به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1391-4-16
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    477
    سطح
    9
    Points: 477, Level: 9
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    سلام .من دختری 21 ساله هستم دانشجوی ترم هفت از یه رشته مهندسی. 6 ساله پیش در محیط یک کلاس زبان مختلط پسری همسنم به من پیشنهاد دوستی داد و من بنابر مسائل اعتقادی و اخلاقی رد کردم .تا مدتها پیگیر بود تا اینکه بعد سه سال بیخبری 2 سال پیش ازطریق اینترنت ازم خبر گرفت . صحبتهامون مثل همدردی خواهر و برادری بود واسه همین حساس نشدم شمارشو داده بود ولی من عکس العملی نشون ندادم بعد دوماه یه روزی اومد که بهش اس ام اس دادم.نمیدونم حس اون روزم چی بود .میخواستم بدونم هنوزم دوسم داره یا دوسش داشتم یا حس کنجکاوی به جنس مخالف با توجه به اینکه هیچ رابطه ای با جنس مخالف نداشتم.خلاصه این اس ام اس مقدمه ای شد برای شروع رابطه. شش ماه مثله دو تاهمکلاسی با هم حرف میزدیم شوخی وجدی در مورد مسائل مختلف بعد شش ماه اتفاقاتی افتاد رابطمون رنگ دیگه ای گرفت دیگه نتونستم جلو احساسمو بگیرم.بهم ابراز عشق کرد ومنم جواب دادم. و روز بعد هم بعد 6 سال قرار گذاشتیمو رابطه شکل گرفت دیگه نتونستم کنترل کنم دیگه به اعتقاداتم فکر نمیکردم چون یه جنگی درونم راه می افتاد شده بودم مثه کسایی که از خودشون فرار میکنن.پنج ماه به همین منوال گذشت مرتب همو میددیم در مورد ازدواج میگفت من حالاها شرایط ازدواج ندارم پس بهتره قول قراری نذاریم و ببینیم اینده چی پیش میاره این طرزفکرو منم داشتم اعتقاد خاصی داش که حتی با من دست که نمیداد هیچ وقتی میخواس چیزی بهم بده تمام تلاششو میکرد تماسی رخ نده اولا فک میکردم مدلش اینجوریه درک درستی از روحیاتش نداشتم نمیدونستم رابطه اینجوری چقدر ازارش میده 6ماه به همین شکل رفتار میکرد تو این مدت رابطه خیلی ایده الی نداشتیم دعواهایی بود بینمون همشم من راه مینداختم یه مدت رابطمون خیلی سرد شد احساس کردم واسه کج خلقیایه منه اخلاقمو عوض کردم بعضی رفتاراش که اذیتم میکردو میدیدم ولی هیچی نمیگفتم دبعد یه هفته دوباره سردشد خیلی شدید منم از لحاظ روحی ریختم بهم گفتم حتما دیگه دوسم نداره با یه شرایطه زجراور به خاطر غرورم خداحافظی کردم بی تفاوت موند!ولی بعد دو روز بهم اس ام اس داد که داری اشتباه میکنی من عاشقتم ولی برای بودن با تو مشکل دارم من نیاز جنسی دارم خیلی فشار رومه وجود تو فشارو بیشتر میکنه من نمیخوام به تو دست بزنم چون تو دختر پاکی هستی و نمیخوام بهت اسیبی بزنم چون ملوم نیس بتونبم با هم ازدواج کنیم... منم ریختم بهمو گفتم اگه واقعا دوسم داشتی این حرفو نمیزدی خلاصه با کلی دلخوری ورنجش و با دعوا رابطه تموم شد 3 ماه اول افسردگی داشتم طوری که همه فهمیده بودن روزی چند ساعت گریه میکردم ثانیه ای از ذهنم بیرون نمیرفت با هر چی که فکر کنید خودمو سرگرم کردم درسم خوبه دانشگاه دولتی تهران درس میخونم با درس ،کلاس، دوست، فعالیته اجتماعی مشغول شدم ولی از ذهنم نمیرفت گفتم زمان حلش میکنه 3 ماه شد 4ماه 5 ماه6 ماه ولی هیچی تغییر نکرد همین زندگیه زجراور ادامه داش هیچی خوشحالم نمیکرد کاملا افسرده بودم احساس میکردم دروغ گفته و همه اون حرفا بهونه بود بعد شش ماه طی یه سری اتفاق به طور اس ام اسی از طرف یه خطه دیگه وناشناس بهش اس ام اس دادم فقط میخواستم از حالش باخبر شم ولی از قضا علی رغم خواست من فهمیدمنم خیلی خوشحال شد گفت که چقد تو این چند ماه از دلتنگی سختی کشیده. خلاصه رفع کدورت شد یهم ثابت کرد فقط به همون دلیل ازم جدا شد با هم فکر کردیم گفتیم منطقی حرف بزنیم یه راهی پیدا کنیم اون گفت که من دست خودم نیس این ی نیاز طبیعیه ولی بنا برمسائل اعتقادی این نوع رابطه براش عذاب وجدان داره هم از لحاظ مذهبی هم اخلاقی منم تاییدش کردم پیشنهاد دادم رابطمونو کم کنیم مثلا فقط ماهی یه بار با هم حرف بزنیم تلفنی گفت این کار اثر عکس میذاره روش و بدشم گفت من دوست دارم ولی نمیتونم نه با نیازهام بجنگم نه با اعتقادم بهتره جداشیم و هر وقت شرایط ازدواج داشتیم باهم ازدواج کنیم اول دلخور شدم ولی بعد منم منطقم کار کردو قبول کردم ولی گفتم بهت هیچ قولی نمیدم و هیچ تضمینی ام نیست که در اینده با هم باشیم. خلاصه خداحافظی کردیم 1 ماهه بعد دوباره اس ام اس داد دلم تنگ شده نمیتونم تحمل کنم من که به این باورر سیده بودم که تصمیم درستی گرفتم گفتم بهتره همین مسیرو بریم اونم معذرت خواهی کردو گفت که میدونه اشتباه کرده اس ام اس داده دوباره1 ماه گذشت اینبار من نتونستم تحمل کنم بهش اس دادم گفتم فقط خواستم حالتو بپرسم نه چیز دیگه اونم بعد مدتها بهم ابرازعلاقه کرد دوباره خداحفظی تا سه ماه روز تولدم شد تمام روز منتظر شدم خبری شه اخر شب بود ناامیدانه گریه میکردم گفتم دیگه این دفعه فراموشم کرده ولی اخر شب یه اس ام اس خیلی عاشقانه بهم داد و ابراز علاقش جور خاصی بود از رویاهاش میگفت که چقدر دوس داشته الان پیشش بودمو منو میبوسیدو ... منم احساسم قابل کنترل نبود فرداش همو دیدیم فکر کردم اینبار میخواد دستموبگیره ولی مثله همیشه رفتار کرد یه غمی تو چشماش بود دوباره خداحافظی کردیم 1 ماه بعد تولدش شد قرار شدواسه تولد اونم همو ببینیم و دوباره یه دیداره دیگه و دوباره خداحافظی. من دختر مصممی هستم تو زندگیم سختی زیاد کشیدم فکر میکردم اگه بخوام فراموشش میکنم حتی اگه نتونم زمان حلش میکنه ولی نه من میتونم نه زمان حلش میکنه . بعد به این فکر میکنم که باشه 3 ،4 سال پاش میشینم شرایط جور شه باهم ازدواج کنیم در حالی که نمیدونم از لحاظ اخلاقی باهم جور میایم یا نه اخه دوستی با ازدواج فرق داره تو همین دوستی بعضی از اخلاقاش اذیتم میکرد.از طرفه دیگه همسن بودنمون منو به شک میندازه همین که نه از سریازی معافه و نه بابای انچنان پولداری داره که بتونه زود پیشرفت کنه. همه اینا در حالیه که من از لحاظ ظاهری اخلاقی تحصیلات طوریم که میتونم با یه ادمه از همه لحاظ اوکی ازدواج کنم ولی هربار که یه پیشنهادی میشه حتی فکر اینکه دیگه بهش فکر نکنم منو شکنجم میده.ولی خوب از لحاظ تحصیلات خوبه عمران توی دانشگاه دولتی میخونه خانوادشم متوسطن وهمسطح خانواده من هم از لحاظ مالی هم اخلاقی و اینکه انقدر پسره پاکو خویشتنداریه برام خیلی مهمه همین که میدونم عاشقمه.واقعا نمیدونم چی کار کنم نمیتونم فراموشش کنم از طرفیم حالاها فرصت ازدواج نیس واصن اگرم باشه وقتی احساسمو میزارم کنار ومنطقی فکر میکنم درمورد ش تردید دارم اخه از لحاظ احساسی خیلییییییییییییی زودرنجم از طرفه دیگه میدونم این تقابل احساسو ومنطقو درمورد ازدواج اونم داره.خواهش میکنم راهنماییم کنین

