به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1391-4-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 47.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    با سلام اول از همه از این سایت مدیران و اعضا تشکر میکنم من پسری هستم 23 ساله حدود 5 سال پیش بادختری که شهرستان دیگر بود آشنا شدم از طریق چت مدتی دوست بودیم خیلی عادی و تمام شد بعد از یکسال دوباره شروع شذوستیمون بهم گفت خیلی دعا کردم که دوباره با هم باشیم بیشتر ازدفعه قبلوقت گذاشتیم وابسطه شدیم اس ام اس های رابطه جنسیی دادیم و خلاصه اون وابسطه شد شدید منم کمکم سرد شدم اخلاق گند من که زود سیر میشم جریان را با عموم مطرح کردم که اون بجای من و با اسم من باحاش ادامه داد و بیشتر وابسطه شد و جریان اس ام اس هاس رابطه جنسیی بیشتر وقتی اوضاع را دیدم حسابیدعواش کردم عموم را و اون تمومش کرد بعد از چند روز دختر خاله اون دختردوباره اس ام اس داد که حالش خرابه و بیمارستان بستریه و با مرگ داره میجنگه من پسر دلسوزی هستم بد جوری حالم گرفته شد و عذاب وجدان پیدا کردم بعد از چند وقت اس داد خیلی داغون بود حالش خراب بود خانوادش یک روز خوب نداشتن منم این بین بایک دختر چادری و پاک که اولین رابطه اش بود و چون بخاطر ازدواج بود آشنا شده بودم دردی که منه خر داشتم و دلم میخواست با دو سه تا دختر دوست باشم باعث شد هم اون باشه هم برای جبران برم دیدار دختر اولی تنش میلرزید ناراحت و داغون بود آرومش کردم امیدوارش کردم خیلی بهتر شد رفت دانشگاه اینورم این دختره باهم کارمون بالا گرفت بیشتر و بیشتر وابسطه شدیم اس ام اس رابطه جنسیی بعدش بوس و رابطه جنسی که در حد جزیی بود بدون دخول الان که مینویسم واقعا پشیمونم از همه چیز و چند بار توبه کردم دختره ترسید که حامله بشه بعد از چند روز که از دوره ماهیانه اش گذشت رفت دکتر گفت باید آزمایش بدی خدا میدونه ما چی کشیدیم تا آزمایش داد و جوابش منفی بود اینم بگم خیلی سعی کردم زودتر سردش کنم ولی نشد یکبار خودکشی هم کرده بود منم بیشتر میترسیدم و سعی میکردم راه پیدا کنم الان هر دوشون به من وابسطه هستن عاشقم هستن حاضر به ترکم نیستن و با کوچکترین حرف به سمت خودکشی و نابودی میرن منم استرس و ناراحتی و دلسوزیم باعث شده هی کوتاه بیام چون اگر خانوادشون بفهمن زنده ام نمیزارن تو روخدا بهم کمک کنید من پسر بدی نیستم توی این کار اشتباه کردم و پشیمونم دوست دارم زندگیشون خوب بشه من با یکیشون ازدواج کنم یکیشونم تنهام بزاره جزییات بیشتر داره اگر کسی خواست به منه جوان پشیمون کمک کنه بیشتر براش توضیح میدم. اینم بگم.ایمانم رو خیلی قوی کردم و اخ خدا کمک خواستم.

