اين عشق است يا خيانت

[پدربزرگ]

سلام به دوستان عزيز
امروز يه موضوعي بعداز 10سال برام روشن شد كه حالم روخراب كرد.
خيلي دلم گرفته چرا بامن چنين كرد.
دوستان درجريان هستند كه من بعد7سال زندگي ازهمسرم جدا شدم به هربهانه هاي .
ماجراي كه آزارم ميده اينه كه 10ساله پيش قبل از ازدواج باهمسرم -همسرم عاشق پسري بود به قسد ازدواج حالا به هرشرايطي بهم نرسيدن و آقا پسر ازدواج كرد و خانم هم بامن 7سال زندگي كرديم دراين مدت مشاجرهاي زيادي داشتيم نگو همسرم عشقش رافراموش نكرده بود ،ومن ساده لو ازدنيا بيخبربودم ،ومشاجرها وبهانه گيريها شروع شد تا اينكه ازهم جدا شديم،وبعدازمدتي شنيدم كه هم اون آقا پسر كه معشوقه همسرم بود خبردارشده كه خانم ايكس جداشده شروع كرد به مراحل طلاق خانمش كه 2تافرزند پسردارد و ازهم جداشدن ،و مجددا بعداز10سال باهم ازدواج كردن ،
خوب شماكه اين همه عاشق هم بوديد چرا 7سال عمرمن را به بازي گرفتيد براي فراموشي عشقت بامن ازدواج كردي برات مسكن بشم اين رسمشه ،اون زن بنده خدا چه گناهي كرده كه بازندگي اوهم بازي شده وفرزندشو جگرگوشه شو كه شيرخاره ازش جداكرد كه به عشقش برسه،
يكي به من بگه اين عشقه يا خيانت .

[نادیا-7777]

این خیانته که باوجود ازدواجت با خانوم جدیدت، هنوووووووووووووز پیگیر زندگی خانوم قبلیت هستی و اونو داری تو ذهنت با خودت میکشونی

شما ازدواج مجدد کردی و باید زندگی قبلیتو فراموش کنی (مخصوصا که بچه ای هم درکار نبوده)

الان هم با فکر کردن به زندگی اون خانوم
هم داری به خانوم جدیدت خیانت میکنی
و هم داری زندگی و ذهن خودتو داغون میکنی

شما در قبال خانومت مسوولی و حق نداری که به زندگی و خانوم قبلیت و جریانایی که اتفاق افتاده فکر کنی

خانوم قبلی شما تموم شد و رفت
زندگی اون به خودش مربوطه
درزمانیکه با شما متاهل بوده،به شما خیانتی نکرده
اینم که در زمان تاهل با شما به معشوقه قبلیش فکر میکرده یا نه، زاییده ذهن شماست (چون الان اینها باهم ازدواج کردند دارید اینجوری فکر میکنید)

پدربزرگ
بچسب به زندگی فعلیت
و با زندگی کسی که به شما ربطی نداره کاری نداشته باش

اینکه به این موضوع فکر کنی و هی برای خودت شواهد پردازی کنی،هیچ سودی برای شما و زندگیت نداره

به من هیچ ارتباطی نداره که شوهر سابقم بره و با معشوقه قدیمش ازدواج کنه یا نکنه
حتی با اینکه در زمان تاهل خیلی بهم عذاب داد

زندگی منم به اون ربطی نداره
یاحق

[gole kaghazi]

سلام پدربزرگ عزیز

حرفتون رو با دل و جانم درک می کنم و می دونم چقدر سخته!

مخصوصاً موضوع وقتی دردناک تر می شه که به خاطر این قانون طبیعت " فراموشی خاطرات بد و به جاماندن خاطرات خوب" بعد از طلاق همسر سابق حتی چند درجه ای هم عزیزتر می شه.
حالا بعد از طی این دوران بفهمین که اون شخص عزیز اینجوری باهاتون تا کرده سخت تر هم می شه.

اما خبر گرفتن و خبر دادن به همسر سابق اشتباه محضه! مثه شخم زدن همه ی روزای تلخ جدایی می مونه، آخه چرا ذهن خودتون رو درگیر کسی می کنین که دیگه تو زندیگتون نیست؟ اینجوری فقط این فکر می شه خوره و روح و جسم شما رو به سمت تحلیل می بره. اسم این کار عشق یاشه یا خیانت نه تاثیری تو زندگی حال شما داره نه آینده. پس بی خیال این فکرا به حال و آیندتون بچسبید و برای اتفاقی که قبلاً افتاده چندبار سوگواری نکنید.
.....
با نادیا هم زمان شد!!!

