به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 آبان 94 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1387-8-27
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    7,770
    سطح
    59
    Points: 7,770, Level: 59
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    527

    تشکرشده 528 در 161 پست

    Rep Power
    39
    Array

    من و چالشهاي ازدواج

    سلام دوستان

    بازهم من امدم با يه عالمه سوال و مساله :)

    فكر كنم چند تا تاپيك اخيرم كمك كرده باشه شما با من و شرايطم اشنا تر بشيد

    بعد از اتمام رابطه قبلي كه به قصد ازدواج با اون دختر خانم داشتم و بعد از گذراندن اون دوره استرس. و نهايتا ترديد و ترس در ادامه دادن رابطه اين سوال جدي برام مطرح شد كه اشكال كار چيه؟ الان ماههاست دارم خودم و خواسته هامو ريشه هاي ترسم از ازدواج را كنكاش ميكنم

    نتيجه اين بررسي ها موارد زير شده كه دوست دارم تو اين تاپيك بيشتر با كمك شما برا خودم شفاف سازي كنم و اگه احيانا درسته راهكارهاي لارم برا اصلاح خودم را پيدا كنم

    ١- فكر كنم خيلي برام مشخص نبود چرا بايد ازدواج كنم... الان هدف از ازدواج برا من اينه كه تنها نباشم اين كه كسي كنارم باشه و بتونيم باهم اوقاتمون را صرف كنيم و برنامه ريزي كنيم ... به نظرتون اين هدف كافي برا ازدواج؟
    واقعيت اينه كه من هيچ وقت تو زندگيم با هيچ دختري ارتباط عاطفي نداشتم ... نزديكترين ارتباط عاطفي من با دخترها همين ارتباط اخير من با دختر خانمي بود كه باهم ارتباط جهت شناخت داشتيم... بهرحال به دليل ابراز محبتهاي ايشون (هرچند سطحي وگذرا) از بعد اون رابطه احساس كردم واقعا نياز دارن كه كسي باهام باشه و بهم محبت كنه ... برا همين چند ماه اخير يه نوع خلا تنهايي احساس ميكنم كه هيچ وقت قبلا تجربه نكرده بودم و با دوستان و خانواده و .... هم نتونستم پرش كنم

    ٢- از اينكه كسي بهم وابسته بشه و يا به قوا معروف تكيه گاه كسي بشم خيلي ميترسم... بعضي وقتها كه فكر ميكنم بعد ازدواج يكسي دائم پيشم خواهد بود احساس خفگي ميكنم :( اين كه نكنه بعد خانمم دائم از من انتظار محبت و تعريف و تمجيد داشته باشه استرس زاست برام :(

    ٣- بعضي از رفتارهاي خانم ها برام خوشايند نيست يا بهتر بگم من را ازشون دور ميكنه مثلا وقتي يه خام خيلي حالت هيجاني نشان ميده به نظرم بچه مياد يا وقتي دختري نگاه عميق و منطقي نداره همينطور راجع بهش فكر ميكنم ... چيزي كه در اين چند مدت راجع بهش فكر ميكنم اينه كه شايد خانمها همشون همينطور هستند و مشكل از خودم هست حالا يا به دليل اين كه جنس زنها را نميشناسم يا اينكه توقعاتم غير واقعي است ... در هر صورت نميدونم چطوري اين مشكل را بيشتر ارزيابي و تحليل كنم تا بتونم حلش كنم

    ٤- نميتونم درك كنم ادمهاي ديگه چطوري و براساس چه منطقي باهم ازدواج كردند... شايد اين به خاطر اينه كه من گزينه هاي زيادي برا ازدواج داشتم كه ٩٥ درصدشون هم حاضر بودند يا هستد با من ازدواج كنم.... هميشه از خودم ميپرسم اين دختر چه ويژگي خاصي داره كه من باهاش ازدواج كنم و يا من چه ويژگي خاصي دارم كه اون ميخواهد باهام ازدواج كنه ... همين تفكرات موجب ميشه كه بترسم از اينكه بعدا پشيمان بشم

    ٥- فكر ميكنم ادم خودخواه و زودرنج و كم گذشتي هستم كه ميخواهم فرد مثل ادم اهني طيق خواسته هاي من حرف بزنه و رفتار كنه ... اينها را تو رابطه قبليم اون دختر خانم بهم گفت ... نميدونم ايا واقعا اين خصوصيات را دارم يا نه؟ چه طور ميشه فهميد اگه داشته باشم چطور رفعش كنم؟

    ٦- خيلي به جزئيات گير ميدم به نحوي كه نميتونم تصميم بگيرم

    ببخشيد اگه پر حرفي كردم
    ميدونم ممكنه حرفام گنگ باشه اگه گنگ بود سوال كنيد تا بيشتر توضيح بدهم

  2. 5 کاربر از پست مفید سید1387 تشکرکرده اند .

    سید1387 (دوشنبه 10 مهر 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 بهمن 93 [ 12:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-27
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    2,749
    سطح
    31
    Points: 2,749, Level: 31
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    968

    تشکرشده 980 در 243 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    سلام آقا سید

    راستش شما خیلی مو شکافانه به مسایل نگاه میکنین، نوع نگاهتون جالبه، من نظر خودم را میگم البته من به شدت کلی نگر هستم و مثبت اندیش اما به عنوان یک خانم نظرم را میگم شاید کمکی باشه براتون برای شناخت بهتر خانمها......

    1- ازدواج یعنی یکی شدن یعنی هم پیمانه شدن یعنی به تکامل رسیدن یعنی هم پرواز شدن و به اوج رسیدن
    ازدواج یعنی شریک شدن بدون حساب دو دو تا 4 تا، یهنی حرکت به سوی متعالی شدن و یعنی اشتیاق
    این خیلی خوبه که به این نتیجه رسیدین که میخواین همراه داشته باشین، حس میکنین نیاز دارین کسی همراهتون باشه، این حس لازمه ازدواج هست اما کافی نیست، در دوران زندگی با تغییر سن و .. نیازهای احساسی ما هم تغییر میکنه
    وقتی نوزادیم، فقط مادر میخواهیم و شیر و تر و خشک شدن و این محبت کافیه
    طفلیم، محبت خانواده و تامین نیازهای اولیه
    نوجوانیم، داشتن محبت از خانواده و گرفتن محبت و حس استقلال از خانواده
    جوان که میشییم، میبینیم دیگه محبت خانواده ارضامون نمیکنه باز نیاز عاطفیمون چیز دیگست و در جای دیگه خلاصه شده و این در و اون در میزنیم تا پیداش کنیم!

