به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 16:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    با سلام و خسته نباشید.من به تازگی عضو انجمن شدم اما از سال اولی که این انجمن دایر شده میخونمش...توی ازدواجمم خیلی تاثیر داشت...
    خانومی هستم 24 ساله و همسرمم 28 ساله.هر دو لیسانس و از خانواده ای با عقاید متفاوتیم.طوری که این عقاید خانواده هامون روی دوتامونم تاثیر گذاشته و باعث مشکلاتی توی زندگیمون شده...من و همسرم خیلی همدیگرو دوست داریم و میتونم اقرار کنم که شاید اون خیلی بیشتر از اون که من دوسش داشته باشم منو دوس داره...
    مادرهمسرم خیلی خانوم مومن مذهبی و ساده ای هست که میدونم بعضی از کم و کاستی هایی که در حقم کرده از بی اطلاعیش و سادگیش بوده...ولی هرچقدر هم باخودم کلنجار میرم نمیتونم بعضی از کارهاییکه میکنه رو نادیده بگیرم و در این میان طرفداری بیش از حد و همه جانبه ی همسرم از خانوادش منو خیلی آزاد میده...همیشه قبل از اینکه بهش توضیح بدم همش میگه نه مادر من اینجوری نمیکنه امکان نداره!!!!!!تازه وقتی هم توضیح میدم بازم یجور دیگه ازش طرفداری میکنه.یکبار نشده بهش گلایه کنم اونم بگه حق با تو من میدونم اما چکار میشه کرد...

    قبل از ازدواج همیشه عقیدم بر این بود که حقووق هامونو با همسرم روی هم بزاریمو خرج مشکلاتمون بکنیم وحتی اگه پول اضافی هم بود مادرا و پدرامونو بفرستیم سفرهای زیارتی.اما همسرم همه ی حرفاشو و عقیده هاشو از من قایم میکنه...مثلا به من میگه به تو ربطی نداره من امروز چقدر خرج کردم چقد قرض گرفتمو به کی پول دادم! اما من فک میکنم به عنوان همسر این آقا حق دارم از همه چیزش اطلاع داشته باشم...اما ایشون میگه پول تو مال خودت پول منم مال من...به همدیگه ربطی نداره چکارش کنیم!!!مثلا میگه من به مامانم پول میدم ذوس دارم پول خودمه به تو ربطی نداره!!!
    به نظر شما این حرف همسرم درسته ؟؟؟یا حرف من که میگم میخوام از همه چیزت اطلاع داشته باشم درسته؟؟
    با این حرفهای همسرم که همش میگه کارهای خونه به تو ربط داره و بقیه به تو مربوط نیس خیلی ناراحت میشم و یجوری ازش متنفر میشمو فک میکنم منو دوس نداره

    خواهش میکنم کمکم کنید.من هیشکیو ندارم مشکلمو باهاش مطرح کنم تا راه حل بزاره جلوم...

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    سلام خانومی

    خوش امدی به همدردی

    قبل از هرچیزی حتما در ارسال بعدیت همینجا یک عنوان واضح بگو تا مدیران برات تغییر بدن.

    عنوان تاپیکت باید واضح باشه:


    مثلا بذار عدم تفاهم در خرج کردن حقوقها


    ارسال پست در تاپیکهایی با عنوان مبهم خلاف مقرراته و منم اگر ارسال کردم احتمال دادم شاید امروز از مدیران کسی نباشه که عنوان رو عوض کنه



    ...........

    بهتره مشکلاتت رو دسته بندی کنی و بگی کدوم در اولویته

    اینجا به چند تا مشکل پرداختی:

    کم گذاشتنهای مادر همسرت برای شما...

    تفاوت عقیده ها....

    طرفداری همسرت از خانوادش....

    عدم تفاهم بر سر خرج کردن حقوق....
    ...............

    خب میشه برامون مثلا بگی یکی دو تا مورد از اون کارهای مادر همسرت رو که خیلی ازارت میده چیه؟

    خانومی

    بزرگترین اشتباه رو شما داری میکنی

    چرا مسائل رو به همسرت انتقال میدی؟
    چرا همسرت رو بین مادرش و خودت قرار میدی؟
    اگر به دنبال این هستی که یه روزی اون تاییدت کنه محاله ممکنه !

