سلام
خیلی وقت بود که در تالار مطلب ننوشته بودم از زمانی که چند تا موقعیت ازدواج و خواستگار برام پیش اومد و ازدواج کردم و کارم و درسم باعث شد کم تر بیام تالار ولی همچنان از مطالب سایت استفاده می کنم و همیشه و همه جا تعریفش رو می کنم ... و بهتر بگم آرامشم رو توی یک مقطع زمانی که خیلی مشکل داشتم مدیون تالار می دونم.
از زندگیم راضیم . خیلی به همسرم علاقه دارم و اون هم همین طور . مثل اکثر زن و شوهرا گاهی اوقات باهم بحثمون می شه بیشتر موضوع های بحث هامون از دید من خیلی مسخره و الکی میاد . ولی همین مسائل به ظاهر ساده خیلی برامون بغرنج شده. گاهی اوقات به چند روز قهر و دعوا منجر می شه و آخرش هم اصلا با هم کنار نمیایم یعنی هیچ کدوممون منطق اون یکی رو قبول نمی کنم.
همسرم خیلی بی منطقه گاهی اوقات از بعضی از کارها و حرفهای من نتیجه ای که خودش دوست داره می گیره و همین باعث دعوامون می شه.
وهمیشه هم چون نمی تونیم مشکلمون رو حل کنیم بیخیالش می شیم ولی امان از زمانی که دوباره دعوامون بشه و همه اون مسائلی که ازش گذشتیم و حلش نکردیم قطار وار جلومون قرار می گیره.
دلم می خواد خودم موضوع رو حل وفصل کنم و از طرف دیگه می دونم که حق بامنه و با همیشه عذر خواهی الکی کردن مشکلمون حل نمی شه. اون همیشه من رو به صفات بدی که نیستم توصیف می کنه البته موقع ناراحتیهامون!!!
ازیک طرف می خوام قهرهامون بینمون فاصله نندازه ، ازطرف دیگه اون اصلا کوتاه نمیاد، ازطرفی دیگه بیشتر موقع ها خودم پاپیش میذارم برای تموم کردن قضیه! از طرف دیگه از درون به خاطر شکستن غرورم می شکنم!!
ازتون می خوام کمکم کنید تازندگی خوبم رو حفظ کنم !!
هرطور که بگید منطقی باهاش صحبت کن ! کردم و جواب نگرفتم!
چه کار کنم اون منطق من رو بپذیره در صورتی که خودم می دونم درسته یا برعکس!
علاقه مندی ها (Bookmarks)