    2- به نظرم باید متوجه باشین وقت ازدواج جایگاه شما جایگاه ستون خانواده میشه، ستون یعنی تکیه گاه!
    شما قرار تکیه گاه همسرت باشی، مراقب احساسش باشی، مواظب لطافتش باشی،،،
    وقتی باغبان گلی میکاره، حفظ و نگهداریش میکنه تا بتونه از زیباییش و بوی فرح بخشش استفاده کنه، بوته گل را رها نمیکنه تا بعد انتظار شادابی و طراوت از گل داشته باشه!!!
    از طرفی راجع به خانمها چگونه فکر میکنین؟ یک آویزونه مطلق که گردن مرد همیشه محکوم به آویز شدن دست زن به دورش هست؟ در انتخابتون سعی کنین با زنی مستقل و تحصیلکرده ازدواج کنین، چنین زنی صبح تا شب به کار یا درس مشغوله، بعدش هم امور منزل، به جایی برسه که انتظار یه نگاه زن را داشته باشین()
    طفلکی زن بیچاره، با این همه مشغله، باید به فکر احساس و نیازهای همسرش هم باشه، آخرش هم مرد حس خفگی کنه
    با این دید جلو برین که زن میخواد با وجودش گرما بده، لطلفت بده، احساس بده، شعله ور کنه احساس رو...
    من فکر میکنم چون یه سری احساسات رو در خودتون سرکوب کردین، در مواجهه باهاشون الان دچار مشکل شدین، درسته تا حالا وارد فاز احساسی با یک خانم نشدین، اما آیا واقعا نیازی ندارین؟
    شما تا بحال از پشت پنجره نظاره گر بودین، از رابطه ها فقط اون چه را دیدین باور دارین، اما فقط رابطه ها رو از پشت پنجره دیدین، نشنیدین چی میگن، فقط دیدین گاهی عشقولانه کنار هم راه میرن و گاهی روبروی همن و عصبانی....به نظر میرسه بد نیست از قلعه بیرون بیاین، از ارتباط بر قرار کردن فاصله نگیرین، تا ارتباط نداشته باشین، چگونه جفتتون را پیدا کنین و بشناسین؟

    3-قطعا همونجور که شخصیت آقایون با هم یکی نیست، این مساله در مورد خانمها هم صادق هست، اینجور متوجه شدم که شناخت و رابطه نزدیک شما فقط با یک نفر بوده که خوب شاید خیلی رفتارهاشون را تایید نکردین، یا مورد پسندتون نبوده، اما توصیه میکنم اصلا رو همه خانمها بدین شکل قضاوت نکنین، زنانی داریم تو جوون مردی هزار تا مردند، تو عقل و شعور اسطورن............
    4-مگه در ازدواج حساب 2 2 تا 4 تاست که حتما باید طرفین ویژگی خاصی داشته باشن؟
    شما بیش از احترام و عشق میخواین؟
    بیش از آرامش میخواین؟
    بیش از این توقع دارین که همسرتون لیاقت مادری فرزندانتون را داشته باشه؟
    برای یک زن ویژگی اولش نجابت و هم طرازش اخلاق خوبش هست، در عین حال باید کنارش حس راحتی داشته باشین و ... گاهی میبینین یه فردی هیچ ویژگی خاصی هم نداره اما باهاش راحتین، راحت حرف میزنین، راحت درد دل میکنین، راحت ... اما کنار فردی با تمام ویژگیهای خاص، حس آرامش و راحتی ندارین....
    در انتخابتون در این قسمت کمی از بعد احساسی و متافیزیکی باید نگاه کنین تا بعد مادی!!
    افرادی که ازدواج کردند، یا به باور احساسشون رسیدند یا منطقشون را در رابطه با جفتشون متقاعد کردند که این فرد مناسب هست،
    قدم جلو بزارین، برای شناخت بیشتر، مطمئنا منظورم را راحت تر میفهمین
    5-این خیلی خوبه که میدونین نقطه ضعفهاتون کجاست، اما دونستن کافی نیست، سعی کنین دیکه نداشته باشینشون! یا تلاشتون را بکنین
    6-گل بی خار خداست! مگه شما انسانه کامل و بی عیب و نقصی هستین که توقع دارین، یه کامل بی عیب و نقص پیدا کنین! در مورد شخصیت و انسانیت خودتون، به خودتون نمره بدین، مثلا 17، دنباله فردی با نمره 17 باشین!

    به نظرم گنگ بودن شما ناشی از این میشه که خودتون باید برای خودتون روشن کنین چی میخواین و ایده الهاتون را نمره گذاری کنین، شما قراره فقط با یک نفر ازدواج کنین و فقط یک نفر مناسب شما هست و وجود داره، و چون اون یک نفر جفت شما هست حتما خداوند در مسیر زندگیتون قرارش میده،
    فقط باید خاسته هاتون از زندگی را روشن تر کنین تا جفتتون را بتونین تشخیص بدین!
    موفق باشین

  4. 7 کاربر از پست مفید elahe.a تشکرکرده اند .

