به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 فروردین 92 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    288
    سطح
    5
    Points: 288, Level: 5
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیا این « نه » واقعا نه است ( لطفا کمک کنید لحظه تصمیمه)

    سلام خدمت بچه های سایت .
    گفتم مشکلمو اینجا بگم شاید تجربه ی با تجربه ها بتونه کمکم کنه.البته یکم طولانی می نویسم ولی می خوام کامل باشه .
    با خیلیا صحبت کردم و لی مزیت فضای مجازی اینه که همه صادقانه نظر می دن و اینجا برام دخترا هم نظرشون خیلی مهمه (چون رفیق دختر تقریبا ندارم که ازشون کمک بگیرم)

    «پسر - رفتم تو 24 »

    من الان دانشجوی ترم 5 کارشناسی هستم . ترم اول تویه یه دانشگاه دیگه و تویه یه شهر دیگه قبول شدم(به خاطر مشکلات آموزشی) . اونجا زیاد توی جمعه بچه ها ش نبودم چون می خواستم کامپیوتر بخونم توی شهر خودم (تهران). به همین خاطر زیاد اونجا با بقیه قاطی نشدم. اونجا هر از گاهی می رفتم سر کلاس . با هم کلاسی هام زیاد دوست نبودم. فقط پسرای خوابگاه . یکی از هم کلاسی دختر مون بود که تویه کتاب خونه عضو بود . اونم مثل من فاز دپ و قاطی داشت (بعدا فهمیدم اونم می خواد جایه دیگه قبول بشه) اونجا یه اتفاق باعث شد که به هم نزدیک شیم و اون این بود که اون با یکی استادای خانوم دم در کتابخونه داشت دعوا می کرد و استاد بیچاره ... . منم چون برا خودم عقایدی داشتم و چون قبلا در حد همکلاسی دیده بودمش بهش اعتراض کردم و خواستم معدب باشه . اونم یکی دو تا بدو بیرا نثارمون کرد و منم چون هدفم احترام و ادب بود با لبخند جوابشو دادم . این شد که احتمالا بهم علاقه مند شد. بعد از اون می دیدم که وقتی منو می بینه تحویل می گیره بین همه.هر از گاهی هرجا هستم پیداش می شه .(اینم بگم که بین همه من یه جورایی آس بودم از نظر علمی و از بقیه خیلی جلو بودم - جهت اطلاع ) .(در ضمن از نظر ظاهری خیلی خوشگل هست -و من متوسط ولی جذاب برای دخترها -برای اطلاع ) ولی من چون اون موقع زیاد این رفتار دخترا آگاه نبودم بعضی وقتها هم یادم می رفت باش احوال پرسی کنم و یجورایی نا خواسته تحویلش نگرفتم .
    گذشت و من اومدم تهران و اونم اومد تهران . بعد از گذشت 1 سال چند باری با دوستای مشترکمون دیدمش .اون شیمی میخوند. واقعا دانشمندی بود واسه خودش و فقط دنبال علم و اینا نبود . من کمکم وقتی بیشتر شناختمش بهش علاقه مند شدم چون همون قدر که از دختره بی عرضه بدم میاد(جساراتا) از دختر دغدغه دار خوشم میاد. تقریبا با اکثر دخترا فرق داشت . واقعا عشقش علم بود . این نقطه ی مشترک باعث که من هر چه میگذشت کم کم احساسم بهش بیشتر بشه .
    رسید به جائی که دیگه خواستم باش ارتباط بر قرار کنم . خلاصه رفتم جلو و یه خورده طول کشید تا تونستم باش برم بیرون . گذشت و چند بار رفتیم بیرون . (من خجالتی و اون پر رو) مدتی گذشت و هم از طرفه اون و هم از طرفه من به همدیگه نزدیک شدیم. تا جائی احساساتمون از نگاه ، صحبت و ... به همدیگه بروز می کرد . رسید تا جائی که دیگه واقعا عاشقش شدم .قبلش نمی خواستم ازدواج کنم چون فکر می کردم ایده آلم گیرم نمی یاد . ولی وقتی باش ارتباطم بیشتر شد دیدم حتا از ایده آلم بهتره . دیدم خیلی با هم جوریم و می تونیم واقعا تیمه قوی ای بشیم. یه جاهایی با هم جور نبودیم و من چون زیاد مسائلو به زبون نمی یارم احساس کردم فکر می کنه ما به هم نمی خوریم در صورتی نمره اش برام 20 بود .طول این مدت سعی می کرد کلاس کارو حفظ کنه و سعی میکرد به قول معروف زیاد بم رو نده.
    یه شب که تویه ماشینم به خاطری خرابی مجبور بودیم چند ساعتی با هم باشیم به جائی رسیدیم که خیلی نزدیک شدیم . از اون نگاهای عجیب دخترونه بم میکرد . روی شونه هام تکیه داد . من دست خودم نبود ولی تا اون لحظه زیاد بهش ابراز علاقه مستقیم نکرده بودم . این باعث شد که نا خود آگاه چهره و بدنم بهش بفهمونه که چقدر دوسش دارم .
    بعد از این قضیه رفتارش یه خورده عوض شد ( هنوز من ابراز علاقه مستقیم نکرده ام) زنگ که بش زدم تحویل گرفت ولی گفت نمی تونم بیام سر قرار. من گفتم حتما عادیه . گذشت و خبری نشد یه هفته. باز بهش زنگ زدم گفت ببخشید امتحان فیزیک داشتم سرم شلوغ بود . بعد توی صحبتاش لو داد که رفته بیرون با دوستاش (خودش از سوتی اش چیزی نفهمید ) باز گفتم دلیله خودشه داشته . چون اینقدر قبولش دارم که می دونم برای فرار از من نیازی به دروغ نداره و کاملا آدمه رکی هست.
    باز گذشت . بعد از چند وقت باز سراقش رو گرفتم باز بهونه آورد تا اینکه اسی بش گفتم دلم تنگ شده واسش ( این عاشقانه ترین جمله بود که تا اون موقع بهش گفتم ) بعد با اینکه جوابه اس نمی داد یهو جواب داد که لطفا زنگ بزن. منم زنگ زدم . گفت که سرش شلوغه و اینا . گفت برای همه همین توریه یهو دیگه باشون ارتباطش رو کم می کنه کوتاه مدت (یه جور خلصه ) .
    دیگه اینجا بود که حرف دلمو بهش گفتم . گفتم نمی خوام من مثه دوستات باشم . می خوام برای تو باشم و اینا . یهو در کمال تعجب بم گفت که نه .من اصلا اهل این حرفا نیستمو می خوام بشم ماری کوری و اینا... . من که احساس می کردم عشقمو دارم از دست می دم ازش خواستم مهلت بده(با حفظ 100 غرورم و بدون التماس ) ولی گفت نه و گفت دیگه باید برم و قطع کرد . بعد از اون احساس کردم شکست خوردم .