    بابت غلط املایی عذر میخوام چکن با تبلت هستم نا کامپیوتر خیلی خوب نمیشه تایپ کرد دختر اولی فاطمه 24 سالشه و دومی مهشید 19 سالش من چند بار سعی کردم تموم کنم اما تا اشکشون رو دیدم طاقت نیوردم جفتشونم سابقه خودکشی دارند خانواده مهشید سخت گیر و پدرش سپاهی هستش و فقط خالش خبر داره 5 شنبه بحث کردیم اونم گفت میرم منم حسابی داغون بودم نصفه شب خالش اس داد اگر بلایی سرش بیاد زندگی برات نمیزارم داغون بودم داغون ترم شدم تو سی سی یو بود خالش فرداش اس داد که بهتره و رفته بخش منم گفتم من هستم اتفاقی پیش بیاد مقصر منم و . . . گفتم به مهشید بگو مشکلات حل شده امیدواری بده تا خوب بشه و شد دیشب اس داد و امروز منم چیزی عوض نشده بود سعی کردم آرومش کنم یک جوری ازم دل بکنه که نشد که نشد اون از جریان فاطمه خبر داره و لی فاطمه از جریان مهشید بی خبره الانم از ناراحتیم فاطمه داره اشک میریزه چون زیاد شل کن و سفت کن در آوردم داره اشک میریزه مهشید هم که فعلا جواب نمیده فکر کنم بد شده حالش اوضاع منم اصلا تعریفی نداره کاش کسی کمکم میکرد کاش کسی صدامو میشنید من فاطمه برام گذینه بهتریه بیچاره بیشترم عذاب کشیده اما طاقت دیدن نابودی و ناراحتی مهشید را ندارم . هر کاری میکنم و هر حرفی میزنم اوضاع را بدتر میکنه من نا امید نیستم دوستمون گفت موقع مشکلات سراغ خدا میرم اینطور نیست قبلا هم بودم مشکل بزرگ من گرفتار شدن توی دام شهوت لعنتی بود شرایط ازدواجم تا 2 سال دیگه ممکن نیست هیچ کدوم هم منطقی کنار نمیان الان 20 روزه نه خواب دارم نه خوراک کاش مثل بقیه که سو استفاده میکنن و بعدش براشون مهم نیست بودم ولی موندم و دلسوزی کردم که نتیجش شده این.

    اون روز با حال داغون و خراب 28 اسفند ماه بود رقتم دنبال مشاور که تعطیل بود و رفتم پیش روانشناس جریان را براش تعریف کردم راهنمایی ام کرد که یکی از دوتا دختر را انتخاب کن و با اون یکی سرد باش و کم کم رابطه رو کم من مشکل اینه من با دختره سردم مثل یخ میدونه کس دیگه ای رو میخوام اما بازم دست بردار نیست سعی کردم بهش امید بدم 19 سالشه که بره و زندگی جدیدی شروع کنه و منو فراموش کنه هر بار که این حرفها پیش میاد حالش بد میشه دیشب زیاد صحبت کردیم و آخرش حالش بد شد نمیدونم چی شد اما فکر کنم بردنش دکتر الانم خاموشه من سعی کردم کاری کنم که منو یواش یواش فراموش کنه مواظب بودم و فشار زیاد بهش نیاوردم خودمم که آرامبخش و قرص خواب میخورم و دلشوره و سر درد ول کن من نیست غذا هم اصلا درست نمیخورم یکمی هم لج بازه نه کمک کسی رو میخواد نه با کسی مشورت و درد دل میکنه حرف هاش هم همه احساسی هستن من حسابی پشیمونم ایمانمو قوی تر کردم اما الان 20 روزه مشکل دارم و نگرانم شما راهی به ذهنتون میرسه ؟؟ لطفا کمکم کنین

