من 2سال است که ازدواج کرده ام همسرم رو خیلی دوست دارم ما در واقع با یه آشنایی خیلی قشنگ بهم رسیدیم اون خیلی آدم خوب و مهربون وصبوری اما من قبل از آشنایی با اون با یه مرد متاهل دوست بودم که بچه هم داره اما علاقه ی شدیدی بهم داشتیم با همسرش خیلی اختلاف داشت خیلی سعی کرد با من دوست بشه و در آخر هم موفق شد اما بعد از 6ماه چون متاهل بود بیخیالش شدم و ازدواج کردم اوایل اصلا بهش حتی فکر هم نمیکردم تا اینکه با همسرم رفیق شد خیلی کارا براش کرد و همسرم خیلی بهش نزدیک شد و احترام زیادی براش قایل هست اما تماساش با من شروع شد من علاقه ای نشون نمیدادم اما الان احساس میکنم دوباره بهش علاقه مند شدم خیلی نگران زندگیم هستم اون هروز بهم زنگ میزنه من زندگیمو خیلی دوست دارم کمکم کنید. من قبل از ازدواجم هیچ ارتباطی باهاش نداشتم فقط در حد تلفن بود اما الان بعد از چندماه تلاش تونست منو به خونه ببره و متاسفانه........ اون واقعا آدم خوبیه و همسرم رو هم خیلی دوست داره و از این کارش هم ابراز شیمونی میکنه نمیدونم باید چیکار کنم نمیفهمم چرا انقدر دوسش دارم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)