    آب پاکی رو ریختم روی دستت !

    چنین مردی اگر پیدا کردی که خانوادش رو ول کنه و بچسبه به زنش و تاییدش کنه ما رو هم خبر کن تا این موجود عجیب و غریب رو از نزدیک ببینیم !!

    پس گلایه خانواده همسرت به همسرت ممنوع !

    خب مشکل بعدی اینکه شما عقیده داشتی قبل از ازدواج حقوقهاتونو باهم روی هم بذارید

    خیلی برنامه ریزی ها صرفا لفظیه و عملی کردنش مشکله.
    خیلی ها خیلی برنامه برای بعد از ازدواج دارن اما ممکنه شرایط طوری بشه که نشه در اجرای اون برنامه ها موفق بود../.

    کی گفته شما باید از همه چی همسرت اطلاع داشته باشی ؟!

    پس نقش حریم شخصی چی میشه !؟

    درسته که شما زن و شوهرید اما این به معنی نداشتن حریم شخصی نیست.

    مگه شما چیزی درباره پول دادن همسرت به مادرش گفتی؟
    از کجا فهمیدی به ماردش پول میده؟
    شما مخالفتی داری؟

    به نظر من حرف شما غیر منطقیه:
    اینکه میگی میخوام از همه چیزت اطلاع داشته باشم.

    اخه دختر خوب

    مشخصه که مردها رو خوب نشناختی !

    مردها از اینکه زنشون در امور اقتصادی دخالت کنن شدیدا بی زاررن.
    مثل زنی که دوست نداره همسرش بیاد و در امور اشپزخانه دخالت کنه

    شما حقوقت رو چطور خرج میکنی؟

    بعدش هم اگر بخواهی به خاطر این مسائل پیش و پا افتاده از همسرت متنفر بشی که دیگه واویلا !!!


  3. 7 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (دوشنبه 20 آذر 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    سلام مریم عزیز
    منم همین مشکل sr2282 را دارم یعنی میگی وقتی از یه طرف از خانواده شوهرمون چیزی دیدیم که ناراحتمون کرد قورت بدیم و چیزی به همسرمون نگیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حتی اگه حق با ما باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه شوهرم منم اینجوریه هر وقت بهش چیزی میگم زود طرفداری اونا رو میکنه. مثلا دیروز رفته بودیم خونه مادرشوهرم جاری بزرگم (که 1 سال هم از من کوچکتره ولی جاری بزرگه) با شوهرش اومد اونجا قبلش مادر شوهرم مهمون داشت و من برای مهمونها چای بردو و لی وقتی اونا اومدن پا نشدم براشون چای بیارم . مادر شوهرم که انتظار داشت پاشم چایی بیارم براشون دید من پا نشدم با عصبانیت رفت واسشون چایی آورد. بعد بچه اشون رو بغل کرد و گفت زن عمو برات چایی نیاورد؟ آخه همیشه به جاری بزرگم عین مهمون رفتار میکنه ولی با من که جاری آخرم و جاری وسطی عین عروس. ( این توضیح رو بدم که جاری بزرگه و من مستقل زندگی میکنیم و جاری وسطی پیش مادرشوهرم البته اون روز جاری وسطه خونه نبود) منم ناراحت شدم و به شوهرم گفتم که منم عین اون مهمونم پس لازم نبود مادرت ازم انتظار چایی آوردن داشته باشه . من میگم اگه اون مهمونه منم مهمونم. مهمون واسه مهمون که چایی نمیاره. اگه عروسم اونم عروسه خب پاشه خودش بریزه. اگه مشکل از منه راهنماییم کنین.