    elahe.a (دوشنبه 10 مهر 91)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    سلام تاپیکتون روخوندم وبرام جالب بودکه شماهم مانندمن فکرمیکنیدبااین تفاوت که شماآقاهستیدکه این طرزفکرباعث برخی مشکلات شدکه خودش باعث شدزیادمطالعه کنم تادلیل موجهی برای خودم پیداکنم حالانمیدونم نظرم تاچه حددرسته
    ولی نظرم روخدمتتون عرض میکنم ازدواج پیوندی است که زن ومردراشریک همیشگی زندگی یکدیگرمیکنه.زن ومردباازدواج زندگی مشترکی راآغازمیکنندتایاروغمخواری کدیگرباشندبه یکدیگرعشق بورزندودرکنارهم به تنهایی خویش پایان بدندوراهی برای ارضای نیازی طبیعی انسانه
    بنظرمن ازدواج برای رسیدن به کماله که زن ومردیک هدفی رابرای خوددرنظرمیگیرندوبرای رسیدن به اون تلاش میکنندولازمه چنین هدفی مکمل بودن زوجینه
    اماموردی که هست درازدواج چنین نیست که زوجین استقلال خودشون روازدست بدندبلکه درعین استقلال باهم به یک نظرمشترک میرسندوهردودوش به دوش هم تلاش میکنند
    خدا درقران ازازدواج به عنوان اسباب ارامش انسان یادکرده «وازنشانه های اواینکه همسرانی ازجنس خودتان برای شماآفریدتادرکنارآنان آرامش یابیدودرمیانتان مودت ورحمت قرارداددراین نشانه هایی است برای گروهی که تفکرمیکنند»
    زن ارامش دهنده روانی مرده وزن ومردبه دوستی باهم نیازمندندوهمسرانسان به عنوان سنگ صبوردغدغه های روحی وروانی فرده
    هرانسانی درهرمرحله وسنی که باشه نیازبه محبت داره علاقمنده که دوست بداره ودوست داشته شه نه اینکه وابسته شه
    هیچ انسانی کامل نیست وهمه یک سری نقایص دارند
    همه برای ازدواج یک سری ویژگی ومعیاردرنظرمیگیرندوبه دنبال اوناهستندبنظرمن شماهم بهتره ویژگیهایی که میخوایدهمسرایندتون داشته باشه بنویسیدواین روهم درنظربگیریدکه ممکنه فردی پیدانشه که تمام معیارهای مدنظرتون روداشته باشه ولی میتونه اکثرمعیاراتون روداشته باشه پس بخاطریک یادوموردجزئی دست ردبه سینه فردمقابل نزنیدبرای مثال من حدودشصت تاموردمدنظرم بودکه جزئیات روهم نوشته بودم ولی دیدم اگه بخوام بافردی ازدواج کنم که تمام ویژگیهای مدنظرم روداشته باشه بایدتااخرعمرصبرکنم اونم اگه همچین فردی باشه
    قبل ازدواج همه میخواندحرف خودشون باشه ولی وقتی یه فردی پیدابشه که به اصلاح به دلتون بشینه مطمئن باشیدکه حتماهردونفرکوتاه میایدوسعی میکنیدباهم تصمیم گیری کنیدولی اگرمنعطف نباشیدشایددریکی دوموردهمسرایندتون نظرشماروقبول کنه ولی بعیدمیدونم تااخرش تحمل کنه وشمادچارمشکل میشید
    موفق وخوشبخت باشید

  6. 4 کاربر از پست مفید roseflower تشکرکرده اند .

    roseflower (سه شنبه 11 مهر 91)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 آبان 94 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1387-8-27
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    7,770
    سطح
    59
    Points: 7,770, Level: 59
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    527

    تشکرشده 528 در 161 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    سلام دوستان ممنون بابت پاسختون
    پیشاپیش از همه دوستان و بخصوص خانوم ها عذر خاهی میکنم اگه چیزی میگم که جسارت محسوب میشه. هدفم روشن شدن بعضی مسائل برا خودم هست،


    نقل قول نوشته اصلی توسط elahe.a


    1- ازدواج یعنی یکی شدن یعنی هم پیمانه شدن یعنی به تکامل رسیدن یعنی هم پرواز شدن و به اوج رسیدن
    چرا بدون ازدواج نمیشه کامل شد؟نمیشه به اوج رسید؟ ازدواج چیه که ما را به اوج میرسونه؟

    ازدواج یعنی شریک شدن بدون حساب دو دو تا 4 تا، یهنی حرکت به سوی متعالی شدن و یعنی اشتیاق
    بدون حساب دو دو تا 4 تا یعنی چی؟

    این خیلی خوبه که به این نتیجه رسیدین که میخواین همراه داشته باشین، حس میکنین نیاز دارین کسی
    همراهتون باشه، این حس لازمه ازدواج هست اما کافی نیست، در دوران زندگی با تغییر سن و .. نیازهای احساسی ما هم تغییر میکنه

    کافی نیست؟ چه چیزه دیگه لازمه؟

    جوان که میشییم، میبینیم دیگه محبت خانواده ارضامون نمیکنه باز نیاز عاطفیمون چیز دیگست و در جای دیگه خلاصه شده و این در و اون در میزنیم تا پیداش کنیم!

    این همون حسی هست که من دارم

    2- به نظرم باید متوجه باشین وقت ازدواج جایگاه شما جایگاه ستون خانواده میشه، ستون یعنی تکیه گاه!
    شما قرار تکیه گاه همسرت باشی، مراقب احساسش باشی، مواظب لطافتش باشی،،،
    وقتی باغبان گلی میکاره، حفظ و نگهداریش میکنه تا بتونه از زیباییش و بوی فرح بخشش استفاده کنه، بوته گل را رها نمیکنه تا بعد انتظار شادابی و طراوت از گل داشته باشه!!!

    آخه همیشه یجوری گفته میشه که انگار همه مسولیت احساس و عواطف ی خانوم به عهده مرد هست

    از طرفی راجع به خانمها چگونه فکر میکنین؟ یک آویزونه مطلق که گردن مرد همیشه محکوم به آویز شدن دست زن به دورش هست؟

    نمیدونم چرا ولی انگار همچین ذهنیتی دارم. انگار احساس میکنم خانوم ها خیلی وابسته هستند و یجورایی خیلی شکننده


    در انتخابتون سعی کنین با زنی مستقل و تحصیلکرده ازدواج کنین، چنین زنی صبح تا شب به کار یا درس مشغوله، بعدش هم امور منزل، به جایی برسه که انتظار یه نگاه زن را داشته باشین()
    طفلکی زن بیچاره، با این همه مشغله، باید به فکر احساس و نیازهای همسرش هم باشه، آخرش هم مرد حس خفگی کنه

    نمیدونم چه جوری بگم من ون مهر و عطوفت زن را درک میکنم و خوشم هم میاد اما اگه یکی دائم بخاد بهم بچسبه و محبت طلب کنه احساس خفگی میکنم. ی نکته دیگه این که نمیدونم احساس میکنم اکثر خانوم ها این مهر و محبت را به رخ شوهرشون میکشند یا به خاطرش توقعات زیادی دارند