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 21:36]
    تاریخ عضویت
    1391-4-16
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    1,489
    سطح
    21
    Points: 1,489, Level: 21
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 62 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    خوب چون این عشق اولت بود ، این احساس و وابستگی که داری ، عادیه... اکثر دخترا در مورد عشق اولشون همینطوری هستند... باید سعی کنی که احساست روز به روز نسبت بهش کم بشه... تا یه وقت خدایی نکرده زندگی ِ آینده تو به خاطر پسری که هیچ تضمینی برای آینده ت نکرده به خطر نندازی...
    اگر عاقلانه فکر کنی ، می بینی این احساس توئه که زندگی ِ آینده تو در دستِ خودش گرفته... اگر به وابستگی به این پسر ادامه بدی ، و اون نتونه باهات ازدواج کنه ، اونوقت با کسی ازدواح کنی که عاشقش نیستی ، هم به خودت خیانت کردی و هم به همسر ِ آینده ت... به نظر ِ من فقط کسی لیاقتِ به دست آوردن ِ قلب و تمام احساس و عشق و علاقه ی ما رو داره که ما رو واسه همه ی زندگیش انتخاب کرده باشه.... کسی که برای همیشه پیشمون بمونه و آینده مون رو تضمین کنه...
    رابطه ات رو باهاش در حد کم نگه دار ... همون ماهی یکبار... بهش وقت بده که برای اینکه بهت ثابت کنه واقعا ً تو رو میخواد قدم اول رو برداره.... حداقل چند ماه دیگه با خانواده ش درمیون بذاره... یا قدمی برداره... میخوای 3 ، 4 سال از بهترین سال های زندگیت رو صبر کنی؟ یکی از دوستای من 4 سال با پسری بود و اون پسر نتونست بیاد خواستگاریش ... بعد از 4 سال از هم جدا شدند و اون دختر با شخص دیگه ای ازدواج کرد... میبینی؟؟! زندگی همینه... باید یاد بگیری خودتو با شرایط وفق بدی...
    اگر اون پسر تو رو بخواد ، تمام تلاشش رو میکنه تا هر چه زودتر منبع درآمدی برای خودش پیدا کنه تا بتونه شرایط ازدواج رو فراهم بیاره...

