به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مرداد 88 [ 15:55]
    تاریخ عضویت
    1386-12-14
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    5,495
    سطح
    47
    Points: 5,495, Level: 47
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    169

    تشکرشده 176 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق اصطرلاب اسرار خداست

    واژه عشق از جمله واژه هایی است که در وصف و کم و کیفش در طول تاریخ به کرات سخن رفته و همچو منی را نرسد و نسزد که قلمی بر این " راز خلقت " بدوانم که فرمود :
    طفیل هستی عشقند آدمی و پری
    ارادتی بنما تا سعادتی ببری
    و نیز :
    از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
    یادگاری که در این گنبد دوار بماند
    اما امروز می خوام از زبان و لسان مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی داستانی از عشق این فاتحه الکتاب دفتر اول مثنوی بگویم که به تعبیر همو داستان ما آدمهاست که می گوید :
    بشنوید ای دوستان این داستان
    خود حقیقت نقد حال ماست آن
    داستان اینه که در روزگاری پیش از این پادشاهی به قصد شکار از قصر بیرون میزنه :
    بود شاهی در زمانی پیش ازین
    ملک دنیا بودش و هم ملک دین
    اتفاقا شاه روزی شد سوار
    با خواص خویش از بهر شکار

    پادشاه در راه کنیزکی رو میبینه و .. :

    یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
    شد غلام آن کنیزک پادشاه
    مرغ جانش در قفص چون می‌طپید
    داد مال و آن کنیزک را خرید
    چون خرید او را و برخوردار شد
    آن کنیزک از قضا بیمار شد
    آن یکی خر داشت و پالانش نبود
    یافت پالان گرگ خر را در ربود
    کوزه بودش آب می‌نامد بدست
    آب را چون یافت خود کوزه شکست

    شاه همه طبیبان رو جمع میکنه و به اونها می گه که جان او به جان کنیزک بسته است و شاه حاضره گنجهاش رو فدای او کنه و طبیبان باید هر کاری که از دستشون بر میاد انجام بدن .
    اطبا ادعا می کنن که ما حاذقترینیم و چه و چه اما در عمل هر چه اونها در درمان بیشتر می کوشند کنیزک رنجور تر میشه و داروها اثر که نمی کنن هیچ ، بیمار نزار و نحیف تر میشه و ..


    شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
    گفت جان هر دو در دست شماست
    جان من سهلست جان جانم اوست
    دردمند و خسته‌ام درمانم اوست
    هر که درمان کرد مر جان مرا
    برد گنج و در و مرجان مرا
    جمله گفتندش که جانبازی کنیم
    فهم گرد آریم و انبازی کنیم
    هر یکی از ما مسیح عالمیست
    هر الم را در کف ما مرهمیست
    گر خدا خواهد نگفتند از بطر
    پس خدا بنمودشان عجز بشر
    ترک استثنا مرادم قسوتیست
    نه همین گفتن که عارض حالتیست
    ای بسا ناورده استثنا بگفت
    جان او با جان استثناست جفت
    هرچه کردند از علاج و از دوا
    گشت رنج افزون و حاجت ناروا
    آن کنیزک از مرض چون موی شد
    چشم شه از اشک خون چون جوی شد
    از قضا سرکنگبین صفرا فزود
    روغن بادام خشکی می‌نمود
    از هلیله قبض شد اطلاق رفت
    آب آتش را مدد شد همچو نفت

    بعد از این حکیمان از معالجه کنیزک عاجز میشن و پادشاه به درگاه الهی روی میاره و خوابی میبینه و در خواب یک ولیی از اولیای خدا رو میبینه و فردای اون روز اون ولی رو در عالم بیداری ملاقات میکنه .
    اون ولی از پادشاه برای صحبت با کنیز خلوت می طلبه و بعد از صحبت با کنیزک متوجه میشه که اون کنیزک دلش پیش زرگری از دیار سمرقند گرو رفته و ...
    به دستور پادشاه سوارانی رو پی اون زرگر به شهر سمرقند می فرستند و با احترام و هدایا و .. اورا به پیش پادشاه اوردند و به توصیه اون حکیم به مدت شش ماه کنیزک و اون زرگر در قصر کامروایی می کردند و کنیزک صحت کامل یافت .
    بعد از صحت کنیزک زرگر رو باصطلاح چیز خور می کنند و روز به روز نحیف تر میشه و زشت تر تا جایی که کنیزک هم از او دل می بره و نسبت بهش بی میل میشه :
    عشقهایی کز پی رنگی بود
    عشق نبود عاقبت ننگی بود

    عشق زرگر در وجود کنیزک بکلی سرد میشه چون :
    زانک عشق مردگان پاینده نیست
    زانک مرده سوی ما آینده نیست
    عشق زنده در روان و در بصر
    هر دمی باشد ز غنچه تازه‌تر

    و مولانا می فرماید :
    عشق آن زنده گزین کو باقیست
    کز شراب جان‌فزایت ساقیست
    عشق آن بگزین که جمله انبیا
    یافتند از عشق او کار و کیا
    تو مگو ما را بدان شه بار نیست
    با کریمان کارها دشوار نیست

    مولوی سپس بیان میکنه " آنکه کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد" همچون کشته شدن آن کودک بدست خضر نبی (ع) .