    با این دید جلو برین که زن میخواد با وجودش گرما بده، لطلفت بده، احساس بده، شعله ور کنه احساس رو...
    من فکر میکنم چون یه سری احساسات رو در خودتون سرکوب کردین، در مواجهه باهاشون الان دچار مشکل شدین، درسته تا حالا وارد فاز احساسی با یک خانم نشدین، اما آیا واقعا نیازی ندارین؟

    خودم هم بیشتر فکر میکنم بخاطر این که من سالها از ترس عاشق شدن نخاستم کسی را دوست بدارم
    چرا نیاز دارم اما از ی طرفی هم میترسم هم این احساسات زیاد خانوم ها اونا را تو نظر من کوچک میکنه


    شما تا بحال از پشت پنجره نظاره گر بودین، از رابطه ها فقط اون چه را دیدین باور دارین، اما فقط رابطه ها رو از پشت پنجره دیدین، نشنیدین چی میگن، فقط دیدین گاهی عشقولانه کنار هم راه میرن و گاهی روبروی همن و عصبانی....به نظر میرسه بد نیست از قلعه بیرون بیاین، از ارتباط بر قرار کردن فاصله نگیرین، تا ارتباط نداشته باشین، چگونه جفتتون را پیدا کنین و بشناسین؟

    چجوری؟ آخه من که نمیتونم برم با کسی دوست بشم... از قلعه بیرون اومدن یعنی چطوری؟

    3-قطعا همونجور که شخصیت آقایون با هم یکی نیست، این مساله در مورد خانمها هم صادق هست، اینجور متوجه شدم که شناخت و رابطه نزدیک شما فقط با یک نفر بوده که خوب شاید خیلی رفتارهاشون را تایید نکردین، یا مورد پسندتون نبوده، اما توصیه میکنم اصلا رو همه خانمها بدین شکل قضاوت نکنین، زنانی داریم تو جوون مردی هزار تا مردند، تو عقل و شعور اسطورن............

    قبول دارم خانوم ها با هم متفاوت هستند... من با ی نفر ارتباط عاطفی نزدیکتر داشتم والا با بیش از ۱۰ نفر به قصد ازدواج صحبت کردم (در حد ۲-۳ جلسه) و خوب تو اقوام و محل کار هم خانوم ها را دیدم. احساس میکنم بعضی این خصوصیات تو همشون هست.
    نکته دیگه این که نمیفهمم بعضی ها هم میگند خانوم ها همشون اینجوری هستند مثلا احساسی برخورد میکنند نمیتونند عمیق و منطقی باشند
    و از همه مهمتر اینکه خودم ی جور تناقض بینه خاسته هام میبینم مثال دوست دارم هم طرف با مهر و محبت باشه هم منطقی ... هم شوخ باشه هم سرو سنگین

    4-مگه در ازدواج حساب 2 2 تا 4 تاست که حتما باید طرفین ویژگی خاصی داشته باشن؟
    شما بیش از احترام و عشق میخواین؟
    بیش از آرامش میخواین؟
    بیش از این توقع دارین که همسرتون لیاقت مادری فرزندانتون را داشته باشه؟

    نمیدونم شاید بیش از اینا میخام یا شاید هم نمیدونم چی میخام
    ولی اینها که گفتید خیلی کلی هست ... مشکل اینه که چطور میشه فهمید آرامش خواهیم داشت یا نه؟
    همه این حرف و حدیث ها و صحبت ها و کفیت ها برا همینه که این چیزا را بشه فهمید دیگه نه؟
    شاید منظورم را بد گفتم منظورم از ویژگی خاص چیزی بود که من احساس کنم ارزش داره یا دلم میخاد با ون فرد ازدواج کنم.


    برای یک زن ویژگی اولش نجابت و هم طرازش اخلاق خوبش هست، در عین حال باید کنارش حس راحتی داشته باشین و ... گاهی میبینین یه فردی هیچ ویژگی خاصی هم نداره اما باهاش راحتین، راحت حرف میزنین، راحت درد دل میکنین، راحت ... اما کنار فردی با تمام ویژگیهای خاص، حس آرامش و راحتی ندارین....
    در انتخابتون در این قسمت کمی از بعد احساسی و متافیزیکی باید نگاه کنین تا بعد مادی!!
    افرادی که ازدواج کردند، یا به باور احساسشون رسیدند یا منطقشون را در رابطه با جفتشون متقاعد کردند که این فرد مناسب هست،
    قدم جلو بزارین، برای شناخت بیشتر، مطمئنا منظورم را راحت تر میفهمین

    با بعضی ها این حس راحتی را بیشتر تجربه کردم با بعضی ها کمتر. میدونم حدودا چی میگید. اما همیشه تو همه افراد ی چیزی بوده که من احساس ناراحتی کردم... میترسم هیچوقت با هیچ کس احساس راحتی نکنم

    5-این خیلی خوبه که میدونین نقطه ضعفهاتون کجاست، اما دونستن کافی نیست، سعی کنین دیکه نداشته باشینشون! یا تلاشتون را بکنین

    نمیدونم یعنی مطمئن نیستم که این نقاط ضعف را دارم یا نه؟ اگه مطمئن بشم ای ضعف هست حتما سعی میکنم رفع شون کنم


    6-گل بی خار خداست! مگه شما انسانه کامل و بی عیب و نقصی هستین که توقع دارین، یه کامل بی عیب و نقص پیدا کنین! در مورد شخصیت و انسانیت خودتون، به خودتون نمره بدین، مثلا 17، دنباله فردی با نمره 17 باشین!