  3. کاربر روبرو از پست مفید anita1 تشکرکرده است .

    anita1 (شنبه 17 تیر 91)

  4. #3
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,008 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    shana_n عزیز

    به همدردی خوش آمدی


    باید بهت آفرین بگم بخاطر پای بندیت به اخلاقیات و خویشتنداری ، باید بگم خویشتنداری اون پسر هم در گرو خویشتنداری شماست ، شما اگر کوتاه میامدی اون نمیتوانست خودش را کنترل کند . پس آفرین به تو من به شخصه به شما افتخار می کنم .

    و اما معلومه شما شرایط و آمادگی ازدواج را داری اما ایشون این آمادگی را در خودش نمیبینه ، اگر چه سربازی و ... مهم هست اما مانع نیست ، پس در واقع قدرت مدیریت زندگی را با شرایط کنونی ندارد .

    مطمئناً شما دوست نداری مایه فشار برای کسی باشی و از طرفی درست نیست معطل هم باشی . همینطور هم گفته ای که با بعضی اخلاقاش مشکل داری اونم توی همین دوران دوستی و با وجودت احساساتی که بین شماست . پس برای ازدواج بنا به شناخت نسبی بعضی معیارهای شما را ندارد .

    تو دختر عاقلی هستی . الآنم کار عاقلانه ، قطع ارتباط کامل هست . چون به اون پسر هم اینگونه کمک کرده ای چون یاد و فکر شما بیشتر تحریک جنسیش می کند که هم شما اخلاقاً دوست نداری وجودت باعث چنین فشاری روی اون بشه هم او تا زمانی که رشته ای بینتون هست نمیتونه تحریک نشه . لذا مرگ یک بار شیون هم یکبار .

