سلام ، به تالار همدردی خوش اومدید ، گویا شما کاربر قدیمی هستید ( اون طور که بهار . زندگی ) گفتند ، البته من در جریان تاپیک قبلیتون نیستم و در خصوص این تاپیک هم انشااله بهار هم پیگیری می کنند و هم راهنمایی می دهند
سئوالی که یه مقدار به نظرم مهم اومد این هست :

نوشته اصلی توسط
نقاب_به_صورت
باتحصیلات عالیه
و ازخانواده ای مذهبی.
حدود یكسال پیش باپسری با شرایط تقریبا مثل خودم
اما وضع مالی پایینتر از خودم(به گفته خودش)
برای فرار از یه.رابطه دیگه
(بعلت سطح تحصیلات پایین و سری مسائل ریز دیگه كه برا غیر قابل هضم شده بود)
اشنا شدم!
عنوان کردن سطح تحصیلاتت و نوع فرهنگ خانواده ات
عنوان کردن وضع مالی طرفین یک رابطه
عنوان کردن فرار از یه رابطه
عنوان کردن دلایل فرار از رابطه قبلی
بدون اینکه کسی ازت اطلاعاتی درخواست کنه و یا نیازی به بیانشون داشته باشه ، نشان دهنده این هست که مشکل در جای دیگری هست و صرفا ایراد کار در مشکل اخیر نیست
حتی انتخاب نام کاربری تون نشان می دهد شما از چیزی در درون خودتون ، در خلوتتون ، در خانواده تون ناراضی هستید ، اما به ناچار و از سر اجبار تظاهر می کنید که همه چیز خوب و باب میلیتون هست
لذا من ازتون می پرسم دلیل اینکه به دنبال برقراری ارتباط هستید ، چی هست ؟
و یا اینکه هدفتون از برقراری ارتباط چیست؟
آیا از چیزی ناراضی هستید ، آیا با کمبودی از نظر عاطفی و احساسی و یا عدم درک مواجه هستید که برای رهایی به برقراری رابطه روی آورده اید؟
آیا معیارهای خودتون را کاملا برای ازدواج می شناسید؟
آیا می دانید از زندگی و همسر آینده تون چه انتظاراتی دارید؟
آیا انتظاراتی که دارید منطقی و اصولی هست و یا صرفا عاشقانه و رمانتیک و احساسی است؟
آیا در خصوص زندگی و پستی و بلندی های آن انعطاف دارید ، یعنی اگر به مشکلی برخورد کنید که خلاف درک و تحمل شما باشد و شخصی هم با شما هم حسی نکند و مورد بی توجهی نیز واقع شوید ، ایا می توانید با رویی گشاده و منعطف با مشکل کنار بیایید؟
این دسته
سئوالاتی بود که به نظرم می بایست از خودتون بپرسید ، جواب دادن به اونها برای خودتون مفید خواهد بود تا بتوانید ذهنتون و افکارتون را دسته بندی کنید و بتوانید با اشراف بیشتری مسئله و مشکل ایجاد شده را واکاوی کنید تا انشاله به نتیجه درستی برسید 
سلام راستش خوب منظورتونو نفهميدم.قصدم از نوشتن. اون جزئيات اين. بود كه ميخواستم بگم هردو شرايط يكسان و ادماي موفقي ازلحاظ اجتماعي هستيم.اما اينكه تو خانواده مشكل دارم بله دارم و اينو پنهان نميكنم كه كلا جو خانوادم طوري كه قادر نيستم راجع به كوچكترين مسائل باكسي حرفي بزنم چون اونقدر مشكل هست كه من سنگ صبور اونا هستم و ديگه كسي برا شنيدن حرفاي من نيست.كلاتمام مسائلمو با خودم حل ميكنم.اين مسئله در مورد دوستامم هست اونا راحت دردودل ميكنن اما من اصلا.شايد بقول شما اين باشه نميدونم.ولي قصدم ازدواج بودش فكر ميكردم خواهرم باواستگارايي كه داشت اونموقع ازدواج ميكنه و منم ميتونم اونو معرفي كنم اما نشد.
ينو ميدونم و مطمئنم كه انتظاراتم منطقيه ازسر احساسات نيست اما فكرميكنم كنار همه منطقم بايد كشش عاطفي برا ازدواج بين طرفين باشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)