    چی فکر کردین؟ اره من بی عیب و نقصم تا حالا هم سعی کردم دنبال کسی هم تراز خودم باشم. اما چون عیبهایی خودم را نمیتونم بپذیرم عیبهای طرف مقابل را هم نمیتونم بپذیرم و ناخودآگاه ذهنم رو نکات مشکل ساز زوم میکنه و چون معمولا ارزیابی حد و حدود مشکل قابل درک برام نیست نمیتونم تصمیم بگیرم.
    بزارید با ی مثال بیشتر روشن کنم. من طی صحبت هایی که با ون دختر خانوم داشتم فهمیدم که مسائل عاطفی اولویت اول ایشون بود. با مشاور هم که صحبت کردم گفت شخصیت این خانوم طوری هست که دائم باید ازش تعریف کنی و بهش محبت کنی. با فرض اینکه درک من و مشاور درست بوده باشه من نتونستم برا خودم نتیجه بگیرم که آیا میتونم با این نیازهای عاطفی ایشون کنار بیام یا نه؟


    به نظرم گنگ بودن شما ناشی از این میشه که خودتون باید برای خودتون روشن کنین چی میخواین و ایده الهاتون را نمره گذاری کنین، شما قراره فقط با یک نفر ازدواج کنین و فقط یک نفر مناسب شما هست و وجود داره، و چون اون یک نفر جفت شما هست حتما خداوند در مسیر زندگیتون قرارش میده،

    فکر نمیکنم فقط ی نفر مناسب من باشه
    معیار هام را خیلی وقت مشخص کردم و نمره گزاری کردم اما خیلی تو تصمیم گیری کمکم نکرده
    http://www.hamdardi.net/thread-11510.html


    فقط باید خاسته هاتون از زندگی را روشن تر کنین تا جفتتون را بتونین تشخیص بدین!

    نمیدونم چی میخام از زندگی ... خیلی بهش فکر کردم... الان فکر میکنم میخام آرامش داشته باشم و پایان این سفر حسرت نخورم ... اما هنوز هم مطمئن نیسم چطور به این اهداف برسم
    نقل قول نوشته اصلی توسط roseflower
    سلام تاپیکتون روخوندم وبرام جالب بودکه شماهم مانندمن فکرمیکنیدبااین تفاوت که شماآقاهستیدکه این طرزفکرباعث برخی مشکلات شدکه خودش باعث شدزیادمطالعه کنم تادلیل موجهی برای خودم پیداکنم حالانمیدونم نظرم تاچه حددرسته
    ولی نظرم روخدمتتون عرض میکنم ازدواج پیوندی است که زن ومردراشریک همیشگی زندگی یکدیگرمیکنه.زن ومردباازدواج زندگی مشترکی راآغازمیکنندتایاروغمخواری کدیگرباشندبه یکدیگرعشق بورزندودرکنارهم به تنهایی خویش پایان بدندوراهی برای ارضای نیازی طبیعی انسانه
    بنظرمن ازدواج برای رسیدن به کماله که زن ومردیک هدفی رابرای خوددرنظرمیگیرندوبرای رسیدن به اون تلاش میکنندولازمه چنین هدفی مکمل بودن زوجینه

    چه هدفی؟ چه جوری با ازدواج به کمال میرسیم؟ این حرفای شما خیلی کلی نمیتونه آدم را متقاعد کنه

    اماموردی که هست درازدواج چنین نیست که زوجین استقلال خودشون روازدست بدندبلکه درعین استقلال باهم به یک نظرمشترک میرسندوهردودوش به دوش هم تلاش میکنند
    خدا درقران ازازدواج به عنوان اسباب ارامش انسان یادکرده «وازنشانه های اواینکه همسرانی ازجنس خودتان برای شماآفریدتادرکنارآنان آرامش یابیدودرمیانتان مودت ورحمت قرارداددراین نشانه هایی است برای گروهی که تفکرمیکنند»
    زن ارامش دهنده روانی مرده وزن ومردبه دوستی باهم نیازمندندوهمسرانسان به عنوان سنگ صبوردغدغه های روحی وروانی فرده
    هرانسانی درهرمرحله وسنی که باشه نیازبه محبت داره علاقمنده که دوست بداره ودوست داشته شه نه اینکه وابسته شه

    من تفاوت اینا را خیلی نمیفهمم ... احساسم اینه اکثر خانوم ها وابسته میشند

    هیچ انسانی کامل نیست وهمه یک سری نقایص دارند
    همه برای ازدواج یک سری ویژگی ومعیاردرنظرمیگیرندوبه دنبال اوناهستندبنظرمن شماهم بهتره ویژگیهایی که میخوایدهمسرایندتون داشته باشه بنویسیدواین روهم درنظربگیریدکه ممکنه فردی پیدانشه که تمام معیارهای مدنظرتون روداشته باشه ولی میتونه اکثرمعیاراتون روداشته باشه پس بخاطریک یادوموردجزئی دست ردبه سینه فردمقابل نزنیدبرای مثال من حدودشصت تاموردمدنظرم بودکه جزئیات روهم نوشته بودم ولی دیدم اگه بخوام بافردی ازدواج کنم که تمام ویژگیهای مدنظرم روداشته باشه بایدتااخرعمرصبرکنم اونم اگه همچین فردی باشه
    قبل ازدواج همه میخواندحرف خودشون باشه ولی وقتی یه فردی پیدابشه که به اصلاح به دلتون بشینه مطمئن باشیدکه حتماهردونفرکوتاه میایدوسعی میکنیدباهم تصمیم گیری کنیدولی اگرمنعطف نباشیدشایددریکی دوموردهمسرایندتون نظرشماروقبول کنه ولی بعیدمیدونم تااخرش تحمل کنه وشمادچارمشکل میشید

    در قسمت قبل در این مورد توضیح دادم ... بازم ممنون از نظراتون
    موفق وخوشبخت باشید

  8. کاربر روبرو از پست مفید سید1387 تشکرکرده است .

    سید1387 (چهارشنبه 12 مهر 91)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 بهمن 93 [ 12:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-27
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    2,749
    سطح
    31
    Points: 2,749, Level: 31
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    968

    تشکرشده 980 در 243 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    سلام آقا سید

    من نظرات خودم را میگم، حس قلبیم، با وجود اینکه یه زندگیه وحشتناک رو سپری کردم و تجربه دارم و از بیرون گود حرف نمیزنم!

