1- ازدواج یعنی یکی شدن یعنی هم پیمانه شدن یعنی به تکامل رسیدن یعنی هم پرواز شدن و به اوج رسیدن
چرا بدون ازدواج نمیشه کامل شد؟نمیشه به اوج رسید؟ ازدواج چیه که ما را به اوج میرسونه؟
ازدواج یعنی شریک شدن بدون حساب دو دو تا 4 تا، یهنی حرکت به سوی متعالی شدن و یعنی اشتیاق
بدون حساب دو دو تا 4 تا یعنی چی؟
این خیلی خوبه که به این نتیجه رسیدین که میخواین همراه داشته باشین، حس میکنین نیاز دارین کسی
همراهتون باشه،
این حس لازمه ازدواج هست اما کافی نیست، در دوران زندگی با تغییر سن و .. نیازهای احساسی ما هم تغییر میکنه
کافی نیست؟ چه چیزه دیگه لازمه؟
جوان که میشییم، میبینیم دیگه محبت خانواده ارضامون نمیکنه باز نیاز عاطفیمون چیز دیگست و در جای دیگه خلاصه شده و این در و اون در میزنیم تا پیداش کنیم!
این همون حسی هست که من دارم
2- به نظرم باید متوجه باشین وقت ازدواج جایگاه شما جایگاه ستون خانواده میشه، ستون یعنی تکیه گاه!
شما قرار تکیه گاه همسرت باشی، مراقب احساسش باشی، مواظب لطافتش باشی،،،
وقتی باغبان گلی میکاره، حفظ و نگهداریش میکنه تا بتونه از زیباییش و بوی فرح بخشش استفاده کنه، بوته گل را رها نمیکنه تا بعد انتظار شادابی و طراوت از گل داشته باشه!!!
آخه همیشه یجوری گفته میشه که انگار همه مسولیت احساس و عواطف ی خانوم به عهده مرد هست
از طرفی راجع به خانمها چگونه فکر میکنین؟ یک آویزونه مطلق که گردن مرد همیشه محکوم به آویز شدن دست زن به دورش هست؟
نمیدونم چرا ولی انگار همچین ذهنیتی دارم. انگار احساس میکنم خانوم ها خیلی وابسته هستند و یجورایی خیلی شکننده
در انتخابتون سعی کنین با زنی مستقل و تحصیلکرده ازدواج کنین، چنین زنی صبح تا شب به کار یا درس مشغوله، بعدش هم امور منزل، به جایی برسه که انتظار یه نگاه زن را داشته باشین(
)
طفلکی زن بیچاره، با این همه مشغله، باید به فکر احساس و نیازهای همسرش هم باشه، آخرش هم مرد حس خفگی کنه
نمیدونم چه جوری بگم من ون مهر و عطوفت زن را درک میکنم و خوشم هم میاد اما اگه یکی دائم بخاد بهم بچسبه و محبت طلب کنه احساس خفگی میکنم. ی نکته دیگه این که نمیدونم احساس میکنم اکثر خانوم ها این مهر و محبت را به رخ شوهرشون میکشند یا به خاطرش توقعات زیادی دارند
با این دید جلو برین که زن میخواد با وجودش گرما بده، لطلفت بده، احساس بده، شعله ور کنه احساس رو...
من فکر میکنم چون یه سری احساسات رو در خودتون سرکوب کردین، در مواجهه باهاشون الان دچار مشکل شدین، درسته تا حالا وارد فاز احساسی با یک خانم نشدین، اما آیا واقعا نیازی ندارین؟
خودم هم بیشتر فکر میکنم بخاطر این که من سالها از ترس عاشق شدن نخاستم کسی را دوست بدارم
چرا نیاز دارم اما از ی طرفی هم میترسم هم این احساسات زیاد خانوم ها اونا را تو نظر من کوچک میکنه
شما تا بحال از پشت پنجره نظاره گر بودین، از رابطه ها فقط اون چه را دیدین باور دارین، اما فقط رابطه ها رو از پشت پنجره دیدین، نشنیدین چی میگن، فقط دیدین گاهی عشقولانه کنار هم راه میرن و گاهی روبروی همن و عصبانی....به نظر میرسه بد نیست از قلعه بیرون بیاین، از ارتباط بر قرار کردن فاصله نگیرین، تا ارتباط نداشته باشین، چگونه جفتتون را پیدا کنین و بشناسین؟
چجوری؟ آخه من که نمیتونم برم با کسی دوست بشم... از قلعه بیرون اومدن یعنی چطوری؟
3-قطعا همونجور که شخصیت آقایون با هم یکی نیست، این مساله در مورد خانمها هم صادق هست، اینجور متوجه شدم که شناخت و رابطه نزدیک شما فقط با یک نفر بوده که خوب شاید خیلی رفتارهاشون را تایید نکردین، یا مورد پسندتون نبوده، اما توصیه میکنم اصلا رو همه خانمها بدین شکل قضاوت نکنین، زنانی داریم تو جوون مردی هزار تا مردند، تو عقل و شعور اسطورن............
قبول دارم خانوم ها با هم متفاوت هستند... من با ی نفر ارتباط عاطفی نزدیکتر داشتم والا با بیش از ۱۰ نفر به قصد ازدواج صحبت کردم (در حد ۲-۳ جلسه) و خوب تو اقوام و محل کار هم خانوم ها را دیدم. احساس میکنم بعضی این خصوصیات تو همشون هست.