    و در این رهگذر عشق حقیقی بر اهلش آشکار میشه و تو بر این داستانها خرده مگیر و کنه معنی اون رو دریاب .
    از اینر و در مورد این عشق است که مولوی می گوید :

    علت عاشق ز علتها جداست
    عشق اصطرلاب اسرار خداست
    عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
    عاقبت ما را بدان سر رهبرست
    هرچه گویم عشق را شرح و بیان
    چون به عشق آیم خجل باشم از آن
    گرچه تفسیر زبان روشنگرست
    لیک عشق بی‌زبان روشنترست

  2. 6 کاربر از پست مفید آرمانخواه تشکرکرده اند .

    آرمانخواه (شنبه 01 تیر 87)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    حالا یک سوال پادشاه عاشق چه چیز آن کنیز شده بود ؟

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    یعنی شاه چه چیز میتواند در آن کنیز ببیند که در حین شکار و بلافاصله عاشق اون کنیز بشود

    یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
    شد غلام آن کنیزک پادشاه
    مرغ جانش در قفص چون می‌طپید
    داد مال و آن کنیزک را خرید

    عاقل داستان شما پادشاه است یا نیست ؟ اگر هست که او هم بدنبال ظاهر بوده ؟

    عشقهایی کز پی رنگی بود
    عشق نبود عاقبت ننگی بود

    لطفا اینو توضیح بدید من برام مهمه که بدونم انسان چطور میتونه بدنبال رنگی نباشه چطور میتونه راه درست را انتخاب کند و عاقبت ننگی نشود ؟
    آیا به نظر شما راهی دارد ؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید آرزو تشکرکرده است .

    آرزو (شنبه 01 تیر 87)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    سلام

    لطفا اینو توضیح بدید من برام مهمه که بدونم انسان چطور میتونه بدنبال رنگی نباشه چطور میتونه راه درست را انتخاب کند و عاقبت ننگی نشود ؟

    بله به عقيده من انسان اگه با خودش و خداي خودش يكرنگ باشه و تهي از ريا و خودخواهي و منيت باشه اونوقت عشقش هم سبقه و رنگ و بوي خدايي خواهد گرفت . و چه بسا عشق چنين انساني حتي اگه عشق زميني هم باشه سرآغازي براي انس و الفت و وصال و لقاء بشه .....
    http://i29.tinypic.com/mtnivn.gif
    [size=large]موفق و پيروز باشيد[/size]

  7. 4 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (یکشنبه 02 تیر 87)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    نقل قول نوشته اصلی توسط erfan25

    بله به عقيده من انسان اگه با خودش و خداي خودش يكرنگ باشه و تهي از ريا و خودخواهي و منيت باشه اونوقت عشقش هم سبقه و رنگ و بوي خدايي خواهد گرفت . و چه بسا عشق چنين انساني حتي اگه عشق زميني هم باشه سرآغازي براي انس و الفت و وصال و لقاء بشه .....
    خوبه که لااقل شما بودید و جوابی دادید من حرف شما رو کاملا میپسندم اما بازهم سوال دارم
    چطور میشه رنگ رو از عشق جدا کرد ؟ اصلا عشق به چه چیزهایی گفته میشود و یک انسان در وهله اول عاشق چه چیز میشود یا باید بشود و ظاهر در این جا چه نقشی دارد یا اصلا دارد یا ندارد؟

    چطور میشه به همه آموزش داد که به دنبال واقعیتهای ماندگار زندگی بروند و نه رنگ ؟
    این را روشن کنید تا شاید راهی باشد همیشگی برای همه جستجوگران...

    آغاز هر چیز رنگ است و ظاهر درست ؟
    اصلا ظاهر چیست و باطن چیست ؟ تروخدا یکی اینها رو توضیح بده

    من میخواهم بدانم چطور میشود از ظاهر به باطن پل زد و ضمنن مردم ظاهر بین را چگونه میشود قانع کرد؟ خودتان که میدانید آنها دست بردار نیستند آنقدر میگویند تا یک نفر را از راه بدر کنند و یا حداقل کاری که میکنند اینست که به شک میاندازند ...

