به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 91 [ 20:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    250
    سطح
    4
    Points: 250, Level: 4
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با این تفاوتها چه کنم ؟ (از زندگیم خیلی خیلی دلسرد شدم.)

    سلام
    من امروز با سایت شما آشنا شدم.
    امیدوارم بتونم از کمکتون بهره مند بشم
    من 27سالمه و 4ماهه ک عقد کردم شوهرمن 19 سالشه و فرزندآخر خونوادس.
    2تابرادر بزرگتر داره که یکیشون 13ساله ازدواج کرده و یکی دیگه نه.
    از ابتدای آشنایی ما با خونواده همسرم اونا خیلی شبیه به ما به نظر میومدن. لازمه بگم که دوتا از برادرام حوزوی میخونن و ما خونواده تقریبا مذهبی هستیم.
    بعد از عقدو بیشتر شدن روابطمون فهمیدم خیلی از رفتاراشون ظاهر سازی بوده که بتونن رضایت مارو جلب کنن.
    اونا خونواده زیاد مذهبی ای نیستن که این خیلی منو آزار میده.
    من دوتا مشکل اساسی دارم
    یکی شوهرم که شاید به اقتضای سنش سختگیریای زیادی روی من داره مثلا اجازه نمیده وقتی خونه ام با مامانم به مهمونی برم.
    و مثلا اینکه نسبت به خونواده من بدبینه و فکر میکنه کسی بهش احترام نمیذاره این در صورتیه که اتفاقا خیلی هم مورد توجه خونواده من هست.
    وقتی عصبانی میشه خیلی ترسناک میشه با اینکه خیلی دوسش دارم ولی همیشه تو دلم ازش وحشت دارم.
    یه مشکل بزرگ دیگه ای هم که دارم مادرشوهرمه که توقع کار کردن زیادی از من داره مثلا برم خونشون پرده هاشونو باز کنم بشورم یا اینکه ملحفه های رختخواباشونو باز کنم بشورم و از این قبیل توقعا.
    منم این کارها رو براش نمیکنم و مادر شوهرم نسبت بهم کم توجه و بدرفتار شده.
    به حدی که همسرم میگه توخونشون مامانش میگه من فقط یه عروس(عروس بزرگه) رو دارم. همسرم همیشه تو این موضوع از من دفاع کرده ولی تو تنهاییامون ازم میخواد این کارا رو بکنم تا مادرشوهرم بدتر از این که هست نشه.
    اما من میدونم اگه این کارا رو بکنم میشه وظیفه مسلمم و همیشه باید کاراشو بکنم برا همین قبول نمیکنم.
    غیر از این چیزای دیگه ای هم هست ک اگه بگم خیلی طولانی میشه
    از زندگیم خیلی خیلی دلسرد شدم.
    ازتون میخوام راهنماییم کنین.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: موضوعش هرچی خودتون بگین.....

    طبق نوشتتون شما 27 سالتونه و همسرتون19؟؟؟؟درسته یا اشتباه تایپ کردین؟؟

  3. 3 کاربر از پست مفید روژان20 تشکرکرده اند .

    روژان20 (دوشنبه 08 آبان 91)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1391-7-22
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    502
    سطح
    10
    Points: 502, Level: 10
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 123 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: موضوعش هرچی خودتون بگین.....

    سلام شما تو دوره عقدید و هنوز رسما زیر یک سقف نرفتید؟ت.صیه میکنم خیلی توجه نکنید منم اولا همش فکر این بودن منو به کار بکشن. یه جورایی گربه دمه حجله میخوان بکشن.تا شما برای خودتون و شخصیتتون احترام قائل نباشید قول میدم کسی به شخصیت شما احترام نمیزاره.

  5. کاربر روبرو از پست مفید aphd تشکرکرده است .

    aphd (دوشنبه 08 آبان 91)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آذر 96 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    429
    امتیاز
    9,392
    سطح
    65
    Points: 9,392, Level: 65
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 258
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,069

    تشکرشده 2,080 در 437 پست

    Rep Power
    57
    Array

    RE: موضوعش هرچی خودتون بگین.....

    عزیزم ازدواج شما بر چه اساسی بوده

    منظورم اینه که چه جوری آشنا شدید؟

    آیا از نظر فرهنگی خانواده هاتون شبیه هم هستند؟

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 91 [ 20:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    250
    سطح
    4
    Points: 250, Level: 4
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: موضوعش هرچی خودتون بگین.....

