سلام. من دلایلم اینه برای اینکه به ظاهر در ازدواج توجه نمی کنم. ممنون میشم اگر اشتباه میکنم، آگاهم کنید که انتخابی نادرست نداشته باشم:
----------------------------------------------------------------------
زیبایی ظاهری تا چه حد اهمیت دارد؟
1) اکثر ما ایمیلی که مربوط به "انتخاب کردن زیبایی" هست رو خوندیم. ایمیلی که میگه: تعدادی تابلو اثر هنرمندان معروف رو بهت نشون میدن. و تو 5 تا از زیباترین رو انتخاب میکنی (به ترتیب). بهت میگن یه کپی از هرکدوم از این 5 تا را که بخوای بهت میدیم، فقط متاسفانه از طرح 1و 2 انتخابی شما الان نداریم. و تو طبیعتا میگی خوب کپی 3 رو بدید.
بعد از مدتی باز هم این آزمایش رو روی تو انجام میدهند و میبینند معیارهای زیبایی شناسی تو تغییر کرده. الان واقعا به نظرت تابلو 3 از 1 و2 زیباتره.
2) احساس خوب و یا بد داشتن به ظاهر چیزی، خودش به وجود نمیاد. ماییم که به وجودش میاریم. غالبا به طور ناآگاهانه نسبت به یک سری معیارها شرطی شدیم و بعضی قیافه ها و ترکیب ها رو زیبا میدونیم.
فرض کنید یک گلدان گل رز قرمز و یک گلدان گل بنفشه خریده اید و هر دو را بسیار دوست دارید. چهار ماه تمام هر روز سراغ گل قرمز میروید و میگویید "اه اه. زشت و بیریخت. اصلا ازت بدم میاد. نمیدونم چرا ولی بدم میاد" و بعد سراغ گل بنفشه میروید و میگویید "وااااای. عزیزم. تو چقدر زیبایی. انگار تمامی زیبایی های دنیا در تو خلاصه شده. ببین چه برگهایی دارد و ..."
بعد از این مدت چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید وقتی کلمه گل رز قرمز میشنوید اولین فکری که به ذهنتان میرسد چه باشد؟
وقتی کلمه گل بنفشه را میشنوید چطور؟ انتظار دارید چه باشد؟
مسلما نحوه فکر ما، باعث عادت به زیبایی و یا زشتی دیدن میشود. فرض کنید سر شما بر اثر شیطنتی کودکانه زخمی شده و اثر زخم به نظر شما زیبا نیست، چون شیطنت به نظرتان زیبا نبوده.
اگر هرروز سراغ آیینه بروید و بگویید: اه. چه جای زخم زشتی. وای چی کار کنم محو شه. حالا اگه مردم بپرسن این جای چیه، چی بگم؟ و ....
مسلما با این افکار هورمون های غم و اندوه در شما ترشح میشود.
چه انتظاری دارید؟ فکر میکنید بعد از 4 ماه هر روز این حرف ها رو زدن چه دیدگاهی نسبت به این جای زخم پیدا میکنید؟
هورمون های غم و اندوه با دیدنش ترشح میشوند!
حالا اگر بروید جلو آیننه، با دیدنش یاد خاطرات کنید، یاد بزرگ شدنتان، یاد هزاران نکات مثبتی که از آن زمان تا به حال در زندگیتان رخ داده و یاد اینکه این جای زخم، اولین گام در جهت محکم ایستادن شما در برابر مشکلات است و ...
با این کار هورمون های مربوط به حس های شادی، موفقیت، راضی بودن از رشد خود و ... در شما ترشح میشود.
اکنون چه؟ بعد از 4 ماه فکر میکنید احساستان نسبت به جای زخم چه باشد؟
قیافه انسانها هم به همین نحو است.
فرض کنید شما به افراد چشم آبی بسیار علاقه دارید و با دیدنشان قلبتان به تپش می افتد.
اکنون میروید خاستگاری و منتظرید ببینید با دیدنش قلبت به تپش می افتد یا خیر! اگر قلبت با دیدنش به تپش افتاد یعنی قیافه پسند شده!
قلب تو چه زمانی به تپش می افتد؟ وقتی هورمون های مربوطه آزاد شوند. چه زمانی آن هورمون ها آزاد میشوند؟ زمانی که آن دختر ویژگی هایی که تو با آن شرطی شده ای را داشته باشد! مثل چشمان آبی
حالا سوال این است. آیا اگر دختر مورد نظر، همه چیزش خوب بود، اما قلب تو به تپش نیفتاد چه؟
مسلما با رفت و آمد بیشتر (نه یک ماه، نه دوماه. میزانی که بتواند تو را شرطی کند. این میزان کاملا به تو بستگی دارد) تو میتوانی به زیبایی او شرطی شوی و بعد از مدتی طولانی، با دیدنش قلبت به تپش بیافتد!
منتها اگر بخواهی!
دوست داشتن چیزی خودش اتفاق نمی افتد. باید ایجادش کنی. باید مدام با خودت زیبایی هایش رو بشماری و زشتی ها را نبینی. مثل مثال 2.
در مثال 1 تو مجبور بودی تابلو 3 را دوست داشته باشی. و تحقیقات نشان داد واقعا بعد از مدتی معیارهایت ناخودآگاه عوض میشوند و عمیقا دگر تابلو 3 را دوست داری.
منتها... شرط دارد
باید ببینی چقدر انعطاف پذیری. چقدر میتوانی زیبایی ها رو ببینی و دست از دیدن زشتی ها از دیدگاه خودت برداری. باید یاد بگیری مدام در ذهنت نگویی "اما کاش چشماش آبی بود"
باید مدتی فقط زیبایی های دیگرش را ببینی و مدام آنها را تحسین کنی. بعد کم کم به تمامی وجودش و ظاهرش شرطی میشوی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)