سلام
من حدودا ٢٥ سالمه و داراي مدرك كارشناسي در رشته ي جغرافيا هستم.حدود ٣ ساله كه فارغ التحصيل شدم و مجرد هستم.٢ بار امتحان كارشناسي ارشد دادم كه متاسفانه قبول نشدم و خودم هم به اين موضوع معترفم كه تلاشم رو نكردم.اصلا هيچ انگيزه اي براي ادامه تحصيل ندارم و شديدا تنبل شده ام و وقتم رو به بطالت ميكذرانم.اكثر فاميل و خويشاوندان من مدرك كارشناسي ارشد و يا دكترا دارند و من از قافله عقب مانده ام .مشكل من اهميت دادن فوق العاده زياد خانواده ام به خصوص مادرم به ادامه تحصيل من هست .مدام با مادرم در خصوص درس خوندن و ادامه تحصيل من در حال بحث و دعوا هستم.از طرفي اصلا دلم نميخواد كه قلبشون رو بشكنم و ناراحتشون كنم و از طرف ديكر از نصيحت هاشون خسته شدم.روزي نيست كه مادرم نگه تو تنبلي و عقب موندي از بقيه.مدتي هم دنبال كار بودم ولي مناسفانه نتونستم كاري پيدا كنم .خسته شدم آيا حق با مادرمه .واقعا حوصله ي درس خوندن رو ندارم.به نظر شما چه كار كنم.از يك طرف ميدونم كه حق با. مادرمه و از طرف ديگه نميتونم با تنبليم كنار بيام.گاهي اوقات كه ميبينم دوستان و همسالان من در فاميل ارشدشون هم گرفتن و خودشون رو برا دكترا اماده ميكنن خيلي استرس بهم وارد ميشه و حس عقب موندن بهم دست ميده ولي از طرف ديگه اصلا حال درس خوندن ندارم.سر خودم رو با تلويزيون و اينترنت مشغول كرده ام.راه حل چيه.يه خواهر بزركتر از خودم دارم كه ازدواج كرده و فوق ليسانس هست.
راستش رو بخواين ديگه حالم از خودم به هم ميخوره.همين كه فاميل و اطرافيان من و ميبينن ميگن هاله چه كار ميكني و من ميگم دارم خودم رو برا كنكور ارشد اماده ميكنم در صورتي كه مدت هاست درس رو بوسيدم و گذاشتم كنار.اصلا هيچ رغبتي به انجام هيچ كاري ندارم حتي كارهاي هنري.
چه كار كنم واقعا دست و دلم به هيچ كاري نميره مدام مضطربم به خاطر اينكه درس نميخونم اعصابم به شدت داغونه از اين مسئله ولي نميدونم چرا دل به هيچ كاري نميدم.البته ناگفته نمونه كه من حتما بايد كارشناسي ارشد در يكي از شهرهاي اطراف و روزانه قبول بشم چون كه خانواده ام توان پرداخت هزينه هاي سنگين دانشگاه ازاد و يا شبانه و غيره رو ندارند .قبولي دانشگاه ازاد خيلي راحت تر از دولتي هست ولي پدر كارگر و زحمت كش من توان پرداختش رو نداره.
اضطراب من ناشي از فشار اطرافيان و درس نخوندن خودم هست.
از طرف ديگر دل به شدت برا خانوادم ميسوزه كه آرزويشان هست كه دخترشون موفق باشه خيلي از دست خودم ناراحتم به جاي اينكه روي خودم كار كنم و سعي و تلاش كنم دارم اين اضطراب و ناراحتيم رو بر سر خانوادم مخصوصا مادرم خالي ميكنم .
ميدونيد دوستان حتي زمان هايي كه مشغول وقت گذراني هستم و تلويزيون نگاه ميكنم يا مجله ميخونم يا با دوستام ميرم بيرون و يا اينكه در وبسايت ها و وبلاگها ميگردم فكرم به اين مشفول هست كه هاله خانوم شما الان بايد مشغول اماده كردن خودت واسه كنكور ارشد باشي نه اينكه ول بگردي.منظورم اينه كه از تفريح خودم هم لذت نميبرم .يعني هميشه استرس رو دارم ولي موقع عمل انجام نميدم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)