    بهتره رابطه را کامل قطع کنی و ایشون را ناامید کنی .

    شما تا کنون نخواستی احساستت را نسبت به او تعدیل کنی . ایشون را نمیتوانی فراموش کنی ، این طبیعیه ، اما احساست را میتوانی تغییر دهی ، با منطق بر احساست غالب شو ، تا حالا نخواستی ، و روی فراموشی کار کردی که موفق نشدی چون فراموشی فقط اگر حافظه ات از کار بیافته ممکن هست . از این به بعد روی فراموشی کار نکن ، روی احساست کار کن و مهمترین کار نیز تمرکز زدایی احساسی هست ، با استفاده از توقف فکر او را یادآوری نکن . با استفاده از بستر زدایی هرگونه وسیله ای که شما را به یادش میاندازد را از خودت دور کن . هیچ اس ام اسی از او نگه ندار ، خطتت را عوض کن و هیچ آثاری از او نزد خودت باقی نگذار .

    برنامه های مفید بخصوص آنچه ذهن و فکر شما را درگیر میکنه برای خودت طراحی کن . بخصوص اموری که نیاز به کاربرد استدلال دارد را در پیش بگیر . و احساساتت را مهار کن . از شنیدن آهنگهای عاشقانه ، خواندن اشعار اینچنین و .... دیدن فیلم های احساسی اینچنینی پرهیز کن و .... برنامه هایی مثل دیدار از سرای سالمندان ، شیرخوارگاه ها و عیادت از بیمارن را در پیش بگیر ...... چند ماه که این کار رو کردی احساساتت مهار و جهت دیگری پیدا می کند و از فکر و یاد این آقا خارج میشی .

    موفق باشی


    .

  5. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 17 تیر 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1391-4-16
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    477
    سطح
    9
    Points: 477, Level: 9
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط anita1
    خوب چون این عشق اولت بود ، این احساس و وابستگی که داری ، عادیه... اکثر دخترا در مورد عشق اولشون همینطوری هستند... باید سعی کنی که احساست روز به روز نسبت بهش کم بشه... تا یه وقت خدایی نکرده زندگی ِ آینده تو به خاطر پسری که هیچ تضمینی برای آینده ت نکرده به خطر نندازی...
    اگر عاقلانه فکر کنی ، می بینی این احساس توئه که زندگی ِ آینده تو در دستِ خودش گرفته... اگر به وابستگی به این پسر ادامه بدی ، و اون نتونه باهات ازدواج کنه ، اونوقت با کسی ازدواح کنی که عاشقش نیستی ، هم به خودت خیانت کردی و هم به همسر ِ آینده ت... به نظر ِ من فقط کسی لیاقتِ به دست آوردن ِ قلب و تمام احساس و عشق و علاقه ی ما رو داره که ما رو واسه همه ی زندگیش انتخاب کرده باشه.... کسی که برای همیشه پیشمون بمونه و آینده مون رو تضمین کنه...
    رابطه ات رو باهاش در حد کم نگه دار ... همون ماهی یکبار... بهش وقت بده که برای اینکه بهت ثابت کنه واقعا ً تو رو میخواد قدم اول رو برداره.... حداقل چند ماه دیگه با خانواده ش درمیون بذاره... یا قدمی برداره... میخوای 3 ، 4 سال از بهترین سال های زندگیت رو صبر کنی؟ یکی از دوستای من 4 سال با پسری بود و اون پسر نتونست بیاد خواستگاریش ... بعد از 4 سال از هم جدا شدند و اون دختر با شخص دیگه ای ازدواج کرد... میبینی؟؟! زندگی همینه... باید یاد بگیری خودتو با شرایط وفق بدی...
    اگر اون پسر تو رو بخواد ، تمام تلاشش رو میکنه تا هر چه زودتر منبع درآمدی برای خودش پیدا کنه تا بتونه شرایط ازدواج رو فراهم بیاره...
    ممنون از راهنماییت .من ازینکه اون واقعا دوسم داره هیچ شکی ندارم و احساس میکنم اینکه قراری برای ازدواج نمیزاره به خاطر یه دلیل منطقی میگه که اگه از الان واسه 4 سال دیگه قرار بزاریم اگر یه اتفاقی بیفته و نتونیم ازدواج کنیم اونوقت من غیرمستقیم تورو نابود کردم و جفتمون لطمه میخوریم چون تو اینده هزار اتفاق میافته حالا نمیدونم این دلیل منطقی درسته یا اینکه حق با شماست و اونقدری در مورد من مطمئن نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    shana_n عزیز

    به همدردی خوش آمدی


    باید بهت آفرین بگم بخاطر پای بندیت به اخلاقیات و خویشتنداری ، باید بگم خویشتنداری اون پسر هم در گرو خویشتنداری شماست ، شما اگر کوتاه میامدی اون نمیتوانست خودش را کنترل کند . پس آفرین به تو من به شخصه به شما افتخار می کنم .