    فکر کنید با حضرت فاطمه بارها گفته بودند که علی فقیر است و دل او را شکسته بودند یا حضرت خدیجه را برای ازدواج با حضرت محمد بارها و بارها با کنایه ها آزرده و دلتنگ کرده بودند .

  9. کاربر روبرو از پست مفید آرزو تشکرکرده است .

    آرزو (یکشنبه 02 تیر 87)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
    کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است


    آرزو خانم من مي خوام نظر خودم رو در قالب داستانی در ارتباط با عظمت
    عشق ٬ این اسطرلاب اسرار خدا از < فرانسوا ماری ولتر >
    نویسنده قرن هیجدهم فرانسه تقدیم دوستان خوبم بدارم :


    جوانی مسلمان در دهکده خویش آسوده میزیست . اندامی
    موزون و چهره ای زیبا داشت و ارسلان نام داشت . از
    خردسالی پرهیز کار و پارسا بود . روزی فرشته ای از آسمان
    بدیدارش آمد و بدو گفت :
    اخلاص تو شایسته پاداشی بزرگ است ! آمده ام تا به تو
    مژده دهم که به زودی امام شهر خواهی شد و بر همه مومنین
    سروری خواهی داشت ! بشرط آنکه با من پیمان بندی که همه عمر
    با عشق سر و کاری نداشته باشی ٬ و جز از دور بر زنان منگری !
    جوان غافلانه این را پیمان را گردن نهاد و چندان سرمست نام و
    نشان شد که یادی از بی احتیاطی خود نکرد !
    روزگاری گذشت و او چنان محترم و بزرگ شد ٬که در خیالش نیز نمی
    نمیگنجید ٬دارائی که در دست او بود از حد تصورش فزون بود !

    سالی چند بگذشت و جوان کم کم پی برد که اینهمه افتخار ٬ رفاه ٬ و
    آسایش بی اندکی عشق بکار نمی آید ! هر روز صبح با شوری فراوان
    و دلی مشتاق از پیمان خود یاد میکرد و در دل با خود میگفت : که در
    این سودا مغبون شده است ! یک روز دخترکی زیبا را دید که چشمان
    دلفریب و عارضی گلگون داشت ٬ دل در بند مهر او بست و گفت :
    خداحافظ ای زندگانی با شکوه و جلال ٬خداحافظ ای سروری پر
    احترام !
    من به دهکده خود باز میگردم ٬ زیرا دیگر از مال دنیا بجز معشوق خود
    چیزی نمیخواهم ! و زندگی ساده و بی مال و منال خویش را به
    زندگی بدون عشق ترجیح میدهم !

    فرشته بار دیگر بنزد او آمد و از سست طبعی ملامتش کرد ! اما
    عاشق وارسته بدو گفت : نظری بر محبوبه من افکن تا ببینی که
    چسان در این سودا مغبونم کرده بودی ! سود خویش را از این سودا بر گیر
    و بحال خویشتن وا گذار ٬ من بی یار خود به بهشت هم
    نمیروم !

    عالم از شور وشر عشق خبر هیچ نداشت
    فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود

  11. 2 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (یکشنبه 02 تیر 87)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    اما آقای عرفان بازم میرسیم به صورت زیبا ؟!!
    یعنی صورت زیبا رنگی نبود....
    ولی مال دنیا ننگی بود ؟

    اگر این دختر باطن زیبا نداشت چه ؟

    یعنی به نظر شما به استناد داستانی که تعریف کردید، عشق واقعی به پول نیست ولی به جمال زن هست . جمالی که به باطن ربطی ندارد ؟
    درست؟

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    نه خير منظور من رو شما درك نكرديد ،زيبايي هميشه به ظاهر نيست اما آنكه صورت زيبا داده سيرت زيبا رو هم عنايت فرموده پس ما چون در قلب داستان نيستيم نمي تونيم بگيم كه اون دخترك جمال ظاهري داشته اما جمال باطني نداشته و معمولا در داستانها و تمثيل ها هم از زيبايي ( چشمان زيبا - صورت گلگون) بيشتر مثال مي زنند تا به اصل موضوع يعني زيبايي باطني برسند ، اما عشق واقعي عشقي است كه از اعماق وجود برخيزه و در كل من بر اين عقيده هستم كه عشق بايد رنگ داشته باشه !! كي گفته عشق نبايد رنگي باشه ؟!!