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 16:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    [size=x-large]مریم عزیز از رفتارهای مادرشوهرم بهت بگم:
    مثلا چند ماه پیش که هنووز نامزد بودموو پنجشنه رفته بودم واسه شام خونه ی مادرشوهرم،بچه های خواهرشوهرمم اونجا بودنو حسابی داشتن شلوغ میکردن...خواهر شوهرکوچیکه هم که از دستشون حسابی کلافه شده بود برگشته میگه توروخدا دیگه نیاین میاید همه جی رو به هم میریزینو میرین...منم به شوخی گفتم لیلا جون چرا ناراحت میشی باشه از هفته ی بعد نمیایم...اونم برگشت گفت به من چه میخوای بیا میخوای نیا!!!! مادرشوهرمم اونجا بود اما اصلا هیچ حرفی نزد!!!!حتی به دخترش نگفت چرا اونجوری گفتی..!!!من که تازه عروسمو اونجا همش معذب میشینم مادرشوهرم اصلا طرف منو نگرفت،منم از ناراحتی فقط تونستم 20 روز توی دلم نگه دارمو بعدش به همسرم گفتم...
    مثال بعدی اینکه یه روزی برای مهمونی همراه خانواده همسرم قرار بود بریم جایی،شبش منو همسرم آماده شدیم تا بریم خونه ی مادرشوهرو همراه اونا بریم...وقتی رفتیم اونجا مادرشوهرم هی به همسرم گفت: فلانی این چه لباسیه پوشیدی!؟مگه پیراهن کم داشتی اینارو پوشیدی؟!!!این پیراهنو که صبح که اومدی اینجا هم پوشیده بودی؟؟خلاصه اون رفت پدرشوهرم اومد کلاه کاپشن همسرمو برداشتو گفت نه این خوب نیس،اون رفت خواهرشوهرام اومدن دهنشون یکم کج کردنو رفتن....باور کنید من خودم توی لباس پوشیدن همسرم و خودم خیلی حساسم و همیشه سعی میکنم بهترین باشم...شوهرمم فقط توی جوابشون گفت: بابا لباسم چشه آخه؟
    بعد که رفتیم مهمونی،اونجا مادرشوهرم درگوشم گفت:ببین فلانی لباس همسرت آبروی توء!! اون چه لباسی بود تنش کردی؟؟(انگار همسرم بچه ی سه سالست!)؟!آبروی خودتو بردی...!بالاخره هرچی از دهنش درومد بهم گفت :(
    منم که وقتی اومدم خونه خیلی ناراحت بودم و معمولا هم وقتی خیلی ناراحت میشم همسرم زود میفهمه...اونشبم هی بهم گفت تو ناراحتی ولی به من نمیگی،اینقدر اصرار کرد تا منم به همسرم گفتم...
    مثال بعدی: منو همسرم حدود سه ماهی میشه که عروسی کردیمو اومدیم خونه خودمون ولی از اون موقع پدرشوهرم اصلا خونمون نیومده مادرشوهرمم فقط دوبار اونم همراه زن عموهای همسرم که واسه خونم کادو آورده بودنو راه بلد نبودن اومده بود...همسرمم میگه اخلاقشونه که نمیان ،از هر حرفی حرف درنیار!!!!!!
    مثال بعدی: توی شهر ما رسمه که وقتی عروس وارد خونه ی پدرشوهر میشه جلوش گوسفند قوربونی میکنن...توی یکسال نامزدیمون خانواده همسرم کوچکترین کمک مادی به همسرم نکردن،یه گوسفند بود که اونم جلوم قوربونی نکردن...آبروم پیش همه فامیلا رفت!!!اما همسرم گفت من چکارکنم که قوربونی نکردن!!!!یعنی بازم طرفداری...!!!!!
    یا مثلا همش به من میگه تو باید مادرهمسرت باشی!!!آخه اون حتی آب همسرمم وقتی مجرد بوده جلوش میاورده!!!منم از این حرف اون خیلی عصبانی میشم،آخه کی گفته من باید مادر همسرم باشم؟مگه من آدم نیستم خودم؟اینجا مگه به عنوان برده اومدم که نوکری بکنم؟به من میگه داروهاشو بیار بزار دهنش!!!!!!!!!!!!!!!!
    یا وقتی نامزد بودیمو رفتیم خرید حلقه یه حلقه ی 200 تومنی خریدیم...یکی نگفت چرا اینقدر حلقتونو ارزون خریدین.اما یک ماه پیش خواهرشوهرم که برای خرید حلقه رفته بود با نامزدش وقتی اومد به پدرشوهرم نشون داد،پدرشوهرم گفت چرا ارزونشو خریدین ؟یکم خوبشو میخریدی دیگه (لازم به ذکره که حلقه ی مذکور به قیمت 1میلیون و 700هزار تومن خریداری شده بود!!)همسرم میگه خب پدرم توی اینجور کارها حساسه آبروش مهمه!!!منم گفتم پس چرا واسه ما نگفت چرا ارزونشو خریدین؟!!!!
    حالا با این کارها من چطور راضی بشم که همسرم مادرشوپدرشو بفرسته سفرزیارتی!!!؟