    و اما معلومه شما شرایط و آمادگی ازدواج را داری اما ایشون این آمادگی را در خودش نمیبینه ، اگر چه سربازی و ... مهم هست اما مانع نیست ، پس در واقع قدرت مدیریت زندگی را با شرایط کنونی ندارد .

    مطمئناً شما دوست نداری مایه فشار برای کسی باشی و از طرفی درست نیست معطل هم باشی . همینطور هم گفته ای که با بعضی اخلاقاش مشکل داری اونم توی همین دوران دوستی و با وجودت احساساتی که بین شماست . پس برای ازدواج بنا به شناخت نسبی بعضی معیارهای شما را ندارد .

    تو دختر عاقلی هستی . الآنم کار عاقلانه ، قطع ارتباط کامل هست . چون به اون پسر هم اینگونه کمک کرده ای چون یاد و فکر شما بیشتر تحریک جنسیش می کند که هم شما اخلاقاً دوست نداری وجودت باعث چنین فشاری روی اون بشه هم او تا زمانی که رشته ای بینتون هست نمیتونه تحریک نشه . لذا مرگ یک بار شیون هم یکبار .

    بهتره رابطه را کامل قطع کنی و ایشون را ناامید کنی .

    شما تا کنون نخواستی احساستت را نسبت به او تعدیل کنی . ایشون را نمیتوانی فراموش کنی ، این طبیعیه ، اما احساست را میتوانی تغییر دهی ، با منطق بر احساست غالب شو ، تا حالا نخواستی ، و روی فراموشی کار کردی که موفق نشدی چون فراموشی فقط اگر حافظه ات از کار بیافته ممکن هست . از این به بعد روی فراموشی کار نکن ، روی احساست کار کن و مهمترین کار نیز تمرکز زدایی احساسی هست ، با استفاده از توقف فکر او را یادآوری نکن . با استفاده از بستر زدایی هرگونه وسیله ای که شما را به یادش میاندازد را از خودت دور کن . هیچ اس ام اسی از او نگه ندار ، خطتت را عوض کن و هیچ آثاری از او نزد خودت باقی نگذار .

    برنامه های مفید بخصوص آنچه ذهن و فکر شما را درگیر میکنه برای خودت طراحی کن . بخصوص اموری که نیاز به کاربرد استدلال دارد را در پیش بگیر . و احساساتت را مهار کن . از شنیدن آهنگهای عاشقانه ، خواندن اشعار اینچنین و .... دیدن فیلم های احساسی اینچنینی پرهیز کن و .... برنامه هایی مثل دیدار از سرای سالمندان ، شیرخوارگاه ها و عیادت از بیمارن را در پیش بگیر ...... چند ماه که این کار رو کردی احساساتت مهار و جهت دیگری پیدا می کند و از فکر و یاد این آقا خارج میشی .