    چند سوال مطرح کرده بودین:
    چرا بدون ازدواج نمیشه کامل شد؟نمیشه به اوج رسید؟ ازدواج چیه که ما را به اوج میرسونه؟

    شما چرخی در قانون آفرینش بزنین، خداوند برای هر کدوم از ما جفتی در نظر گرفته، هر حسی در وجود ما نهادینه شده به منظور خاصی بوده، چیزی راجع به قانون تکامل مطالعه کردین؟ تا حالا فکر کردین چرا میل به ازدواج داریم؟شاید جدای مسایل عرفانی و فلسفی که شاید بتونم صفحه ها براتون بنویسم، نهادینه شدن این میل جهت بقای نسل بشریت هست، انسان چند بعد داره، در بعد اجتماعی، انسان به تنهایی و چه بسا سهل تر میتونه به اوج موفقیت برسه! اما در بعد احساسی به دلیل نهادینه شدن حس بقای نسل در وجودمون ونیاز به جنس مخالف، تا مزدوج نباشی همیشه یه حسه کمبود وجود داره!.....
    یه مثال ساده میزنم، تا حالا دو قطعه فلزی یا چوبی یا پلاستیکی نر و ماده را دیدین که باید کنار هم قرار بگیرن تا قطعه ای رو بسازن برای کاربردی خاص! هر کدوم قطعه نر یا ماده با وجود ارزش گرانبهاشون در کنار هم، به تنهایی کار بردی ندارند و اگر در کنار هم قرار نگیرند بلا استفاده هستند! حالا تعمیمش بدین به ازدواج!
    ازدواج چیه که ما را به اوج میرسونه
    یک مثال ساده میزنم، میخواین به یک مسافرت تفریحی برین، تنها خوش میگزره یا وجود یه دوست همراه و هم پا و صمیمی!
    یه استادی بود باوجود تخصصشون در مدیکال، برای یه مجله مطلب فلسفی و عرفانی مینوشتند، یه بار بهم گفت، ازدواج مثل پرواز کردن میمونه، جفت مناسبت را پیدا کنی، میشین هم پرواز هم، شوق پرواز کنار هم دارین و به دور دستها بدون خستگی پرواز میکنین در نهایت به اوج میرسین! خدا نکنه جفتت مناسبت نباشه که اونوقت میشین قفس هم!


    بدون حساب دو دو تا 4 تا یعنی چی؟

    یعنی چرتکه ننداختن، در نظر گرفتن برخی معیارها مثل فرهنگ مشابه، هم کفو بودن یا... لازم هست اما اینکه دنبال برتری خاص در طرف باشین، یا فقط دنبال زندگی و جفت آرمانی با ویژگیهای منحصر بفرد مادی و ظاهری و تحصیلی و رفتاری!!!

    برای ازدواج تنها حس نیاز کافی نیست،

    این حس را دارین چون زمانش رسیده تا این حسه بالقوه نهادینه را بالفعل کنین، من توان بالقوه برای ورزش دارم اما آیا همین برای قهرمانی کافی هست؟
    باید شناخت کاملی از خود و خواسته هاتون داشته باشین، خودتون را بهتر بشناسین، راحت تر میتونین فردی نزدیک به معیارهاتون پیدا کنین!!

    آخه همیشه یجوری گفته میشه که انگار همه مسولیت احساس و عواطف ی خانوم به عهده مرد هست

    آخ از دست شما، با هیچ زنی ارتباط نداشتین، مطالعه خاصی هم نکردین، کجا دیدین همه مسئولیت احساس و عواطف زن با مرد هست؟ در روابط زناشویی اطرافیانتون مثلا پدر و مادر دقت بیشتری کنین، اینجوری هست؟
    شما اگر سعی کنین، به همسرتون به عنوان یک انسان مستقل نگاه کنین، به عقایدوشخصیتش احترام بزارین، روزی نیم ساعت براش وقت بزارین و گفتگو صمیمی داشته باشین(در حد حال و احوال)، و گاهی شنونده مشکلات و چالشهاش در زندگی باشین، و سعی کنین دوستش باشین در ابتدا وروزی 10 ثانیه هم وقت بزارین و ابراز علاقه دو طرفه کنین، میشین یه همسر آرمانی و ایده ال،
    همونقدر که شما به حس دوست داشته شدن نیاز دارین، نیاز دارین تا کسی را دوست داشته باشین و متقابلا همسر آیندتون!

    والا به خدا تصور غلطی از خانمها دارین!
    درست از یه جنس نیستیم، نوع نگاهها در دو جنس متفاوته، خانمها جزئی و سطحی نگر تر هستند و آقایون کلی و دور نگر تر و آینده نگر تر، اما این دلیله ضعف خانمها نیست
    حکایت همون قطعه نر و ماده هست که با وجود تفاوتهاشون برای تکمیل یه قطغه ارزشمند کنار هم قفل میشن!
    زندگی مگه همش با منطق میشه جریان داشته باشه؟ همون جور که همش با احساس نمیتونه در جریان باشه،
    این تفاوتها لازم و ملزوم همند، باور کنین،

    من نمیگم دوستی کنین، از قلعه بیرون اومدن ، یعنی درک بیشتر از جنس مخالف هست،
    بررسی دقیق تر مواردی که حس میکنین تقارب بیشتری با هاشون دارین!
    بازم میگم اینقدر چرتکه نندازین تو ازدواج، این همه برنامه ریزی میکنین، نکته سنجی میکنین، همه چیز و میخواین سر جاش بزارین، همین کیسم امکان داره پیدا کنین، اما تو زندگی یه جاهاییش با نکاتی روبرو میشین که برنامه براش نرختین، راجع بهش فکر نکردین، اونوقت به هم میریزین و تسلططتون را به زندگی از دست میدین!
    یادمه بچه بودیم، یه کارتونی پخش میکررد به اسم فوتبالیستها، تو یکی از قسمتهاش، فوتبالیستها با تیم مدرسه نخبگان میخواستند مسابقه بدن، همه نخبگان به سیسمی اتصال داشتند برای گرفتن برنامه و کامپیوتر بهشون اعلام میکرد چکار کنن چون با کامپیوتر حرکات و عکسالعملهای فوتبالیستها رو دقیق بررسی کرده بودند و میدونستند در چه جایی هر کدوم چه عکسالعملی نشون میدن، گیم اول فوتبالیستها باختند، گیم دوم همشون تاکتیکهاشون را تغیر دادند، مثلا بازیکن چپ پا فقط با راست بازی میکرد، یا ...
    دیگه تیم نخبگان چون هیچ برنامه ای از کامیوتر در یافت نمیکردند، نتونستند حرکت کنندد و تسلط را رو بازیشون از دست دادند، و در نهایت فوتبالیستها با تصمیم در لحظه بازی را بردند.