    می دونید مشکل اینه که اون دختره کوچیک تره به اسم مهشید اصلا حرف کسی رو قبول نمیکنه نه مشاوره نه دکتر روانشناس نه خاله اش و نه دوستانش مدام هم حالش بد میشه و میره بیمارستان به من اس ام اس میده محمد برگرد پیشم مثل سابق با من باش بهم محبت کن اما من سرد خستم و سعی میکنم منطقی با هاش حرف بزنم اما باور کنین اصلا تاثیری نداشته و نداره الان افتاده گوشه بیمارستان بهش امیدبدم نمیتونم میخوام جدا بشم نمیشه اون یکی هم که شهرستان هستش و 23 سالشه بدتر کلی باهاش حرف زدم یک شب نزدیک 5 ساعت اس ام اس میدادیم حالش بهم خورد آورد بالا و فشارش افتاد نصفه شبی فشارش روی 5 بود داشت خفه میشد وجبور شدم پیشش الکی فیلم بازی کنم تا اینم مثل اون نشه کافیه 1 ذزه دور بشم اشک اه و ناله و بیماری و بیمارستان دنبالشه اسمشم فاطمه است خلاصه بد جوری گیر افتادم فردا قراره بازم برم پیش مشاور متاسفانه مهشید خیلی احساسیه میدونم منو اون به درد زندگی با هم نمیخوریم ولی اصلا منطق نداره و به حرف هیچ کسی اهمیت نمیده فاطمه هم امیدوار به منه با مادرم چند باری حرف زده هر دوشون از دیگیر خبر دارند امامهشید بد جوری هزمش براش سخته فکر میکردم بدونه بیخیال میشه اما نشد حتی از اینکه گذشته من با دیگران دوست بودم خبر داره اما فقط حرفش همونه دیشبم بهم گفتن داره میمیره اگر اتفاقی براش بیفته دیوانه میشم واقعا به خدا التماس کردم اما خب اینقدر بد بودم و گناه کردم که به این زودی ها فکر نکنم به آرامش برسم خیلی کم حرف شدم دوست دارم همش بخوابم خیلی لاغر شدم هر کس میبینه منو میگه چی شده متاسفانه کسی رو ندارم که بتوانه بهم کمکی کنه مگ خدا بخواد از شما عزیزان هم التماس دعاددارم عید شیراز رفتم شاهچراغ دعا کردم بعدش اون هفته قم بودم و دعا کردم من پسر بدی نیستم اما اسیر شهوت شدن و نداشتن هدف و لذت های کوتاه مدت منو به اینجا کشونده لطفا توی سایت واقعا آموزش برقراری ارتباط سالم هم برای پسرها و دختران آموزش بدهید اگر زودتر بیدار شده بودم الان کار به اینجا نکشیده بود داستان زندگی من خیلی مفصله اما خودمم بیمار هستم هم نمیتوانم خوب تصمیم بگیرم هم خیلی ساده هستم و بعضی و قتها همین دلسوزیم کار دستم داده.

    با مهشید خیلی حرف زدم ازش خواستم خوب بشه منطقی بشه به امید خانواده اش و منم مثل بقیه بهش گفتم چرا با خودت بد میکنی چرا حال خودت خراب میکنی اما حرف خودشو میزد کهئ من عاشقت هستم دیوانه تو هستم و نمیتوانم واقعا دوستم داره ولی خب منم این ور درگیرم با این یکی دختره دیشب خیلی با مهشید حرف زدم با اس ام اس حالش خوب نبود گریه میکرد احساسی شده بود بهم میگفت برو مبرو بزار به درد خودم بمیرم نمیخوام سراغ منو بگیری و.... آخرشم تموم کرد دوستی را و خوابیدیم من که نگران بودم و میدونستم اون حتما اتفاقی می افته با اون حالی که داشت امروز از دوستش خواستم سراغ بگیره اونم گفت دیشب انگار قرص خورده سرش گیج رفته سرش خورده به جایی و خون اومده اینقدر که بیهوش شده و 2 تا انگشتاشم شکسته الانم بیمارستان بیهوش افتاده بخاطر خریت و اشتباهات پشت سر هم من بچاره مادرش داره دق میکنه خودشم اونجوری دیگه نمیدونم باید چکار کنم از همه چی خسته شدم م باید به جاش بیمارستان بودم نمیدونم چی میشه اما خیلی داغون و ناراحت هستم واقعا پشیمونم چند هفته است دارم هر کاری میکنم اما فایده ای نداشته. ازتون میخوام برای سلامتی مهشید دعا کنید . . .