    در مورد حریم شخصی هم اینکه همسرم بهم در مورد خرج اقتصادی هیچی نمیگه باور کنید در بعضی نشست های خانوادگی حرفهایی میزنه به برادرام یا باباش که من از تعجب میگم چرا من باید اینو الان بدونم؟؟؟؟!!!منم اگه قرار باشه مثل دیگرون باشم چرا بامن ازدواج میکرد؟مثلا توی خواستگاری خواهر شوهرم اینقد اذیت شدم که نگو...مثلا نشستیم خونه ی مادرشوهرم همسرم خواهرشو صدا میکرد اتاق و یه مدتی باهم حرف میزدن و منم جرات نداشتم ازش بپرسم..خودشو چیزی نمیگفتو سعی میکرد ازم پنهون کنه...
    من دوماه دیگه قراره اولین حقوقمو بگیرم اما از اول هدفم این بود بدم به شوهرم و کمک دستش باشم...
    به نظر من اینا صمیمیتو از بین میبره به مرور...
    در مورد تنفر هم طرز صحبت کردن همسرم خیلی آزارم میده :اینکه میگه پول من به تو ربطی نداره اصلا! یا مثلا اون روزی 20 عدد ماهی خریده بوده که بدون اطلاع من 8 عددشو داده به مامانش اینا که فرداش بهم گفت!! وقتی هم میگم چرا به من نگفته دادی میگه به تو ربطی نداره!!!!این درحالیه که من میخواستم از چیزی که خونه اضافه بود بدم به مامانم اجازه نداد!!! و وقتی میبینم همش بطرف خانواده خودش میره ازش متنفر میشم،چون مامان بابای من همسرمو خیلی خیلی دوس دارن و همیشه ازش تعریف میکنن ولی وقتی من میبینم اون با مامان بابای من اونجوری نیس ازش بدم میاد.

