سلام من خواستگاری دارم که شرایط خیلی مناسبی داره اولین بار خودش منو دید و ازم خوشش اومد. من با اینکه قصد ازدواج نداشتم اما وقتی یک جلسه با هم بیرون رفتیم خیلی ازش خوشم اومد یه جورایی فک میکردم همه شرایط ایده ال من رو داره.
جلسه بعدی که رسما اومدن خونمون برای اشنایی بیشتر بو البته ما خانواده هامون کاملا همو میشناسن و تقریبا فامیل هستیم بنابراین اونها اومدن تا من رو ببینن. این جلسه هم تقریبا خوب بود چون خانواده من هم راضی بودن البته میگم تقریبا واسه اینه که ما یه کم ناراحت شدیم که چرا جلسه اول دست خالی اومدن. چون من خواستگارای خیلی زیادی داشتم اما همه لاقل فقط شیرینی یا یه شکلات میاوردن که دست خالی نباشه . خلاصه این موضو رو هم خیلی جدی نگرفتیم گفتیم شاید چون شخص مهمیه و تقریبا اینجا همه میشناسنش نخواستن خیلی رسمی بشه فعلا.
خلاصه ماهم خوب مثل همیشه تحقیق کردیم و متوجه شدیم که ایشون یه بار یه جای دیگه رفتن خواستگاری و قسمت نشده طوری جدی بوده قضیه که همه فک می کردن نامزد کردن اما من خیلی سخت نگرفتم چون خودش قبلا گقته بود من باید خودم یکی رو بپسندم نه اینکه واسم برن خواستگاری و مثل اینکه خودش نمی خواسته . در هر حال این موضوع هم خیلی از نظر من مهم نبود تا اینکه مادرش زنگ زد و یه مادر من گفت که چرا رفتین تحقیق کردین چون ما که همدیگرو میشناسیم و پسر من هم هر جا بره خواستگاری دختر بهش میدن و ما جایی نمیریم که جواب رد بدن.
خلاصه ما مخصوصا برادرم خیلی ناراحت شد و گفت اصلا این وصلت نباید صورت بگیره منهم خیلی ناراحتم نمیدونم چه کار کنم اون تنها کسی بود که ازش خوشم اومده بود
از طرفی وقتی جدی فک میکنم میبینم مادرش مسبب همه اینهاست چون از علاقه اون مطمئنم و فک میکنم بار قبلی رو هم مادرش دخالت کرده و نشده . میدونن یه جورایی فک میکنم نمی خوان خودشون کوچیک بشن و انگار من باید چشم بسته جواب مثبت میدادم و حالا هم مادرش داره لج میکنه . ضمنا یه چیزی هم هست اینکه توی اولین قرارمون شماره من رو گرفت تا با هم بیشتر اشنا شیم اما از اون موقع حتی یه اس هم نداده و فک میکنم این رو هم مادرش یادش داده حالا نمیدونم چی کار کنم به نظر شما خودم بهش اس بدم که با هم صحبت کنیم یا نه اصلا بهتره خودم رو کوچیک نکنم . بخدا دارم دیوونه میشم میشه راهنماییم کنین
ممنون.
علاقه مندی ها (Bookmarks)