سلام, عضو جدید انجمن هستم و به خاطر مشکلی که دارم عضو شدم
یه پسر 26 ساله هستم, درسم تازه تموم شده و دکتر داروسازم, تک فرزندم هستم
حدود یک سالی میشه که با دختری آشنا شدم, البته قبل از اون هم 4 سال بود تو دانشگاه میشناختمش اما به دلیل شخصیت مغرور من نتونستیم به هم نزدیک شیم...
بعد 2 ترم مهمانی گرفتن دوباره اومد دانشگاه حدود 1 ماه بعد از شروع ترم شروع کردیم به حرف زدن, خیلی سریع پیش رفت انگار زوج مکمل همیم و این 4 سال خودمونو محروم کرده بودیم, 1-2 ماه نشده بود بردمش مسافرت شمال و در حد فضایی زندگی به کاممون بود, روابط پیچیده تر شد و شبایی که با هم بودیم زیاد, البته چون تو شهرستان دس میخوندیم خونوادش خیلی حساس بودن و آمارشو میگرفتن بابای مرد و غیرتی داره, کم کم از نت و اینجور جاها فهمیدم دختر شیطونی بوده و رفتم فضولی تو روابط گذشتش...
دم عید بود یه شب پیش هم بودیم خواب بود گوشیش رو چک میکردم یه فایل صوتی پیدا کردم که مال مشاورش بود که با مادرش پیش اون بود و مبنی بر اینکه این خانم رابطه جنسی داشته, از حیجانم و سر و صدام بیدار شد, خیره شد بهم و گفت میدونم چیو شنیدی و اون من نیستم, منم ساکت یه گوشه نشسته بودم عصبانی... گفتم همه چیو بگو, گفت: 16 سالگیش یعنی 6 سال پیش از طریق چت با پسری 12 سال بزرگتر از خودش آشنا شده و بعد گرم گرفتن بیرون قرار گذاشتن و بیرون رفتن, بعد تو یه برهه زمانی که خونه اینا خالی میشده پسره میومده خونشون و 2 بار هم رابطه جنسی داشتن بعد میبینه این پسره که قول ازدواج داده بوده بهش سو استفاده میکنه ازش و به بهونه های مختلف پول میگیره ازش و باهاش کات میکنه... بعدش قسم خورد که اولین اخرین رابطش بوده و وقتی من حواسم نبود یه مشت قرص اعصاب خورده بود که خدارو شکر فهمیدم مجبورش کردم بالا بیاره, حتی نامه هم نوشته بود و انگار میدونست من قراره اون شب اونارو بفهمم
حالا6 ماه از اون قضیه میگذره و ما بازم با همیم, با خانوادم رفت و امد داره خونوادمم دوسش دارن, نگران خیانت هم نیستم چون تو 7-8 ماه اخیر هیچی ازش ندیدم, شماره همه دوستای قبلیش رو هم بهم داد تا ازشون بپرسم که رابطه باهاشون داشته یا نه اما من این کارو نکردم بهش اعتماد دارم!
اما خود من: پسر شیطونی بودم و با دخترای خیلی زیادی رابطه داشتم و با یه سری هم رابطه جنسی اما الان کاملا متعدم بهش به جز یه مورد که فردای اون شب مزخرف با یکی از قبلی ها س ک س کردم
الان تصمیم ما ازدواجه, تا 1-2 هفته دیگه میخوام با باباش حرف بزنم و بعدش بریم خواستگاری, بی اندازه هم هم رو دوست داریم
سوال: من بعضا مثل امروز این افکار مزخرف میاد تو سرم که نکنه دارم اشتباه میکنم, نکنه من میتونستم با یه دختر که رابطه نداشته ازدواج کنم , یا مثلا نکنه این افکار من تمومی نداشته باشه و تو زندگیمون تاثیر بزاره؟ راه حل چیه؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)