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    سلام عزیز
    زندگی تو هم عین زندگی منه. منم 2 ماهه عروسی کردم. مثلا منم حلقه 200 تومنی خریدم تازه اونم به زور. میگفتن نشونت همون حلقه اته. یا وقتی همسرم خریدی واسه خونه میکنه دوست داره بیشتر بخره که خونه مامانش هم ببره. ماهم رسم داریم بعد عروسی واسه دختر تو خونه مادرشوهر پاتختی میگیرن به قول تو نگیرن آبروریزیه که نگرفتن. تو تالار بهم کادو ندادن ( یعنی مادر شوهرم نذاشت چون به ما میگفت بیاین با من زندگی کنین که من قبول نکردم و همسرم رو راضی کردم که خونه بخیریم) و .........................خیلی چیزای دیگه .
    ولی هیچ کدوم از اینا دلیل نمیشه که از همسرم متنفر باشم. چون از ته دلم دوستش دارم. مثلا وقتی مادرشوهرت میگه دارو رو بذار دهن شوهرت خب بذار . چه اشکالی داره . این کاراست که بین زن و شوهر محبت بوجود میاره. درسته تو برده نیستی ولی اگه واقعا عاشق همسرت باشی اونم عاشق تو میشه. تو لباس پوشیدنش هم میگفتی خودش دلش خواست اونو بپوشه.
    عزیزم حرف عروس و مادرشوهر تمومی نداره قبل ما هم بوده و هست و خواهد بود. پس زیاد حرفاشونو جدی نگیر . یه نصیحت خواهرانه بهت دارم . وقتی از حرف کسی ناراحت شدی همون جا منطقی ولی با احترام جوابشو بده اگه نتونستی اون حرف رو فراموش کن . عادت کن یه گوشت در باشه یکی دروازه.( من خودم به این نتیجه رسیدم) به شوهرت هم چیزی نگو. منم خواهر شوهرانم و جاریهام بعد 2 ماه عروسی هنوز نیومدن خونمون. ولی مهم نیست خونه خودشونه اگر هم میان به خاطر برادرشونه حالا خودشون میدونن بیان یا نه. سعی کن به خاطر حرف این و اون زندگیتو خراب نکنی و شیرینی اول زندگیت رو تلخ نکی. منم اشتباه تو رو داشتم 1 ماه اول زندگیم کوفتم شد.
    من یه نتیجه دیگه هم گرفتم تو خونه ای که فقط من و همسرم هستیم چرا باید حرف نفر سوم باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. راستی سعی کن هیچوقت نه چیزی که اضافه است از خونه خودت ببری خونه مامانت نه چیزی از اونجا بیاری. اگرم نمیخوای همسرت چیزی رو بدون اطلاع تو ببره خونه مادرش خودت بده ببره که بدونه تو بدت نمیاد تا پنهون کاری نکنه.من که خودم این کارو میکنم. یکبار امتحان کن. یه بار بگو فلانی فلان چیزو زیاد خریدی پاشو بریم خونه مامانت یه کمی هم از این ببریم براشون.
    در ضمن اینم بدون مردا کل نگرن نه جزء نگر. دوست ندارن زیاد وارد جزئیات بشن از توضیح دادن همه چی هم نفرت دارن. وقتی چیزی رو تو جمع میگه که تو نمیدونی دلیل این نیست که به تو بها نمیده یا براش مهم نیستی . برعکس ببیبن اون چقدر تو رو دوست داره که نمیخواد فکرتو مشغول کارای خودش کنه. مردا دوست دارن حرف بیرون ، بیرون بمونه. سعی کن تو محبت کردن به خانواده همسرت پیش قدم بشی که همسرت هم ببینه تو با اونا مچ شدی. تو فرستادن اونا هم به سفر زیارتی به جای اینکه مانع بشی مشوق همسرت باش. اگه اون بخواد حتما میفرسته پس این وسط تویی که مبتونی بیشتر خودتو تو دل شوهرت جا کنی یا با دعوا مجبورش کنی باز به پنهان کاری

    حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 16:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    Kamr عزیزم میدونم و حرفاتو کاملا قبول دارم.این کارهایی که میگی مثلا خونه چیزی اضافه بود ببریم خونه ی مادرشوهری رو من چند بار خونه اضافی بود بردم...واسه ماه عسل رفته بودیم مشهد همش سفارشات مامانشو توو ذهنش مرور میکرد که چیزی کم نباشه،اصلا نمیگفت که منم مادری دارم...بعدش که من گفتم منم واسه مامانم میخرم یادش افتاد که مادرزن داره!!!!منم ناراحت میشم از این کاراش...در مورد خوردن دارو یا شستن لباسم این برام گرون اومد که من همه ی این کارارو مو به مو واسه شوهرم انجام میدم اما پیش مادرشوهرم،شوهرم دهنشو باز نکرد که بگه مامان زنم این کارارو میکنه دیگه...اینا ناراحتم میکنه.در مورد سفر زیارتی هم بخدا اولای نامزدیمون من تصمیم داشتم با اولین حقوقم که قراره دو سه ماه دیگه بگیرم نصفشو بدم به مادرشوهرمو نصفشم به مامانم...من نمیخوام واسه مامانم کاری کنم که واسه مادرشوهرم نکردم یا برعکس...ولی شوهرم وقتی بدون اطلاع من میره کلی وسایل به مامانش میده و میگه به تو ربطی نداره پولمو خرج چی میکنم برام خیلی گرون میاد.منم از حرصم میگم خب واسه خونه ی ماهم دوتا ماهی میگرفتی میدادم به مامانم دیـــگه...بعدش میگه اون وظیفه ی داداشاته! بعدش منم دیگه کلی حرص میخورم از دستش.احساس میکنم منو گرفته یا نه بهتر بگم منو خریده که کارهای آشپزخونشو انجام بدمو کمو کثر خونه رو بهش اطلاع بدم :(