    یدونید مهشید تموم که کرد رابطه رو رفته نمیدونم چی خورده که خود کشی کنه بعد سر گیجه گرفته و سرش خورده به جایی و خون ریزی کرده اینقدر خون اومده تا بیهوش شده تمام خانوادش ناراحت هست به خصوص مادرش خالش هم که کلی با من دعوا کرد منم چی داشتم و دارم که بگم من حق میدم برای اونها سخت باشه خیلی هم سخت اما اینکه اصلا منطق نداشته باشند درست نیست من 1ماه بیشتره با مهشید سرد هستم حرفهایی زدم که از من بکنه و بره ولی بی نتیجه بوده و با اینکه بهش ثابت میکردم اشتباه میکنه ولی حاضر به پذیرش اون حرف نیستش منم میدونم که ازدواج با این دختر ها زندگی خوبی را فراهم نمیکنه اما من مشکل درست کردم من وعده الکی دادم و به قول دوستمون باید جوابشو پس بدم حاضرم باورکنید حاضر هستم هر کاری انجام بدم حتی اگر هم سخت باشه فقط آخرش اون دخترا خوب بشن من با یکیشون رابطه جنسی داشتم که قبلا هم گفتم خیلی معمولی بود ولی اون بیشتر از اینکه من بقلش کردم و بوسیدمش داره عذاب میکشه چون مدام یادش میاد اینقدر گریه کرده که چشمهاش ورم کرده و چیزی نمونده کور بشه منم دلم میخواد تموم کنم کارم شده همش خواب فقط روزها رو سپری میکنم از قرص آرام بخش و خواب بگیر تا قوی ترین مسکن ها رو هر روز میخورم تا بلکه بهتر بشم چندین بار پیش مشاور رفتم امروز هم وقت دارم ولی اثری نداشته لطفا به کمک کردن به من ادامه بدید دیشب مهشید به هوش اومد و کلی اس داد که بیا پیشم منو ببر دارم میمیرم بیا تورو خدا منم جواب دادم آروم باش چرا مواظب خودت نبودی چشم میام میدونید میگه میخوام خودم رو بکشم تا تو خوشبخت بشی واقعا بمیره من خوشبخت میشم؟ نمیدونه با این کارش خانوادش من و خانوادم چه دردی میکشیم بیشتر از همه مادرش واقعا من ارزش دارم که زندگیشو داره فدا میکنه بارها و بارها این حرفها رو بهش زدم که اونم مخالفت و مقاومت کرده من هر روز میام نظرات شما را میخونم و اتفاقات رو میگم امیدوارم پایان خوبی داشته باشه الهی آمین

    لام دوستان عزیز مهشید حالش خیلی خیلی بده مطمن هستم چون اگر به هوش بود اس ام اس میداد منم واقعا نگرانم و بد جوری عذاب وجدان دارم از دوستش که باعث آشنایی ما شده بود خواستم بره ببینتش و به خواهر مهشید اس بده و خواهرش جواب داده خیلی خیلی بده حالش و اجازه نداده بره ملاقات و گفته دیگه اس ام اس نده منم که با خالش در ارتباط بودم جرات ندارم اس بدم بپرسم حالشو ولیخب اطمینان دارم تو شرایط خوبی نیست فکر میکنم او منو مقصر میدونه و با اس دادنم داغشون را تازه میکنم واقعا از ته دل دوست دارم مهشید خوب بشه باور کنین نمیدونم چی نذر کنم چه جوری از خدا بخوام که اون رو شفا بده لطفا شما هم کمک کنین واقعا اگر خوب بشه برای تمام کسانی کا اینجا هستند و مشکل دارند یار و همراه میشم تا بتوانن مشکلشون را حل کنن هر کاری بتوانم براشون انجام میدم واقعا از ته دل میگم دوستان درسته تو رابطه ای ک داشتم اشتباه کردم و مقصر بودم اما خیلی چیزها بلدم و تجربیات خوبی دارم بازم ازتون میخوام براش دعا کنید خدایا به حق حضرت فاطمه (س) به حق این روز عزیز مهشید را شفا بده الهی آمین