    زندگی هم همینه، شناخت موقعیتها، شناخت کامل طرف مقابل، در لحظه تصمیم گرفتن ، .... خیلی همه چیز قابل پیش بینی نیست!

    در مورد معیارهاتون هم بگم ، همه ما بهترینها رو میخوایم، کیه که نخواد! اما آیا خودمون بهترین هستیم برای جفتمون؟
    تنها چیزی که میتونم بگم اینه که ما از آینده خبر نداریم، همه چیزم نمیتونیم برنامه ریزی کنیم و کسی را دقیق مطابق معیارهامون پیدا کنیم، اما یه راه آسون وجود داره...
    معامله کنین با خدا، ازش کمک بخواین ...............




  10. 2 کاربر از پست مفید elahe.a تشکرکرده اند .

    elahe.a (چهارشنبه 12 مهر 91)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 آبان 94 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1387-8-27
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    7,770
    سطح
    59
    Points: 7,770, Level: 59
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    527

    تشکرشده 528 در 161 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط elahe.a
    سلام آقا سید
    سلام الهه خانوم
    من نظرات خودم را میگم، حس قلبیم، با وجود اینکه یه زندگیه وحشتناک رو سپری کردم و تجربه دارم و از بیرون گود حرف نمیزنم!
    [color=#800000]


    آخه همیشه یجوری گفته میشه که انگار همه مسولیت احساس و عواطف ی خانوم به عهده مرد هست

    آخ از دست شما، با هیچ زنی ارتباط نداشتین، مطالعه خاصی هم نکردین، کجا دیدین همه مسئولیت احساس و عواطف زن با مرد هست؟ در روابط زناشویی اطرافیانتون مثلا پدر و مادر دقت بیشتری کنین، اینجوری هست؟

    تو همین سایت ی چرخی بزنید معلوم میشه

    شما اگر سعی کنین، به همسرتون به عنوان یک انسان مستقل نگاه کنین، به عقایدوشخصیتش احترام بزارین، روزی نیم ساعت براش وقت بزارین و گفتگو صمیمی داشته باشین(در حد حال و احوال)، و گاهی شنونده مشکلات و چالشهاش در زندگی باشین، و سعی کنین دوستش باشین در ابتدا وروزی 10 ثانیه هم وقت بزارین و ابراز علاقه دو طرفه کنین، میشین یه همسر آرمانی و ایده ال،
    همونقدر که شما به حس دوست داشته شدن نیاز دارین، نیاز دارین تا کسی را دوست داشته باشین و متقابلا همسر آیندتون!

    والا به خدا تصور غلطی از خانمها دارین!
    درست از یه جنس نیستیم، نوع نگاهها در دو جنس متفاوته، خانمها جزئی و سطحی نگر تر هستند و آقایون کلی و دور نگر تر و آینده نگر تر، اما این دلیله ضعف خانمها نیست
    حکایت همون قطعه نر و ماده هست که با وجود تفاوتهاشون برای تکمیل یه قطغه ارزشمند کنار هم قفل میشن!
    زندگی مگه همش با منطق میشه جریان داشته باشه؟ همون جور که همش با احساس نمیتونه در جریان باشه،
    این تفاوتها لازم و ملزوم همند، باور کنین،


    میفهمم چی میگید مشکلم اینه که احساساتی بودن خانوم ها انگار من را فراری میکنه

    من نمیگم دوستی کنین، از قلعه بیرون اومدن ، یعنی درک بیشتر از جنس مخالف هست،
    بررسی دقیق تر مواردی که حس میکنین تقارب بیشتری با هاشون دارین!
    بازم میگم اینقدر چرتکه نندازین تو ازدواج، این همه برنامه ریزی میکنین، نکته سنجی میکنین، همه چیز و میخواین سر جاش بزارین، همین کیسم امکان داره پیدا کنین، اما تو زندگی یه جاهاییش با نکاتی روبرو میشین که برنامه براش نرختین، راجع بهش فکر نکردین، اونوقت به هم میریزین و تسلططتون را به زندگی از دست میدین!

    دقیقا فکر میکنم ی مشکلم اینه که انگار تو دنیای خیالی خودم زندگی میکنم... اگه ی چیزی ی کم مطابق تصورم پیش نره خیلی دلسرد میشم و زمان میبره تا دوباره برگردم سر جای اصلیم... بعضی موقع ها فکر میکنم خیلی ناز پرورده شدم

    یادمه بچه بودیم، یه کارتونی پخش میکررد به اسم فوتبالیستها، تو یکی از قسمتهاش، فوتبالیستها با تیم مدرسه نخبگان میخواستند مسابقه بدن، همه نخبگان به سیسمی اتصال داشتند برای گرفتن برنامه و کامپیوتر بهشون اعلام میکرد چکار کنن چون با کامپیوتر حرکات و عکسالعملهای فوتبالیستها رو دقیق بررسی کرده بودند و میدونستند در چه جایی هر کدوم چه عکسالعملی نشون میدن، گیم اول فوتبالیستها باختند، گیم دوم همشون تاکتیکهاشون را تغیر دادند، مثلا بازیکن چپ پا فقط با راست بازی میکرد، یا ...
    دیگه تیم نخبگان چون هیچ برنامه ای از کامیوتر در یافت نمیکردند، نتونستند حرکت کنندد و تسلط را رو بازیشون از دست دادند، و در نهایت فوتبالیستها با تصمیم در لحظه بازی را بردند.

    اره این قسمت را دیدم

    زندگی هم همینه، شناخت موقعیتها، شناخت کامل طرف مقابل، در لحظه تصمیم گرفتن ، .... خیلی همه چیز قابل پیش بینی نیست!

    در مورد معیارهاتون هم بگم ، همه ما بهترینها رو میخوایم، کیه که نخواد! اما آیا خودمون بهترین هستیم برای جفتمون؟
    تنها چیزی که میتونم بگم اینه که ما از آینده خبر نداریم، همه چیزم نمیتونیم برنامه ریزی کنیم و کسی را دقیق مطابق معیارهامون پیدا کنیم، اما یه راه آسون وجود داره...
    معامله کنین با خدا، ازش کمک بخواین ...............