    الان چند ماهی بود که منتظره فرصتی بودم که باز برم سمتش و تازه گی ها شرایطی پیش اومد که ازش تویه یه کاره درسی مشورت بخوام - جواب داد و گفت حتما کمک می کنه . ولی بعد از یه هفته جواب ندادن دوباره گفت سرم شلوغه .



    اطلاعات جانبی :1- چند بار بم گفت ازیزم - 2- گفت که تورو قبول دارم چه موفق چه نا موفق در کامپیوتر.3احساس علاقه نا خودآگاه به بچه (تناقض تو صحبتی که گفت من اهل ازدواج نیستم)
    4- معرفی من به دوستاش 5- نظر در مورده تیپم و اینکه چطوری مدل مو بزنم و اینا . 6-این نکته رو همیشه می گفت که چرا فکر می کنی من اونطوری ام ( فکر می کرد که من اونو مثله بقیه می بینم ) 7- به راستی و صداقت و رفاقتش 100 ایمان داردم و حاضر زندگی مو روش شرط ببندم

    حالا سوال های اصلی
    1- یعنی داره ناز می کنه ( یه جورایی جبران قبل)
    2- فکر می کنه اهل ازدواج نیستم؟ ( چند بار که از خانواده اش پرسیدم به شوخی گفت می خوای بیای خواستگاری )
    3- با من حال نکرده
    و ....

