سلام من یک دانشجوی 24 ساله هستم. چند روزه همش گریه میکنم. خودم هم نمیدونم چرا.
احساس میکنم که ذهنم کند شده. اضطراب بیش از حد جلوی توانایی هام رو گرفته. هیچ دوستی ندارم. بعد از مدتی که با کسی آسنا میشم فکر به این تتیجه میرسم که به دنبال آزار و اذیت من هستش و ارتباطم رو باهاش کم میکنم. نمیتونم روی درسهام تمرکز کنم. عصبی میشم. بعضی وقتها این قدر از دست خودم عصبانی میشم که میخوام یه بلایی سر خودم بیارم. به خودم میگم چرا این جوری شدم؟ من قبلا فرز تر بودم. سر کلاس نمیتونم به درس توجه کنم. به خودم میگم من تا حالا چی یاد گرفتم؟ وقتم رو تلف کردم. هیچ چیز توی مغز من نمیره. بر عکس بعضی وقتها ناگهان پر انرژی میشم. به طوری که خواب از سرم میپره. انگار که میخوام دنیا رو تغییر بدم. اما باز هم تمرکز ندارم. فقط برای یک یا دو روز خوشحالم. دوباره افسرده میشم. واقعا دارم دیوانه میشم. وقتی مضطرب میشم مثل این میمونه که ذهنم قفل میشه. دیگه فقط یه حس بد رو میفهمم. ترس. نه میتونم بخوابم. نه درس بخونم. اما گریه آرومم میکنه. فکر میکنم این حالتم داره روی درسهام تاثیر میگذاره. احساس میکنم بریدم. ساعت خواب مشخضی ندارم. روزهایی که ورزش میکنم حالم کمی بهتره اما با این حال همچنان مشکل تمرکزم هست. اصلا نمیدونم چمه؟ من مطمئنم این جوری نبودم. حداقل از لحاظ یاد گرفتن. وقتی که بچه بودم یادمه یه حالت ترس داشتم. میترسیدم نکنه یه جایی یه اتفاق بدی بیفته ویادمه خیلی گریه میکردم. اما این حالت برطرف شد. اما هیچ وقت مشکل توجه نداشتم. دانش آموز باهوشی بودم. اما الان نیستم. فکر میکنم سلولهای مغزم دارند میمیرند. با هیچ کس نمیتونم حرف بزنم. هیچ دوستی هم ندارم که بتونم باهاش صحبت کنم. کلا فکر مینک آدمها من رو نمیفهمند. از حرفهای من برداشت های اشتباه میکنند. هیچ هم صحبت خوبی برای من نیست. من باید چی کار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)