[پدربزرگ]

آبجي ناديا متوجه حرف من نشديد .
اين داستان زندگيه من است كه عمرم را بپاش گذاشتم بهترين دوران جوانيم را ،هدف من ازايجاد اين درد دل بود نه تجسس در زندگي همسرم.
اين سرنوشت من تجربه اي براي جوانان است.
من زندگي جديدي دارم و زندگيم روميكنم و خداروشكرمشكل حادي هم نداريم كه اين افكارمن بخواهدگريبانگير زندگيم شود،
من اصلا تجسس نكردم درزندگي كسي چون باهمسرقبليم فاميلتي داريم حرفها بگوش ميرسد و منزلشون ديواربه ديوارمادربزرگم هست.
من خواستم بدانم اين كارهمسرقبليم عشق است يا نوعي خيانت و آقاي كه باداشتن 2فرزندكوچك ازهمسرش جداميشود كه به معشوقه اش برسد اين چه نوع عشقي است.
ومن انقدربزرگ شدم كه بدانم تكاليف زندگيم را،
درد دلي بيش نبود .

[mehrdad_m]

متاسفم.میتونم تصور کنم چقدر این ماجرا برای آدم دردناک خواهد بود.

این ضربه ها درد داره،خیلی هم درد داره ولی آدم رو محکمتر هم میکنه!

بهش فکر نکن.


هر چی بوده تموم شده.تو واگذارشون کن به خدا.

اینجور آدم ها خیر نمیبینند.

حداقل ظلمی که به اون زن بیگناه و بچه هاش شده بیجواب نمیمونه.مطمئن باش!

[نادیا-7777]

پدربزرگ عزیز

از قدیم گفتن : سری که درد نمیکنه دستمال نمیبندن

بگذار و بگذر

کار این آقا و خانوم،یا عاشقی بوده و یا خیانت
هیچ تاثیری تو زندگی الان شما نداره

در حد دردل ok
ولی دیگه این فکرارو بریز دور

[Royaye Sedaghat]

میدونم سخته
قبول دارم
کاملا طبیعیه که شما کمی ناراحت شین
(فقط یه کوچولو،زود خووووووووووووووووب شین)

[پدربزرگ]

من چقدرساده بودم همسرقبيلم بارهادرشوخي هايش ميگفت اگرعشقي داري بمن بگو حاضرم بهم برسونمتون نگومنظورخودش راميگفت حرفهايش راسربسته ميگفت من داغ عشق زندگي بودم متوجه نميشدم.
با اين حرفها دنبال تاثيري درزنديگم نيستم .سخت است 7سال خواب باشي ندايم دردل عشقمون چي ميگذره انتظار انتظار تا با بهانه اي جداشود و به معشوقه اش رسد.
چه دنياي نامردي است چه آدمهاي پستي داره دنيا.
ازيك طرف ميگم خوب عاشق هم بودن رسيدن -ازطرفي به دل شكسته ام چه بگويم وجودمن مسكن درد عشقش بود تا آرام بگيرد.

[maryam123]

سلام پدربزرگ

خوبی؟

واقعا درکت میکنم.میفهمم که چه حسی بدی داری در این مورد.

اما ایا با فکر کردن به این موضوع چیزی فرق میکنه؟

یا فقط اعصاب و روان و ذهن خودت رو بهم میریزی؟

مطمئن باش این اشفتگی خاطری که داری روی زندگیت اثر میذاره...هرچقدر هم بگی نه میذاره

از طرفی بسپرشون به خدا.

هرکس ذره ای کار بد بکنه نتیجه اش رو میبینه و هرکس هم ذره ای کار خوب کنه بازهم نتیجه اش رو میبینه.این ایه قرآنه

هرچی بوده تموم شده.

به نظرم دو رکعت نماز بخون و همشون رو ببخش و بسپر به خدا.شما از دستت کاری برنمیاد.جز غصه خوردن.
چقدر ساده دلی پدربزرگ !

یه موجود ریز مثل مورچه رو ازار بدی خدا ولت نمیکنه..چه برسه به بازی کردن با زندگی یه ادمه دیگه....

فکر میکنی مرد و زنی که به خاطر رسیدن بهم به قول خودت بچه شیر خواره رو از مادرش جدا کنن خوشبخت میشن ؟!

والله ماهایی که دل کسی رو تا اونجایی که میتونیم نرنجوندیم و همیشه تو هر لحظه یاد خدا هستیم این همه مشکلات در زندگی داریم.چه برسه به این زندگیها..
(ناشکری نمیکنم اما از هر دست بدی از همون دست میگیری)

همه اینها به کنار.

بیا یه جور دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.

شما که در زندگی اون اقا نبودی..شاید واقعا با همسرش اتفاقا مشکل داره و قصدشون جدایی بوده.شما که خبر نداری.

حالا زده و شما و خانومت هم از هم جدا شدید.

شاید این چیزی که در ذهنته زائده ذهن خودته.

اگر ادم واقعا انقدر عاشق کسی باشه که تا 7 سال هم نتونه فراموشش کنه مطمئن باش ازدواج نمیکرده.


شاید همه چیز اتفاقی شده و شما چون ذهنیت داری ، داری در موردش داستان میبافی.

به فکر زندگی خودت و همسرت باش.

[HMD]

مطمئن باش جواب کارشو میگیره.
جواب تک تک ثانیه هایی که داشته ... پدربزرگ عزیز نمیتونم بگم درکت میکنم, ولی به عنوان یه مرد حرفت رو میفهمم.

امیدوارم برای مردهای عزیز این اتفاق نیوفته!