شوهر خودش میگم خانم دکتر فکر میکنم بیمارند یا حس حسادت دارن چون شوهر من عصبی است ولی من رگ خوابش دستمه و با آرامش و محبت و احترام زندگیشو به پام ریخته و خیلی دوستم داره و فکر میکنم به این خاطر حسادت میکنه من نگرانم که این موضوع باعث در گیری بین شوهرم و خواهرم و شوهرش بشه اونم عصبیه پسر که غرور داره و من می دونم به همین خاطر هیچی از خانواده خودم بهش نمیگم ولی نمدونم با خانواده خودم چیکار کنم .ترکشون کنم نمیدونم و هر روز غصه میخورم و به زور خودم کنترل میکنم خواهش میکنم راهنماییم کنید خواهرم جلوی خودم میگه از شوهرت متنفرم و ازش خوشم نمیاد .چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید ممنون میشم.

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: از زندگی و همسرم راضیم . نگران دخالتهای خواهرم و شوهرش هستم ....

    ایرسا ی عزیز

    خوشحالم که شما را در جمع عزیزان همدردی می بینم

    خوش آمدی


    درک می کنم که چقدر نگران هستی عزیزم ، حق داری برای زندگیت نگران باشی و احساس مسئولیت داشته باشی .

    تحسینت میکنم که هوای شوهرت را داری . خوشحالم که از زندگیت راضی هستی . و بهت تبریک میگم بخاطر خانواده همسری به این خوبی . قدرشون را بدان


    عزیز جان

    خواهرت وهمسرش اجازه هیچگونه دخالتی در زندگی شما ندارند .جرأتمندانه و محکم در مقابل آنها بایست . جرأتمندی نیز به معنی تندی نیست بلکه اقتدار و قاطعیت در کلام و چره و لحن و نحوه مدیریت کردن هست .

    به آنها بگو سرتون نوی زندگی خودتون باشه و اجازه ندارید در زندگی ما دخالت کنید، برای راحتی شما هم ما رابطه ای با شما نخواهیم داشت .

    مدتی ارتباط نداشته باش .

    شوهرت را درگیر نکن ، خودت محکم بایست و اگر رفتار ناشایستی با خانواده شوهر یا شوهرت داشتند . شما عذر خواهی کن و بگو من اجازه نمیدم کسی مشکلی در زندگیم بوجود بیاره . و به همسرت هم اطمینان بده که برای شما ، همسرت در اولویته و بقیه در جای خود مورد احترام هستند اما اجازه دخالت ندارند . البته هرجا لازم شد و اونها آشکار با شوهرت برخوردی داشتند اینرا بگو .

    خیلی عاقلانه رفتار کرده ای که حرفهای آنها را به همسرت منتقل نکرده ای ، آفرین . با همین عقلانیت میتوانی در ادامه هم مدیریت کنی .


    با همسرت صحبت کن ببین می توانید محل سکونت را تغییر بدهید . بگو می ترسم از ناحیه همسر خواهرم رفتار ناخوشایندی با شما بشه و من شرمنده بشم یا درگیری پیش بیاد که من خوشایندم نیست اینه که اگر بشه محل زندگی را تغییر دهیم بهترهست .

    مابه علت رفتار اونها کار نداریم . مهم اینه که رفتار درستی نیست و شما تا کنون خوب عمل کرده ای اما کمی قاطعیت نیاز هست داشته باشی .

    شما در مقابل مادرت وظیفه داری نهایت احترام را داشته باشی . وقتی به حرف اونها تماس میگیره و چیزی میگه ، بگذار حرفهاش رو بزنه ، بعدش بگو مامان من خیلی دوستت دارم . میدونم تو هم بچه هاتو خیلی دوست داری ، تو الآن جای پدر را هم برای ما پر کرده ای . مگر خوشبختی ما آرزوی تو نیست ؟ مطمئناً میگه چرا هست . بگو من خوشبختم ، از زندگیم راضیم . انتظار دارم شما هم خوشحال باشی . بگو از شما بعیده شما که دنیا دیده ای نباید حرف دیگری را زود قبول کنی و برخورد کنی و تهدید کنی و ... هنوزم باورم نمیشه . تا چیزی را با چشم خودت ندیدی باور نکن . اون اطلاعیه برای همه اعضاء آپارتمان بوده چون بچه طبقه سوم نا موقع سر و صدا راه انداخته بود و پدر شوهرم نگران شوهر خواهرم بود که شب کاره و اینموقع باید استراحت کنه و این اطلاعیه را داد .

    این واقعیت ماجرا بوده ، چه شما باور کنی چه نکنی . در مقابل مادرت با ملایمت محترمانه ،رفتار کن اما برای زندگیت و حفظ آن در مقابل هرکسی در عین احترام قاطع باش و خودت مدیریت کن تا پیش نیاد که شوهرت وارد شود .

    موفق باشی




    .

  3. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 15 آذر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.