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    sr2282 عزیز من این جمله ها رو نوشتم زدم تو آشپزخونه ام:

    قوی بودن به این معنی نیست که در یک زد و خورد مبارزه کنید. قدرت واقعی یعنی آنقدر عاقل و بالغ شده باشید که از کنار حرفهای پوچ و غیر منطقی آدمهای مزاحم و آشوبگر با بی توجهی و بی محلی رد شوید.
    [/size]

    آدمهایی وجود دارند که به نظر میرسد همیشه به دنبال نزاع و ستیزند. اگر با آنها برخورد کردید، دور شوید، درگیری آنها با شما نیست با درون خودشان است.

    سکه ها همیشه سر و صدا میکنند اما پولهای کاغذی همواره ساکتند. پس وقتی ارزش شما بیشتر میشود ساکت و فروتن باقی بمانید.


    برای خوشبخت بودن، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی(دکتر شریعتی)

    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.(دکتر شریعتی)

    میخوام باهات رو راست باشم . فقط ناراحت نشو. تو هنوز یادت رفته که دیگه از خونه مامانت اومدی بیرون و الان دیگه عضو یه خونه دیگه شدی و فقط و فقط خونه مامانت که میری مهمونی. مطمئن باش اصلا مامانت دوست نداره که تو به خاطر اون با شوهرت دعوا کنی. همسرت راست میگه خریدن چیزی به خونه مامانت وظیفه داداشته نه همسرت. حالا اگه اون با مادرش مهربونه و داداشای تو یه کم قصور میکنن تقصیر اون نیست. از همین اول زندگی که توی همه چی همسرت تو خرید کردنش به خونه مامانش تو دخل و خرجش و تو چیزای دیگه افراطی دخالت کردی اون فکر میکنه تو میخوای استقلالشو ازش بگیری . همینطور که تو فکر میکنی تو برده او نیستی اونم همین فکر رو میکنه که با توضیح دادن همه چی به تو و دادن تمام اختیارات به تو برده تو میشه . پس بهش زمان بده. تو عرض 3 ماه چطور انتظار داری همسرت با تو عین مردای 50 ، 60 ساله رفتار کنه و همه امورات رو بده دست تو . مطمئنم اگه تا تهش بری می بینی اون بعد ازدواجش این همه با خاونده اش مهمربون شده. این رفتارا اول زندگی طبیعیه. این عطش هم میخوابه. اون چون الان مستقل شده یه جورایی دوست داره خودشو مهربونتر جلوه بده که خودشو بیشتر تو دل خانواده اش جا بده تا با مستقل شدنش فراموشش نکنن. تو هم از شوهرت یاد بگیر. وقتی کاری میکنه ازش ایراد نگیر. همه این کارا موقتیه. اولا همسر من اصلا نمیتونست خونه خودمون بشینه هی میگفت بریم خونه مامانم منم زورم میومد اول عروسی هر شب خونه اونا باشم و ساعت 12 خواب آلود بیام بخوابم و فردا صبح برم سر کار. ولی به خاطر دل همسرم قبول میکردم و میرفتم . ولی این رفت و آمدها همش 20 روز دوام داشت و الان همسرم خونه مون رو به هیچ جا ترجیح نمیده. این مثال رو زدم که بدونی همه اول زندگی مشکل دارن همه حساسان . همه مردا تازه میفهمن مرد شدن و باید یه کم مهربونی کنن ولی یادت باشه که مرد همیشه مرده و حس مهربونی زن رو نداره. پس صبور باش . به کارای همسرت که به خانواده اش میکنه ذره بین نذار .