    نمی دونم واقعا .به نظرتون مستقیم برم و بش بگم که عاشقشم و می خوام تا آخر باش باشم (ازدواج) یا صبر کنم و از این بترسم که از دستش بدم ( رغیب زیاد دارم ). لطفا با تجربه ها و دخترا که همو می فهمن کمکم کنن چون به هیچ وجه نمی خوام تویه مسیر اشتباه از دستش بدم .
    باتشکر

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: آیا این « نه » واقعا نه است ( لطفا کمک کنید لحظه تصمیمه)

    سلام به شما

    پایه و اساس این رابطه غلط بوده و هیچ چیز منطقی در این رابطه دیده نمیشه.

    از صحبتهاتون کاملا پیداست که هم شما و هم اون خانوم اصلا آمادگی لازم برای ازدواج و تشکیل خانواده رو ندارید.

    روابطی که بر پایه احساسات و دور از منطق شکل بگیره پایان و آخر عاقبت خوبی نخواهد داشت.

    ازدواج اینطوری نیست که شما از یکی خوشت بیاد دو سه بار باهاش بری بیرون و دیگه تموم شه.
    حرف یه عمر زندگیه.

    برات مهم نباشه اون چرا این کار رو کرده و چرا اون کار رو نکرده(هرچند که بهترین کار ممکن رو کرده و رابطه رو قطع کرده).

    شما هم پیگیر این رابطه نشو.

    با چند بار خطاب کردن کسی با کلمه عزیزم ! نمیشه گفت مثلا شما با این خانوم خوشبخت میشی....یا این خانوم شما رو خیلی میخواد و ....

    بهتره دلت رو به این کلمات خوش نکنی.و وارد مسیر غلط نشی.

    اطلاعاتی که شما از این خانوم دارید برای بررسی کردن مناسب بودن این خانوم از لحاظ ازدواج اصلا و ابدا کامل نیست و کاملا هم جزی و سطحیه.

    برای ازدواج با عقل و منطق تصمیم بگیرید نه با احساسات.


  3. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 20 آبان 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 14:00]
    تاریخ عضویت
    1391-2-28
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    925

    تشکرشده 957 در 224 پست

    Rep Power
    43
    Array

    RE: آیا این « نه » واقعا نه است ( لطفا کمک کنید لحظه تصمیمه)

    دوست عزیز سلام ..
    خوش اومدی به همدردی ..
    شما شناخت کافی از ایشون داری که میخوای برای ازدواج اقدام کنی ؟! یعنی مطمئن هستی که باهاش صد در صد خوشبخت میشی ؟
    من رابطه ی دوستیتونو تائید نمیکنم .. شما میتونستی از اول بدون اینکه کار به اینجا برسه خانواده ت رو در جریان میذاشتی و رسما اقدام میکردین برای خواستگاری ..
    به نظرم بهترین راه اینه که خانواده رو در جریان بذاری و اجازه بدی کارها روال خودشو طی کنه .. ممکنه الان ایشون فکر کنه که شما فقط داری حرف ازدواج رو میزنی و این به خاطر اینه که چند وقت با هم رابطه داشتین و الان شما فقط ادامه ی این رابطه رو میخوای ..
    از طریق خانواده اقدام کن .. در صورتی که جوابش منفی باشه معلومه که تمایلی به ازدواج با شما نداره ..
    به خدا توکل کن .. امیدوارم موفق باشی ..