    موفق باشی


    .
    ممنون از راهنماییتون .ببینید من خودم هم تا 2 سال دیگه شرایط ازدواج ندارم یعنی بنابر یه سری مسائل شخصی مثله ادامه تحصیل و ...تا 2 سال دیگه به هیچ وجه به ازدواج فکر نمیکنم .درمورد طرفم هم اینطور فکر میکنه ازدواج یه موضوع منطقیه نمیشه با احساس درموردش تصمیم گرفت در عشق من نسبت به تو شکی نیست ولی اینکه بخوایم از الان برای 4 سال دیگه قرار ازدواج بزاریم درحالیکه هزار اتفاق ممکنه بیفته و به هر دلیل این اتفاق نیفته اون وقت من زندگی تو رو نابود کردم و جفتمون لطمه میبینیم .شایدم حرفه شما درس باشه و قضیه این نباشه و روی من مطمئن نیست حالا این طرز فکر اونه . منم با این نظر موافقم ولی به این فکر میکنم که چه اون به من قول ازدواج بده چه نه من نمیتونم به کسه دیگه فکر کنم . در مورد اینکه فرمودید اون تمام معیاراتو نداره باید بگم که خب اینکه که گفتم بعضی اخلاقاشو دوس ندارم اینا مربوط به یه سری مسائل خیلی جزیی میشه مثلا قلیون کشیدن ، یااینکه موقعی که باهم صمیمی بودیم دوست داشتم مرتب بهم زنگ بزنه بیشتر برام وقت و انرژی بزاره ولی گاهی 3 روزم ازم خبری نمیگرفت واگه خبریم میگرفت خیلی معمولی رفتار میکرد منم توی خانواده ای بزرگ شدم که فرزند اخر بودم خیلی بهم توجه میکردن واسه همین خیلی حساسم روی این مسائل ولی وقتی باهاش مطرح کردم میگفت رابطه ما جوریه که غیر اینو اقتضا نمیکنه! حالا فکر میکنم اگه باهم محرم بودیم این مسئله حل میشد به غیر ازین چیزه دیگه نبود که اذیتم کنه . از طرفه دیگه ام گفتین احساستو بهش عوض کن ببینید من از لحاظ احساسی که مشخصه واقعا خالصانه دوسش دارم منطقی ام که فکر میکنم تو این دوره زمونه پسری که انقدر پایبند اخلاقیات باشه و در عین حال مدرن خیلی کمه شاید پسرای مذهبی اینجوری باشن ولی من خودم همچین پسرایی رو ترجیح نمیدم و اینکه مگه چند بار تو زندگی من کسی قرار میگیره که به اندازه اون عاشقم بشه که بعد شش سال بازم احساسش پابرجا بمونه من برام خیلی مهمه طرفم عاشقم باشه چون فکر میکنم به خاطر این عشق خیلی مشکلات پیش نمیاد از طرفیم هرکسی یه سری معیارای اصلی واسه خودش داره که به خاطر اونا میتونه ازبقیه بگذره واسه من پایبندی به اخلاقیات وعشق و تحصیلات جزو معیارامه و اونم اینا رو داره حالا فکر کنید به هر صورت بیام و دیگه بهش فکرم نکنم از کجا ملوم بعدا پشیمون نشم و یه عمر حسرت زندگی با کسی که عاشقش بودم و معیارام رو هم داشت نخورم؟ اونجوری که بیشتر نابود میشم

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    سلام دوست خوبم

    این رابطه کاملا مسموم و بیماره.

    دستی دستی داری خودت رو وارد باتلاقی میکنی که خودت ازش خبر نداری.

    اینطور که شما و ایشون دارید پیش میرید شک نکن که کارتون به ورابط جنسی و موندن یک عمر پشیمونی برای شما(نه ایشون) میرسه.
    خانومی:

    قطع رابطه و عوض کردن شماره و ...

    باور کن مردها و پسرهایی رو میشناسم که واقعا هیچی از مال دنیا ندارن اما انقدر برای بدست اوردن معشوقشون تلاش میکنن که بالاخره شده بدون هیچی زندگیشونو شروع میکنن.

    دو شیفت کار میکنن و حتی با موتور مسافر کشی میکنن تا بتونن کنار کسی که واقعا دوستش دارن خوشبخت زندگی کنن.اما این اقا خودشو راحت کرد...

    مگه نمیگی دانشگاه دولتی داره عمران میخونه؟

    خوب الان هر موسسه ای بره و یا بره یه جا نیمه وقت هم کار کنه میتونه درآمد داشته باشه.(زیاد نه ولی بخور و نمیر که هست)

    حتی حاضر نیست به نامزد شدن فکر کنه.



    خودت قضاوت کن...



    نمیدونم چرا انقدر مطمئنی که دوستت داره..چون اگر واقعا دوستت داشت خودشو به در و دیوار میزد تا تورو بدست بیاره

    اینم یادت باشه.اون اس ام اسی که اون شب بهت داده ....اون خودش نوعی س.ک.س چت محسوب میشه.که یه مرد به هیچ عنوان به کسی که دید عاطفی بهش داره این جور مسیج ها رو نمیده.ایشون هدفش استفاده جنسی از شماست.

