حرف های نفر سوم من را نسبت به ازدواج 2 دل کرد

[aramesh1390]

سلام به همه دوستانی که وقت میزارن میخونن امیدوارم کمک کنید:)
من دختری 22 ساله هستم که حدود 1 سال و نیم هست که با آقایی آشنا شدم به قصد ازدواج...ما هم دانشگاهی بودیم...بعد از یه مدت خانواده هردومون در جریان قرار گرفتن و باهم ملاقات داشتن ...
من و اون همدیگرو خیللی دوس داریم و البته واقعا موشکافانه رفتار هم تحلیل کردیم و با خانواده حرف زدیم و میدونیم که یه سری اخلاق خوب و بد داریم ولی تقریبا خانواده هامون به ازدواج ما راضین البته نسبی...
اما مشکلی که الان دارم میخام واستون توضیح بدم:
حدود 8 ماه پیش م به من گفت که با یک خانم خارجی ارتباط ایمیلی داره در حد درسی و ترجمه و اینا...
بعد از چند ماه که کنجکاو شدم و ازش بیشتر پرسیدم گفت که آره رابطه ما بیشتر از دوستی ساده شده و حتی یه بار به جاهای باریک کشیده شده و الان دیگه باش رابطه ندارم...که من کلی ناراحت شدم و خاستم رابطه قطع کنم ولی به خاطر پشیمونی اون و به خاطر حسناش و اینکه ندیدتش بخشیدمش و بعد از یه مدتی همه چی به حالت عادی در اومد...تا اینکه چند روز پیش یه داستان اینجا خوندم که خانم نوشته بود شوهرش با یه خارجی دوست!منم کنجکاو شدم که به همون دختر خارجی تو سایت اجتماعی پیام بدم که یه وقت به م پیام نده و ما میخایم ازدواج کنیم و از این حرفاکه دیدم اون خانم یک صفحه جواب داد و چه جوابی که م عاشق من بوده. و گفت م مرتب حرفای ... بش میزده و حتی خاسته بیاد ایران با هم... داشته باشنمن ک اینا فهمیدم داغون شدم و به م گفتم که جریان اینه دختره این میگه!اونم کلی عصبانی شد که اشتباه کردی بش پیام دادی...خیلی توضیح نداد و بیشتر تاکید کرد که اون زن درستی نیست و تو حرفای اون قبول داری یا من؟!
حالا من گیج شدم نمیدونم کی راست میگه!حرفای اون یا م!!اصلا با این حس ازدواج ما درست؟!!کمکم کنید

[سنگ]

رابطه ای که من صحبتش را کردم یک رابطه مشکوک است.
من کل ماجرا را گفتم. برام عحیب است که چرا همسرم که به من در مورد گذشته اش همه چیز را به اصطلاح گفته بود این قسمت را مخفی کرده.

وقتی گذشته زندگی همسرم را بررسی می کردم توی ذهنم همیشه دوسال خالی بود. هیچی از اون دو سال نمی گفت. گاهی می رفتیم شهری یا جایی می گفت راستی اینجا فلان چیز را هم داره بریم ببینیم. می گفتم قبلا اومدی؟

کاملا بی غرض می پرسیدم. اما می دیدم جواب نامربوطی می داد. مثلا می گفت برای یک ماموریت. یه حالتی که حس می کردم یه چیزیش دروغه.

اون در مورد روابط مجردیش برام گفته بود. هنوز راز پنهان بودن این قسمت را نفهمیدم. از هر کسی هم که می پرسم مثل خودم مبهم است. همه می گن دو سال با هم بودند اما ما چیزی ندیدیم که بگیم دوست دخترش بود.
فقط دوست بودند. همه جا با هم بودند و فقط دوست بودند؟؟
اگر این رابطه ادامه نداشت و اگر این مسایل اخیر نبود، هیچوقت پی گیرش نمی شدم. می گفتم اشتباهی کرده که شرم داره راجع بهش حرف بزنه. نباید غرورش را بشکنم و وادارش کنم.

بگذریم. من که فعلا سرگردونم.

اما شما اول ببین می تونی روابط قبل از ازدواج را برای این آقا بپذیری یا نه؟ تا چه حد؟
بعد ببین این رابطه در مرزهای شما جا می گیره یا نه؟
بعد هم تصمیمت را بگیر.

اگر می تونی بپذیری که مثلا قبل از شما دوست دختر داشته و الان هم رابطه کاملا تمام شده است پس نباید مشکلی داشته باشی.
به نظرم بیشتر فکر کن. حد و مرزهات را مشخص کن. برای آقا هم تعریفش کن و خط قرمزها را بگو. این مورد را هم کامل روشن کن و تمام کن.

[aramesh1390]

دوست عزیز این آقا م اون خانم ندیده!!ارتباط در حد ایمیل بوده...و البته ارتباط ایشون در زمانی بود که ما با هم بودیم نمیدونم کی راس میگه ایشون یا دختر خارجی؟!!

[aramesh1390]

یعنی انقد موضوع بی ارزش که کسی جواب نمبده؟!!

[تنها ی جاده]

aramesh1390عزیزم: من متوجه نشدم ایا ایشون به صورت رسمی اومدن خواستگاریتون ؟(چون باید دقت کرد که خواستگاری رسمی با تصمیم به ازدواج گرقتم کلی فرق داره)

[aramesh1390]

بله اومدن خاستگاری رسمی

[تنها ی جاده]

خوب الان درکت میکنم اگه منم جای تو بودم احتمالا وضعم بدتر از تو میشد نمیدونم این حرفا که میخوام بگم شعاره یا نه ولی بهترین راه حلیه که به نظرم رسیده.
به نظر من بهتره که یه مدتی رو با خودتون خلوت کنین نه از این خانوم و نه حتی از اون اقا از هیچ کدوم سعی نکن که اطلاعاتی بدست بیاری. سعی کن که به دور از هر گونه هیجانی تصمیم بگیری همه چیز رو بررسی کنی زیاد هم به این فکر نباش که کی دروغ میگه و کی راست چون اگه بدونی اون اقا راست گفته اون موقع دیگه خیلی روش حساب میکنی و اگه بدونی دروغ میگفته نگرشت کلا منفی میشه(البته شناخت شما نسبت به ایشون میتونه کمکتون کنه اینکه ایا سابقه داشته به کسی دروغ بگه یا نه خیلی راستگو هستن و شما نباید انتظار داشتخ باشید که ایشون همه چیز رو همون اول به شما میگفتن)
گاهی وقتا ما ادما کارای میکنیم حرفایی میزنیم که بعد از مدتی میفهمیم که کارمون اشتباه بوده و تصمیم میگیریم جبرانش کنیم ببینید این اقا تا حدودی اشاره کرده بودن که یه کارایی کردن که ازش پشیمون هم هستن (شما باید ببینید که این پشیمونی واقعیه یا نه دارن تظاهر میکنن)
باید بگم ازدواجی که همراه با اپسیلونی شک و تردید درست نیست چون بعد از شروع زندگی مشترک این وضع بدتر هم میشه و در اون صورت زندگی رو برای هر دوتا تون جهنم میکنین تازمانی که شکتون از بین نرفته تصمیم نگیرید بهتره

یه جمله ای هست که میگه : همه ی چیزایی که میشنوی و نصف چیزایی که میبینی رو باور نکن پس سعی نکنید که زود قضاوت کنید و یه طرفه به قاضی برید
موفق باشید