سلام به دوستان عزیزم
من 24 سالمه و 5 سال پیش روز اولی که وارد دانشگاه شدم یه دوست خوب پیدا کردم.تو این4 سال ما رفقای خیلیی خوبی بودیم.از طرف دانشگاه اردو میرفتیم کلی عکس می انداختیم با هم,با هم کلاس میرفتیم و خلاصه محرم راز هم بودیم..یادمه بعضی شبا تا دیروقت مسیج میدادیم و با هم درد و دل میکردیم تا اینکه اون پارسال ازدواج کرد و به کلی منو از یادش برد.چند ماه یک بار اس میداد اونم خیلی رسمی...در صورتیکه ما به چرت و پرت گفتن تو مسیجامون عادت داشتیم.درسته که اون اشوهر کرده وباید سر و سنگین تر بشه ولی یعنی تا این حد؟من یه شکست عشقی بد رو تجربه کردم اما درست وقتی بهش نیاز داشتم واسه درد و دل کردن پیشم نبود.دیشب بعد از 5 ماه که نه اس ام اسی بین ما رد و بدل شده بود نه تماس تلفنی اومده در خونه کارت عروسی میده بهم....من دیشب تا صبح گریه کردم که چرا منو اون اینطوری از هم جدا شدیم.اگر من بودم هیچ وقت تنهاش نمیذاشتم.به قول مامانم به این هم میشه گفت دوست؟دیشب که کارت اورد همه اعضای خانوادم گفتند که این دوست به دردت نمیخوره و عروسیش رفتن نداره.بابام که خیلی مخالف بود.حالا من دو دلم.شما جای من بودید به عروسی ایین مدل دوست میرفتید؟مامانم میگه اون وقتی شوهر کرد تورو کامل گذاشت کنار و دوستی که اینطوری بی خیالت شد به دردت نمیخوره..میدونم اگه عروسیش نرم رابطمون کلا به هم میریزه و از طرفی وقتی یاد موقعی که بهش نیاز داشتم و نبود که به دادم برسه.چیکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)