    بازم اگر هدفش این نبود اصلا مطرح نمیکرد من تحت فشارم و .../اصلا دلیلی برای اینکار وجود نداشته و فقط میخواسته مزه دهن شما رو بدونه.

    امیدوارم راه درست رو پیدا کنی

    موفق باشی

  8. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 17 تیر 91)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 21:36]
    تاریخ عضویت
    1391-4-16
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    1,489
    سطح
    21
    Points: 1,489, Level: 21
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 62 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    منم با مریم خانوم موافقم....

    عزیزم ، یه کار ِ دیگه میتونی بکنی برای امتحان ِ عشق ِ اون پسر به خودت.... البته قول بده اگر اون پسر از امتحان سربلند بیرون نیامد ، رابطه ات رو کامل باهاش قطع کنی... وگرنه.........

    ...



    این پست توسط hamed65 ویرایش شد.
    راهی که به مراجع پیشنهاد داده بودید آسیبزاست و باعث می شود مراجع به جای یک تصمیم منطقی، به سمت یک رابطه اشتباه احساسی و به سمت مسائل جنسی برود.

    از شما تقاضا داریم که تاپیک آفت های احتمالی مشاوره رو مطالعه کنید.
    با تشکر.

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 فروردین 93 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    298
    امتیاز
    2,164
    سطح
    28
    Points: 2,164, Level: 28
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,619

    تشکرشده 1,636 در 313 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    سلام عزیزم.
    منم همسن توام منتهی با یه تجربه ی تلخ جدایی... حرفی که میزنم نظر کارشناسی نیست فقط حاصل تجربه است:

    دوران دوستی با بعد از ازدواج فرق میکنه ... بعد از ازدواج تازه بدی هاش رو میبینی ... آزارت میده و حس پشیمونی امونت رو میبره.

    بشین برای خودت بنویس خصوصیات خوب و بدش رو... کدوم بیشتر میشه؟ ببین میتونی با بدی هاش بسازی؟

    من با پیشنهاد آنیتا ( با عرض معذرت از آنیتا جان) مخالفم؛ چون اینجوری تو هم گرفتار رابطه ی جنسی میشی، اگه بخوای این طعم رو هم تجربه کنی دیگه فراموش کردن برات سخت میشه.

    فکرم نکن این آقا تنها جنس مخالفیه که عاشقانه تو رو دوست داره... اکثر خانما همین حس رو در مورد طرف مقابلشون دارن!!!

    به فکر آیندت باش دوست عزیزم.
    وقتی قرارمان پروانه شدن است ، بگذار روزگار هرچقدر میخواهد پیله کند .

  11. 3 کاربر از پست مفید gole kaghazi تشکرکرده اند .

    gole kaghazi (شنبه 17 تیر 91)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 21:36]
    تاریخ عضویت
    1391-4-16
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    1,489
    سطح
    21
    Points: 1,489, Level: 21
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    43

    تشکرشده 62 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یه تردید و یه عشق خالصانه خواهش میکنم کمکم کنین

    آخه شانا جان تا با چشم خودش نبینه قبول نمیکنه ... وگرنه من هم همون اول گفتم که اون پسر واقعا ً قصدش ازدواج نیست و یا تردید داره... کسایی که تجربه دارن و اینجور چیزا برای خودشون پیش اومده با خوندن ِ متنت کاملا ً از قصد اون پسر مطلع شدند.... من هم گفتم اگر باور نداری ، امتحان کن.... یا از طریق هر کس دیگه غیر از خودت..... این امتحان زمان میبره.... اما باز هم تصمیم گیرنده ی نهایی خودتی.... درگیر مسائل احساسی شدن ، اونم وقتی تضمینی برای آینده نیست جز شکستِ عشقی رو به دنبال نداره....
    عزیزم سعی کن تصمیمی عاقلانه بگیری و باز هم منطقی فکر کن و تصمیمی بگیر که بعدا ً پشیمون نشی....
    فقط در صورتی باهاش بمون که باهات ازدواج کنه..... خدایی نکرده یکی 2 سال ِ دیگه با قلبی شکسته وارد این تاپیک نشی و حسرت بخوری که..........

    موفق و خوشبخت باشی

  13. کاربر روبرو از پست مفید anita1 تشکرکرده است .

    anita1 (شنبه 17 تیر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.