    بله سنمو درست تایپ کرده بودم.
    پدر همسرم همکار خواهرم بود و اینجوری آشنا شدیم اما خانوادگی شناختی نداشتیم.
    موقعیت شغلی و زندگی همسرم خوب بود. حدود سه ماه از خواستگاری تا عقد طول کشید و ما تلفنی با هم در ارتباط بودیم و چیز منفی ای ت ایشون ندیدم.
    اما الان دیگه هیچ دلگرمی به زندگیم ندارم.
    دخالتهای زیادی تو زندگیم میکنن. هروقت همسرم برام چیزی میخره هزار بار بهش نق میزنن که چرا پولاتو الکی خرج میکنی.
    واضح جلوی من بهش میگن به زنت رو نده. یا زن ذلیلی و اینجور حرفا.
    واقعا نمیدونم دیگه باید چ جوری باهاشون رفتار کنم. همسرم میگه جوابشونو نده تا حالا هم ندادم ولی دیگه کم اوردم.
    به نظر شما چیکار کنم.

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,165
    سطح
    18
    Points: 1,165, Level: 18
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    142

    تشکرشده 145 در 53 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: موضوعش هرچی خودتون بگین.....


  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    81
    Array

    RE: با این تفاوتها چه کنم ؟ (از زندگیم خیلی خیلی دلسرد شدم.)

    اختلاف سنی تون برام جالب بود!

    شما 8 سال اختلاف سنی دارید.خود من تا یکی دو سال پیش مخالف چنین ازدواجهایی بودم اما حالا نه.چون همه آدمها به یک اندازه رشد نمیکنند و به بلوغ نمیرسن.
    در این مورد من توی همین تالار هم خونده ام که اگر سن دختر و پسر از حدی بگذره میشه اگر در جنبه های دیگه تفاهم داشتن و مناسب بودن اختلاف سنی رو نادیده گرفت اما در مورد شما چون همسرتون خیلی جوانه توی مشکلاتتون بی تاثیر نیست.
    به خاطر اختلاف سنی تون و اینکه ایشون چون خیلی جوانه هم خودش و هم تحریک دیگران باعث میشه با اینکه شما مشکلی نداشته باشید اما بهتون سخت بگیره برای اینکه ثابت کنه میتونه زندگیش رو مدیریت کنه و به شما اجازه مدیریت زندگی رو نده.

    حالا چطور شد سن براتون مهم نشد؟
    اگر در این مورد توضیح بدید به حل مشکلاتتون کمک میکنه




  10. 3 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (سه شنبه 09 آبان 91)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 91 [ 20:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    250
    سطح
    4
    Points: 250, Level: 4
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این تفاوتها چه کنم ؟ (از زندگیم خیلی خیلی دلسرد شدم.)

    فرانک جان ممنون از توجهت.
    من از نظر ظاهری ذر حد 18 ساله نشون میدم یعنی هیچکس نمیتونه سن منو درست حدس بزنه.
    اکثر خواستگارام سن کم بودن چون سن واقعیه منو نمیدونستن.
    ایشون از اول میدونست ولی من دقیقا سن ایشونو نمیدونستمو فکر میکردم 3 سال از من کوچیکتره. باهم ک بیشتر آشنا شدیم دیدم از نظر بلوغ شخصیتی در حد خودم هست و میتونم بهش تکیه کنم. دیگه هم درمورد تاریخ تولد باهم صحبت نکرده بودیم من چند روز به عقد تاریخ دقیقشو فهمیدم و میخواستم ازدواجمو کنسل کنم ولی باصحبتای خودش دوباره قانع شدم.
    خداروشکر زیاد تحت تاثیرخونوادش نیست ولی حرف شما هم درسته میخواد نشون بده که بزرگ شده.
    من حدود ده روزه خونه شون نرفتم ولی هر روز با یادآوری روزایی که اونجا بودم زندگیم تلخ میشه.
    از مادرو خواهرش خیلی دلزده شدم اصلا میلی به ارتباط باهاشون ندارم از یک طرفم دلم نمیاد همسرم به خاطر روابط سرد من با اونا دلگیر باشه.
    کاش راهی بود تا میتونستم زندگیمو تغییر اساسی بدم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم بی تفاوته نسبت به نیاز جسمی و روحیم
    توسط EliGokiNo در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 خرداد 93, 01:35
  2. مخالفت شدید وتهدید مادرم درمورد ازدواجم
    توسط tooska در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 06 اردیبهشت 90, 22:18
  3. مرغ باغ ملکوتم ...
    توسط 108 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 09 فروردین 87, 19:06

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.