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 فروردین 92 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    288
    سطح
    5
    Points: 288, Level: 5
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا این « نه » واقعا نه است ( لطفا کمک کنید لحظه تصمیمه)

    ممنون از دوستان.
    جواب مریم = این اتفاقایی که توضیح دادم تویه 2سال و 6 ماه اتفاق افتاد .نه چند روز - مطمئنا شناختم سطحی نبوده . جواب شما دور از منطق بود

    دوستان فرض کنید که من شناختم کامل باشه از اون .مشکل اینجاست که دلیله رفتارش رو نمی دونم .

    ولی خوب آلان یه بار دیگه متن خودومو خوندم تقریبا به جواب رسیدم .

    باز ممنون میشم از نظرات

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1391-8-14
    نوشته ها
    103
    امتیاز
    473
    سطح
    9
    Points: 473, Level: 9
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 174 در 72 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا این « نه » واقعا نه است ( لطفا کمک کنید لحظه تصمیمه)

    خوب ما یه اصطلاحی داریم در این زمینه که بهش میگیم : Friend Zone
    دوست عزیز فکر ازدواج رو از سرت بیرون کن چون اینجوری که فهمیدم زیاد تیپ هم نیستید و یا خانوم شما رو تیپ ازدواج با خودش نمیبینه
    اگر هم که خیلی سرش تو درسه (که بعید میدونم چون اینجور دخترا خیلی توخودشونن) که حالا حالاها به ازدواج فکر نمیکنه.
    حدس میزنم به علت اینکه دختر باهوشیه سطح توقعاتش خیلی بالاست. شما هم حرفی از خواستگاری نزدی شما میخواستی باهاش دوست بشی خوب کار خوبی کرده که جواب نداده چون این قضیه تمام راهروی موفقیتش رو خراب میکنه (مسائل احساسی و...)

  7. کاربر روبرو از پست مفید hamedhd تشکرکرده است .

    hamedhd (پنجشنبه 18 آبان 91)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 شهریور 98 [ 23:25]
    تاریخ عضویت
    1391-5-26
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    5,826
    سطح
    49
    Points: 5,826, Level: 49
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    35

    تشکرشده 34 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا این « نه » واقعا نه است ( لطفا کمک کنید لحظه تصمیمه)

    سلام فقط دو تا نکته رو می خواستم ذکر کنم شما 7 تا موضوع به عنوان اطلاعات جانبی مطرح کردید که هیچ کدومش دلیل بر اینکه اون خانون عاشق شما شده باشن نمی شه شما گفتید:( نظر در مورده تیپم و اینکه چطوری مدل مو بزنم و اینا) این مورد رو من که یه دخترم تا حالا به آقای همکارم، به هم تیمی ام و حتی بعضی پسرهای فامیل که می دونم از حرفم برداشت اشتباه نمی کنند گفتم و اصلا دلیل بر این نیست که چون من عاشقانه یکی رو دوست دارم این حرف رو بهش بزنم فقط طرف برام مهم و قابل احترامه همین.
    جناب hamedhd نیز گفتن دخترا درس خون تو خودشون هستن که این حرف همیشه صادق نیست چون من خودم همیشه دنبال دکترا گرفتن و اختراعات هستم و در عین حال آدم شلوغ و شاید پررویی باشم.

  9. 2 کاربر از پست مفید fa_karoon تشکرکرده اند .

    fa_karoon (شنبه 20 آبان 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. یک هفتس بخاطر دست بزن شوهرم برگشتم خونه پدرم کمک کنید تصمیم درست بگیرم
    توسط maryam 7165 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 تیر 97, 01:08
  2. تصمیمم برای طلاق جدی است دیشب به اندازه همه دنیا دلم شکست یعنی خدا شنیده
    توسط امیدوار92 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:21
  3. خواهش می کنم در مورد تصمیم گیری درست ،کمکم کنین
    توسط pesare_baran در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 دی 91, 13:33
  4. چگونه درست تصمیم بگیریم؟
    توسط مها در انجمن انتخاب و تصمیم گیری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 اسفند 87, 11:13

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.