سلام
کمکــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ میخوام
زنی ساده و 40 ساله ام
شوهرم مردی تند مزاج و عاطفی است
خیلی خودش رو قبول داره و به قشنگیش مینازه در حالیکه ادم معمولی است از اول ازدواج بهانه هایی اورد که خواست از من جدا شه ولی نشد به خاطر ترس از حرف مردم یا نبودن اراده یا عدم حمایت خانواده
تو جایی که منغعت مادی نداشته باشه اگر ناراحت شه از ادمایی چاله میدونی بدتره و لی اگه منفعت مادی داشته باشه خوب راه میاد با طرف
الیته از نظر مالی وضع خوبی نداشتیم و ایشون شغل راننده بودو منم بیکار تا اینکه دخترم بدنیا اومد و من دفتر شرکتی راه اندازی کردم و ایشون نیز با من کار کرد البته من هم ناراضی نبودم و اگر هم بودم جرات مخالفت نداشتم شایدم شک داشتم که شریک بشیم یا خیر
ره اندازی شد و با هم کار کردبم و خدایی و به حق من از اول یه مقدار از درامد رو برا خودم جهت امرار معاش و هزینه ای دخترم که نمیخواستم کمتر از بچه های خواهرم داشته باشه بر میداشتم
(نا صداقتی)ایشون هم با دختری دوست شد و وقتی فهمیدم به جایی محبت رفتاری کرد که چرا به من بی محلی میکنی برو با دختره دعوا کن در حالیکه من تو خصلتم این نیس وبا خودم میگم این حذف شد میری با یکی دیگه دوست میشیی و کلی دادو بیداد و تا اینکه من رفتم خونه مامانم
و ایشون برا خالی کردن عقده اش رفت در خونه بستگان من و گریه کرد و گفت من بدم و بعد از ان همش میگه من مقصرم که شخصیش خرد کردم و باعث شد جلویی مردایی دیگه گریه کنه
خدایی من مقصرم ؟ خودم قبول ندارم میخوام شما بگین
من که خودم نمیدونم مقصرم یا نه
علاقه مندی ها (Bookmarks)