سلام به همه
حدود1 ماه و چند روز قبل من در تاپیکی مشکلم رو عنوان کردم که در مورد جدایی پس از یک رابطه 15 ماهه بود که توی این لینک می تونید ببینید:
http://www.hamdardi.net/thread-23455.html
بعد از جدایی ما،اتفاقاتی افتاد که واستون تعریف میکنم.می خوام ازش یه نتیجه بگیرم.
بعد از جدایی،من خیلی درگیر احساس بودم.مدام دنبال دلیل جدایی بودم.خیلی روزای [/size]سختی بودن.1 ماه که گذشت از جدایی،رابطمون دوباره برقرار شد.اما نه به شکل سابق.خودمون اسمش رو گذاشته بودیم نیم رابطه!
تو این نیم رابطه مجبور بودم احساساتم رو ازش پنهان کنم.اما این برقراری مجدد رابطه هیچ کمکی بهم نکرد.ولی اینکه چرا بازم اذیت می شدم:
باهم که صحبت می کردیم اون بهم می گفت خب اگه قرار باشه چند وقت دیگه دوباره جدا بشیم (به دلیل ازدواج یکی از ما) پس چه بهتر که همین الان همه چی رو تموم کنیم.اما من فکر میکردم فقط اینکه الان باز باهاش در ارتباطم یه نقطه مثبته.ولی وقتی به حرفاش فکر می کردم،به اینکه یه روزی یه نفر دیگه میاد تو زندگیش، خیلی به هم می ریختم.
مدتی به همین منوال گذشت و من به توصیه یک مشاور تصمیم گرفتم رابطم رو باهاش قطع کنم ولی اگه تمایلی از اون بود من به صلاحدید خودم جواب بدم.مشاور بهم گفت اون از آینده میترسه،پس رهاش کن و اجازه بده فکر کنه و تصمیم بگیره.
یک هفته گذشت و اون متوجه بی توجهی من شد.تو این یک هفته خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم حرف آخرو اینجوری بهش بگم: یا همه چی یا هیچی.
خیلی تصمیم سختی بود چون می دونستم که میره...
حرفامو بهش زدم.گفتم اگه قرار باشه رابطمون ادامه داشته باشه من به مادرم میگم که باهات رابطه دارم.
متوجه منظورم شد و گفت پس ادامه رابطه در گرو ازدواجه...
فکر میکردم جا میزنه و میگه باید کات کنیم ولی.......
در کمال تعجب دیدم داره حرف از ازدواج میزنه!!!!!!
حالا تصمیم گرفتیم برای مدتی احساسات رو کنار بذاریم و منطقی همدیگه رو بشناسیم و به خانواده ها هم اطلاع بدیم.
حالا نتیجه ای که می خوام از این حرفا بگیرم:
درسته که گاهی عمل به یه تصمیم عقلانی خیلی سخت به نظر میاد ولی هر نتیجه ای که داشته باشه،بهترین نتیجه هست و حتی شانس اینکه به اون چیزی که دوست داریم برسیم رو هم زیاد می کنه.
این تجربه شخصی من بود در کنار گذاشتن احساسات که واسم موفقیت رو به همراه داشت.
علاقه مندی ها (Bookmarks)