سلام به همه
من حدود 5 ماه پیش با پسری آشنا شدم تو محیط دانشگاه، فکر می کردم آدم فهمیده ایه! اما از همون روزای اول بحث رابطه جنسی رو پیش کشید که من حاضر نشدم همچین کاریو بکنم البته نه به خاطر مسائل مذهبی بیشتر به خاطر توصیه ی معقولی که یک نفر بهم کرده... از اون وقت دیگه دیدنش نرفتم و سیم کارتمو عوض کردم تا بعد 4 ماه یعنی حدود دو هفته ی پیش که سیم کارت قبلیمو دوباره گذاشتم تو گوشیم، هر روز مزاحم تلفنی داشتم چون خطمو لازم داشتم خاموشش نکردم گذاشتم رو سایلنت گفتم هر کی هست اونقدر زنگ بزنه تا خسته بشه! آخر خودشو معرفی کرد و التماس که جوابمو بده! اون لحظه دلم براش سوخت، خودمم حال خوبی نداشتم... جوابشو دادم گفت من اشتباه کردم من از اون پسرای ... نیستم!!! منو ببخش، باهام حرف بزن ،تنهام... خلاصه از این حرفا، گفتم من نمیخوام با شما رابطه ای داشته باشم؛ گفت من دیگه دنبال اون رابطه ها نیستم، 4 ماه جوابمو ندادی آدم شدم! اما حالا بعد 2 روز با اینکه از سکس حرفی نزده اما همون زور گفتنا (خیلی کمتر) درباره مسایل دیگه تو رفتارش هست دائم منو تو فشار میزاره تا به خواستش برسه بعد هم که من به خواستش نه میگم مظلوم نمایی میکنه و منو متهم میکنه که درکش نمی کنم!
حالا که میبینم این آدم عوض نشده تصمیم گرفتم فرصت دیگه ای بهش ندم، اما چنان خودشو بی گناه جلوه میده و تقصیرا رو گردن من میندازه دچار عذاب وجدان شدم! (شاید کمی بهش حق بدم آخه دوستام هم میگن تو با پسرا خیلی مغرور رفتار میکنی، به همین خاطر فکر نکنم من هیچ وقت ازدواج کنم!)
اومدم اینجا چون اعتماد به نفسم اومده پایین و همینطور خیلی احساس تنهایی می کنم و نمی خوام آشنا در این رابطه راهنماییم کنه، نمی دونم برای آخرین بار چطور باهاش حرف بزنم که برای همیشه فراموشم کنه و البته غرورشو هم نشکنم؟ و اینکه چی کار کنم که رابطه ی قدیمی من با پسری که دوسش داشتم (سالها پیش) آینده مو خراب نکنه ؟
احساس میکنم آینده ای جز تنهایی ندارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)