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 16:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    Kamr عزیزم بابت حرفات ازت ممنونم.اما راستش داداشای من واسه خانواده ی مامانم هیچی کم نمیزارن.من یه داداش مجرد دارم که اکثرا وسایل خونمونو اون واسه مامانم میخره و مشکلی نیس...اما توی فامیلا یا حتی داداش بزرگ من که داماد یه خانواده هست باور کن اینقدر واسه خانواده ی خانومش کمک میکنه که نگو...منظورم از لحاظ مالی نیستا،مثلا حمومشون خراب میشه میره درست میکنه یا مثله اینا،با اینکه خانومش دوتا برادر داره...راستش منم فک میکردم همه ی دامادها اینجوریــــن دیگه.میگفتم با این کارهای کوچیک همسرم بتونیم بیشتر محبت همسرمو توی دل مامان بابام بندازم...در مورد رفتن به خونه ی مادرشوهرم که من هفته ای یکبار مادرشوهرم زنگ میزنه دعوتم میکنه میرم اما شوهرم هر روز تنهایی میره اونجا!!!!!هر رووووزا! هر روز! اینو چیکارش کنم..؟بهونشم اینه که میرم از حیاط خونه ی مامانم اینا وسایل کارمو بردارم!!!بعدش که میگم خودمون انباری داریم دیگه بیار بزار انباری خودمون میگه نه ...یا مثلا هیچی از وسایلشو نمیاره خونه ی خودمون همش میزاره خونه ی مامانش اینا...مثلا دوشب پیش دیدم یه شلوار پوشیده میگم اینو از کجا آوردی من که ندیده بودم؟میگه خونه ی مامانم گذاشتم اینارو!!!یا مثلا کل پرونده هاشو،کلید اضافی خونمونم گذاشته اونجا!!!!بهونش اینه وقتی خونمون قفل شد میریم از اون کلید استفاده میکنیم!!من اصلا خوشم نمیاد از این کاراش...اینارو چکارش کنم....؟؟؟برعکس من همه ی وسایلامو از خونه ی مامانم آوردم حتی کتابهایی که نیازی ندارم...که مستقل باشم...خوشم نمیاد وسایل همسرم خونه ی مامانش اینا باشه...وقتی هم میگم وسایلاتو چرا نمیاری؟میگه وسایلام خیلی زیاده من نمیخوام خونمون خراب بشه!میخوام تمیز بمونه..!!!منم توی ذهنم فک میکنم و البته یکبارم بهش گفتم که تو اینجا رو خونه ی خودت نمیدونی...اونجا رو خونه ی خودت میدونی...اینجا رو فقط واسه خواب انتخاب کردی...

  10. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    دوستای خوبم سلام

    من خودم کسی هستم که لحظه ای آب خوش از دست خانواده همسرم از گلوم پایین نمیره.این رو میگم که فکر نکنید من نفسم از جای گرم بلند میشه و درکتون نمیکنم.

    اگر حق با شماست خودتون حقتون رو بگیرید.اگر نمیتونید پس این مشکل خود شماست نه همسرتون !
    هیچ وقت همسرتون رو با چوب خانوادش نزنید.اون گناهی نداره و براش خیلی سخته بین شما و خانوادش قرار بگیره.

    سیاست لازمه زندگیه.

    و هیمچنین محبت کردن.هرکاری میکنید تو دلتون بگید خدایا برای رضای تو میکنم.و محبت کنید.حالا چه اشکال داره شما دوباره چایی میریختی و خودتو پیش مادر همسرت عزیز میکردی؟!

    دوست خوبم

    چون تاپیک مال کس دیگه ایه درست نیست اینجا بیشتر ادامه بدیم.اگر دوست داشتی یه تاپیک بزن خودت.

    sr عزیز سلام

    خواهر همسرت چند سالشه؟

    ما داریم میگیم پسرا مادراشونو ول نمیکنن بچسبن به زنشون بعد شما توقع داری مادر همسرت دخترش رو ول کنه و بچسبه به شما !؟!!

    بعدش هم مگه به شما گفته نیاین؟مگه شما شلوغ میکردی ؟!

    ببین اگر همسرت اصرار میکنه بهش بگو.

    خوب بود همونجا که مادر همسرت میگفت این چه لباسی شوهرت پوشیده و .....

    مگیفتی به خودش بگید.ماشالله بچه که نیست ! میخندیدی و از جات بلند میشدی و میرفتی سرت رو به جایی گرم میکردی.

    خانومی

    این خانواده شوهر رو در این مورد ، مورد پرستش قرار بده !! که منزلت نمیان !!!