نکته دیگه این که نمیفهمم بعضی ها هم میگند خانوم ها همشون اینجوری هستند مثلا احساسی برخورد میکنند نمیتونند عمیق و منطقی باشند
و از همه مهمتر اینکه خودم ی جور تناقض بینه خاسته هام میبینم مثال دوست دارم هم طرف با مهر و محبت باشه هم منطقی ... هم شوخ باشه هم سرو سنگین
4-مگه در ازدواج حساب 2 2 تا 4 تاست که حتما باید طرفین ویژگی خاصی داشته باشن؟
شما بیش از احترام و عشق میخواین؟
بیش از آرامش میخواین؟
بیش از این توقع دارین که همسرتون لیاقت مادری فرزندانتون را داشته باشه؟
نمیدونم شاید بیش از اینا میخام یا شاید هم نمیدونم چی میخام
ولی اینها که گفتید خیلی کلی هست ... مشکل اینه که چطور میشه فهمید آرامش خواهیم داشت یا نه؟
همه این حرف و حدیث ها و صحبت ها و کفیت ها برا همینه که این چیزا را بشه فهمید دیگه نه؟
شاید منظورم را بد گفتم منظورم از ویژگی خاص چیزی بود که من احساس کنم ارزش داره یا دلم میخاد با ون فرد ازدواج کنم.
برای یک زن ویژگی اولش نجابت و هم طرازش اخلاق خوبش هست، در عین حال باید کنارش حس راحتی داشته باشین و ... گاهی میبینین یه فردی هیچ ویژگی خاصی هم نداره اما باهاش راحتین، راحت حرف میزنین، راحت درد دل میکنین، راحت ... اما کنار فردی با تمام ویژگیهای خاص، حس آرامش و راحتی ندارین....
در انتخابتون در این قسمت کمی از بعد احساسی و متافیزیکی باید نگاه کنین تا بعد مادی!!
افرادی که ازدواج کردند، یا به باور احساسشون رسیدند یا منطقشون را در رابطه با جفتشون متقاعد کردند که این فرد مناسب هست،
قدم جلو بزارین، برای شناخت بیشتر، مطمئنا منظورم را راحت تر میفهمین
با بعضی ها این حس راحتی را بیشتر تجربه کردم با بعضی ها کمتر. میدونم حدودا چی میگید. اما همیشه تو همه افراد ی چیزی بوده که من احساس ناراحتی کردم... میترسم هیچوقت با هیچ کس احساس راحتی نکنم
5-این خیلی خوبه که میدونین نقطه ضعفهاتون کجاست، اما دونستن کافی نیست، سعی کنین دیکه نداشته باشینشون! یا تلاشتون را بکنین
نمیدونم یعنی مطمئن نیستم که این نقاط ضعف را دارم یا نه؟ اگه مطمئن بشم ای ضعف هست حتما سعی میکنم رفع شون کنم
6-گل بی خار خداست! مگه شما انسانه کامل و بی عیب و نقصی هستین که توقع دارین، یه کامل بی عیب و نقص پیدا کنین! در مورد شخصیت و انسانیت خودتون، به خودتون نمره بدین، مثلا 17، دنباله فردی با نمره 17 باشین!
چی فکر کردین؟ اره من بی عیب و نقصم تا حالا هم سعی کردم دنبال کسی هم تراز خودم باشم. اما چون عیبهایی خودم را نمیتونم بپذیرم عیبهای طرف مقابل را هم نمیتونم بپذیرم و ناخودآگاه ذهنم رو نکات مشکل ساز زوم میکنه و چون معمولا ارزیابی حد و حدود مشکل قابل درک برام نیست نمیتونم تصمیم بگیرم.
بزارید با ی مثال بیشتر روشن کنم. من طی صحبت هایی که با ون دختر خانوم داشتم فهمیدم که مسائل عاطفی اولویت اول ایشون بود. با مشاور هم که صحبت کردم گفت شخصیت این خانوم طوری هست که دائم باید ازش تعریف کنی و بهش محبت کنی. با فرض اینکه درک من و مشاور درست بوده باشه من نتونستم برا خودم نتیجه بگیرم که آیا میتونم با این نیازهای عاطفی ایشون کنار بیام یا نه؟
به نظرم گنگ بودن شما ناشی از این میشه که خودتون باید برای خودتون روشن کنین چی میخواین و ایده الهاتون را نمره گذاری کنین، شما قراره فقط با یک نفر ازدواج کنین و
فقط یک نفر مناسب شما هست و وجود داره، و چون اون یک نفر جفت شما هست حتما خداوند در مسیر زندگیتون قرارش میده،
فکر نمیکنم فقط ی نفر مناسب من باشه
معیار هام را خیلی وقت مشخص کردم و نمره گزاری کردم اما خیلی تو تصمیم گیری کمکم نکرده
http://www.hamdardi.net/thread-11510.html
فقط باید خاسته هاتون از زندگی را روشن تر کنین تا جفتتون را بتونین تشخیص بدین!
نمیدونم چی میخام از زندگی ... خیلی بهش فکر کردم... الان فکر میکنم میخام آرامش داشته باشم و پایان این سفر حسرت نخورم ... اما هنوز هم مطمئن نیسم چطور به این اهداف برسم
علاقه مندی ها (Bookmarks)