    عشق بايد همرنگ پاكي و صداقت باشه (سفيد) عشق بايد سرشار از شادي و نشاط باشه (سبز) عشق بايد عمق و ژرفاش فزوني داشته باشه و زلال باشه ( آبي به رنگ دريا) عشق بايد در تمام لحظات زندگي نوآوري رو به انسان بياموزه و انسان رو فعال و پرتلاش كنه و سرشار از رنگهاي مختلف باشه ( مثل رنگين كمان) عشق با رنگهاي زيباش بايد انسان رو به معبودش نزديك كنه عشق اگر زميني هم باشه بايد انسان رو به خدا نزديك كنه و عشقي كه باعث بشه انسان از معبودش دوري كنه عشق نيست بلكه هوس است .

    حالا نيازي نيست ما خودمون رو خسته و اذيت كنيم كافيه فقط در نظرمون باشه كه عشقمون چقدر ما رو به خدا نزديك كرده همين

  14. 2 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (یکشنبه 02 تیر 87)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 فروردین 91 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-27
    نوشته ها
    732
    امتیاز
    8,030
    سطح
    60
    Points: 8,030, Level: 60
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    730

    تشکرشده 755 در 381 پست

    Rep Power
    90
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    نقل قول نوشته اصلی توسط erfan25
    یک روز دخترکی زیبا را دید که چشمان
    دلفریب و عارضی گلگون داشت ٬ دل در بند مهر او بست و گفت :
    خداحافظ ای زندگانی با شکوه و جلال ٬خداحافظ ای سروری پر
    انوقت.... احیاناً......... این آقا همان زرگر ، و دختر همان کنیزک داستان آقای آرمانخواه نبودند ؟

    «اون کنیزک دلش پیش زرگری از دیار سمرقند گرو رفته...»

    ولی این فاکتور سیرت زیبا ظاهراً نمیخواد حذف بشه و شما هم که صریح اعتراف کردید رنگ باید باشد ... خوب من به شما اعتراضی ندارم بهر حال این نظر شماست ولی من میگم بالاخره همه اول از ظاهر شروع میکنند و دل میبندند و چرا ؟

    موضوع زیبایی در دو داستان بالا به هر حال باقی مانده و کنار نرفته است اما دم از عشق واقعی و باطن پرستی زده شده است
    عشقهایی کز پی رنگی بود
    عشق نبود عاقبت ننگی بود
    .... ولی در داستانی ساده دیگر که الان یادم نیست نوشته کدام نویسنده خارجی است اگر شما میدانید لطفاً یادآوری کنید، دختری با وجود همه رنگها عاشق یک گوشت پشت میشود آیا به نظر شما عشق او واقعی تر نیست؟

    من میگویم چرا برای ما ( حتی خودم )سخت است که باطن پرست باشیم . چون راحتترین راه برای عاشق شدن ظاهر است ؟ !

  16. کاربر روبرو از پست مفید آرزو تشکرکرده است .

    آرزو (یکشنبه 02 تیر 87)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست

    خب اين به خاطر اين است كه انسان طالب زيبايي است و ابزاري كه براي شناخت و كشف زيبايي آفريده شده است

    1- چشم براي كشف زيبايي ظاهري
    2- دل براي كشف زيبايي باطني

    حالا بستگي به خود فرد داره كه كدوم يك از اين ابزارهايي كه خدا در وجودش قرار داده بهتر كار كنه ، مسلما هميشه در وهله اول ابزارهاي ظاهري چون با اجسام سر و كار دارند و اجسام قابل رويت هستند بهتر كار مي كنه ولي دل بايد در تماس باشه و بدون داشتن تماس نمي تونه كارايي خودش رو به خوبي نشون بده اگه ابزار دل ما به منبعي وصل باشه مسلما تواناييمون در درك زيباييهاي باطني بيشتر هست ، گاهي هم ممكنه به منبع خاصي وصل نباشيم اما در اثر ايجاد ارتباط و شناخت از باطن معشوقمون به زيبايي باطن اون پي ببريم و اونوقت بستگي به خودمون داره كه زيبايي باطني رو ملاك انتخاب قرار بديم يا زيبايي ظاهري كه اين يك بحث عرفاني است و بر مي گرده به سير سلوك و مراحل خود ساختگي كه فرد در خودش ايجاد كرده ولي معمولا ما ( انسانهاي عادي ) بيشتر طالب هر دوي اينها هستيم يعني هم زيبايي ظاهري و هم زيبايي باطني . كه باز هم در افراد مختلف فرق مي كنه و بايد ببينيم هر فردي ملاكهاي زيبايي ظاهري رو باطني رو در چه چيزي مي بينه ....

  18. 2 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (یکشنبه 02 تیر 87)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست حذف کاربری، خواهشمند است مدیران سایت توجه فرمایند
    توسط ترنم1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 95, 17:13
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 20 خرداد 91, 14:03
  4. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.