    وقتی نمیان فقط یه موضوعه اما وقتی میان هزار و یک مشکل ایجاد میشه.

    اگر میامدن و ده روز میموندن و میخوردن و میریختن و اخرش هم دو قورتو نیمشون باقی بود چی !؟

    چرا شما آبروت به قربانی کردن گوسفنده !؟

    بعدش هم مگه قراره شما همه حرفهای مارد همسرت رو گوش کنی و مو به مو اجرا کنی !؟

    یه زنی که مال یک نسل قبله .چه توقعی ازش داری؟

    شما که خودت عاقلی و خودت میتونی برای زندگیت تصمیم بگیری.پس ولش کن.جلوش بگو باشه حتما این کار رو میکنم.بعد خودت هرکاری خواستی بکن !

    اینم یادت باشه شما عروسی ! نه دخترشون !

    اینا فکر میکنن زرنگ بازیه که برای عروس ارزون بخریم اما برای دخترمون گرون بخریم !

    به این جور مسائل بخند و بگذر.بذار تو فکرها و نظرات خودشون وول بخورن !

    و یه چیزه دیگه اینکه پسرها فکر میکنن پدر و مارد خودشون پدر و مادرن فقط !

    قبول دارم در مورد بعضی مسائل واقعا ناراحت میشی.اما زندگی مشترک این سختی ها رو هم داره.

    باید صبور باشی.

    اینا رو فعلا داشته باش و بهشون فکر کن.

    اینا تجربه 4 سال زندگی خودمه.اونم با خانواده همسری که یکروز نمیتونی باهاشون سر کنی.

    موفق باشی



  11. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (دوشنبه 20 آذر 91)

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 16:45]
    تاریخ عضویت
    1391-9-05
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    254
    سطح
    5
    Points: 254, Level: 5
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عاشق همسر ولی دل زده از همسر !!!!

    مریم 123 عزیزم...خواهرشوهرم 30 سالشه،البته اونی که تازه نامزد کرده...اونی که اون حرفو بهم زده بود که نیاید ریختو پاش میکنید هم سن من و 24 سالشه و مجرده...خب وقتی توو چشای من نیگا میکنه میگه به کی ربطش بدم آخه!!!!
    همه ی حرفاتو قبول دارم اما آدم حرف قشنگ میزنه اما عمل بهش خیلی سخته ...اونا که خونمون نمیان راست میگی یه درده ...اما اصلا و برعکس خانواده ما اهل رفت و آمد نیستن...در مورد دیدگاه مادرشوهرمم آرع میدونم نسل قدیمه ولی وقتی میبینم بعضی و یا خیلی از رفتاراش مثله مامانشه حرص میخورم...کلا من همسرمو دوس دارمااا اما زندگی خیلی سخت بوده،منو همسرم توی تفکراتمونم کلی باهم فرق داریم...

    راستی مریم123 عزیز تو با سابقه ی زندگی 4ساله بهم بگ. ببینم اینکه دوس دارم از همه چیه شوهرم اطلاع داشته باشم مگه بده؟؟آخه فک کن واسه مامانش اینا وسایل خریده فرداش بهم میگه!یا مثلا زورش میاد وقتی میپرسم از کی قرض گرفتی به کی قرض دادی؟چی شد؟البته منم همه ی اینارو آروم بهش میگمآ اما اون روز آب پاکی رو ریخت رو دستم گفت به تو ربطی نداره من با پولم چیکار میکنم هروقت واسه تو کم گذاشتم حق داری گلایه کنییی..!!!!همسر من آدم کم حرفیه،اصلا مشکل کارهاشو نمیاره خونه.برعکس من خیلی دوس دارم زیاد حرف بزنم مثلا از روزی که گذشت بهش میگم اما اون اصلا حرفی نمیزنه...کلا وقتی میاد خونه منم دیگه حرفی نمیزنم بیش از 20 کلمه حرف بینمون رد وبدل نمیشه بعدشم خواب!!!!!!!!!!!!!!!!:( خیلی ناراحتم...آه ه ه زندگی اصلا خوب نیس


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.