    خیلی سال دارم ازش کمک میخام اما انگار.... البته میتونم درک کنم چرا شاید به اندازه کافی با خدا نبودم که ون بخاد بهم کمک کنه

    تو را نادیدن ما غم نباشد
    که در خیلت به از ما کم نباشد


  12. کاربر روبرو از پست مفید سید1387 تشکرکرده است .

    سید1387 (جمعه 14 مهر 91)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    به نظر من موشکافی زیاد و دقیق برای تعیین معیارهای ازدواج، خوب نیست. سعی در شناختن طرف مقابل (یا جنس مقابل) هم همینطور. هر چی معیارها رو دقیقتر کنیم، پیدا کردن گزینه مناسب سخت تر میشه و البته رضایت بعد از ازدواج هم پایین تر میاد (چون شما توقعات خودتون رو بالا بردید).
    به نظر من رعایت استاندارد ها در اتنخاب کافیست. چون واقعا به شناختهای کوتاه مدت از طرفین نمیشه اطمینان کرد. منظورم از استاندارد هم همین کلیاتی است که معمولا به همه توصیه میشه (مثل علاقه قلبی، هم کفو بودن، داشتن اعتقادات یکسان و ...)
    استانداردها معمولا کلیات و حداقلها رو بیان می کنن. هر چند میشه خیلی بیشتر از استاندارد پیش رفت (نهایتی براش متصور نیست).
    چیزهایی که شما رو نگران کرده، همینطور که توی این تالار دیدید، همراه همه زندگی ها هست. همه به شکلی درگیر این مشکلات هستند اما با توجه به مدیریتشون، ما اثراتش رو توی زندگیشون میبینیم یا نمی بینیم.
    مهم اینه که از وجود این مشکلات با خبر باشید!!

  14. 5 کاربر از پست مفید mostafun تشکرکرده اند .

    mostafun (جمعه 14 مهر 91)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 بهمن 91 [ 11:55]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 31 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    سلام
    آقا سید راستش من وقت نکردم همه ی پستهای تاپیکتونو کامل بخونم فقط 2-3 تای اولو کامل خوندم

    چیزی که بنظرم رسید اینه که بزرگترین مشکل شما اینه که دوست ندارید کسی رو دوست داشته باشید،یجورایی میشه گفت از لحاظ عاطفی یکم سردین، یخورده بی احساسین،دوست داشتن مسئولیت میاره،مسئولیت جوابگوئی به نیازها(همه جور نیازی)
    تو یه رابطه ی عاطفی(از نوع زناشوییش) باید گذشت داشته باشی و اگه دلت کوچیک باشه و محبت خودت و طرف مقابلو سانت به سانت اندازه بگیری و مقایسه کنی به مشکل میخوری(اینو کلی گفتم)

    و اینکه شما میگی بعضی خانم ها سطحی نگرند یا رفتارهای هیجانیشون به نظرم بچه گانه میاد
    آدمها معمولا به دنبال نداشته های خودشون در دیگری میگردن اگه فکر میکنین خانم ها خیلی سطحی نگرند شاید خود شما هم یه مقدار این خصیصه رو داشته باشین که دیدنش در طرف مقابلتون شما رو از اون زده میکنه(البته جسارت نمیکنم لطفا از حرفم ناراحت نشید)

    اگه حرفی زدم که خاطرتون آزرده شده معذرت میخوام ،فکر میکنم حل مشکلتون براتون مهمتر باشه.

    موفق باشید.

  16. 2 کاربر از پست مفید elham_88 تشکرکرده اند .

    elham_88 (جمعه 14 مهر 91)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 مرداد 92 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1391-7-11
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    1,131
    سطح
    18
    Points: 1,131, Level: 18
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    764

    تشکرشده 717 در 175 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    کتاب آیا تو نیمه گمشده من هستی رو مطالعه کنید
    حتما کمکتون میکنه

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 آبان 91 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1391-7-18
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    306
    سطح
    6
    Points: 306, Level: 6
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: من و چالشهاي ازدواج

    سلام
    من 24 سالمه و 4 سال پیش تو دانشگاه یکی از همکلاسی هام ازم خواستگاری کرد.ازش خوشم نمیومد.احساس میکردم خیلی یوغوره .تپل بود و من زیاد از آدم تپل خوشم نمیومد.اون موقع ما هردومون فقط 21 سالمون بود.خیلی تو تصمیمش جدی بود طوری که تا موقع فارغ التحصیلی رو حرفش موند.هرچند تو این مدت من ازش بعضی از رفتارهایی میدیدم که اصلا خوشم نمیومد.مثلا لاس زدن با دخترا و رفتن به اردوهای دختر و پسری از طرف دانشگاه.اما....نهایتا آخرین روزی که میومدیم دانشگاه ازم اجازه خواست با خانوادش بیاند.تا اون زمان من اصلا نمیدونستم که این آقا اهل یکی از شهرهای غربی هستش که بابام اصلا دید خوبی نسبت به اونا نداره.از طرفی خانوادم اینو مایه عار میدونستند که دومادشون اهل این شهر باشه.از بس جکهای خنده دار واسشون میسازندخلاصه اومدند و همدیگه رو دیدیم خانواده کاملا تحصیل کرده ای داشت.البته منم تا اون موقع 70%عاشقش شده بودم.حتی یه بار هم رفتیم ولایتشون رو دیدیم به پیشنهاد مشاور.اما بعد از مدتی که میخواستیم دیگه بریم سراغ مهریه همه چیز یهو به هم خورد.بابام شرط 2دانگ خونه گذاشت و اون نامرد که ادعای عاشقی میکرد پاشو تو یه کفش کرد که نمیشه و نمیتونم.خلاصه همه چیز بعد از چند ماه تموم شد...حالا هرکی اینو خونده لطفا بهم بگه اون پسر ارزش این همه غصه خوردن منو داره؟لطفا بگید اشکال از کی بوده به نظرتون؟من با گذشت یک سال هنوز افسردم و خواستگارامو پشت سر هم دارم رد میکنک


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.