    مهشید که بی هوش بود خاله اش هم که خبری نبود ازش اس دادم که چطوره حالش که با من دعوا کرد چرا دست از سرش بر نمیداری بزار به زندگیش برسه و دو تا خواستگار داره که منم حیلی خوشحال شدم گفتم فقط بگو حالش چطوره که نگفت و حرفی که زد این بود دیگه اس ندم و مزاحم نشم منم قبول کردم و حالم خیلی بهتر بود و دعا میکردم که مهشید واقعا رفته و دتره زندگیشو میکنه اما پری شب دوباره زنگ زد اصلا تمام وجودم ریخت به هم درجا به خالش گفتم مهشید اس داده گفت به من مربوط نست و دیگه اس نده تا من آرامش داشته باشم و بتوانم به مهشید کمک کنم با مهشید دو شب هست اس میدیم و من مدام دعوت به آرامش برگشتن به سلامتی و منطق داشتن میکنم اما با اینکه بهش ثابت میکنم زود میگه بسه بسه ولم کن دارم اشک میریزم حالم بده دستام داره میلرزه و ... بهم میگه سنگ دل میگه چرا به خالم اس دادی میگه چرا بیمارستان نیامدی گفتم نه خالت نه خواهرت جواب درستی دادن که تو کجایی تو هم که بیهوش بودی بهم مبگفت تو دوای دردمی من فقط تورو میخوام و همون حرفهای همیشگی دارم سعی میکنم رابطه هام منطقی باشه و کم نیارم اما مهشید دنبال بهبودی و ساختن خودش نیست دوستی که گفت تمومش کنم من از خدامه اما ترس نمیزاره میترسم یک دفعه برم و اینجوری بدتر بشه اوضاع خیلی دعا میکنم ارتباطم را با خدا زیاد تر کردم من آدم صبوری هستم تا یک جایی میتونم ادامه بدم کم بیارم یک دفعه میرم و دیگه تمومش میکنم هر چیزی هم شد به من ربطی نداره اینقدر نصیحت کردم که خودم از بر شدم حرفهای مشاوره رو هم عمل کردم اما مهشید حاضر به تغییر و قبول واقعیت نیست یکمی اونا بزرگش میکنن میدونم اما شرایط اصلا خوب نیست. امیدم اول به خدا بعد هم دوستان خوبم در انجمن تعهد هستش از همراهیتون بی نهایت سپاس گذارم امیدوارم بتوانم روزی جبران کنم.

    چند وقتی بود شرایط آروم تر شده بود و حال منم همین طور و مهشید هم به شرایط بهتری رسیده بود اما حل نشده بود اما این چند روز دوباره حرفهای احساسی مهشید شروع شد و گفت که پدرمم فهمیده و دیگه منو حتی دختر خودشم نمیدونه و حرف از مرگ و مردن و خودمو راحت میکنم زد منم واکنش نشون دادم که بتونم آرومش کنم ولی بی فایده بود و نمیدونم قراره چی بشه و چی پیش بیاد ولی حسابی حالم گرفته شده و هیچ کاری هم برای مهشید نمیتوانم انجام بدم تنها جایی که همیشه دلتنگی هامو گفتم همین سایت بوده امیدوارم خود خدا کمک کنه وگرنه نمیدونم چی پیش میاد.دوستی و ادامه رابطه من با مهشید بسیار سرد ادامه داشت وقتی پدرش با مهشید دعوا کرده بود و باهم قهر بودن دختر چی بگم ساده رفته نفت ریخته روی خودش که خود کشی کنه چند هفته غصه پدرشو میخورد که دیگه دوستش نداره اما به لطف خدا چنر روز پیش آشتی کردن منم رابطه ام رو با فاطمه کم کردم اما اون همچنان منتظر من هستش و شب و روز دعا میکنه از اون طرف هم مهشید حالش خیلی بده چنر روزه با هم تمام کردیم ولی حالش خیلی بده و همه خانوادش غصه میخورند نمیدونم باید چکار کنم خدایا خودت کمکم کن.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 شهریور 98 [ 04:45]
    تاریخ عضویت
    1391-1-27
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    8,142
    سطح
    60
    Points: 8,142, Level: 60
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 98 در 58 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سلام ماشاا... طوماری نوشتین.آخه چند تا چندتا؟؟؟ به نظر من با هر دو تاشون قطع رابطه کنین و سعی کنین هردو تا رو فراموش کنین و حتی سیمکارتتون رو عوض کنین / یه مدت بهتره از این دوستیها دور بشین تا بعد واسه ازدواجتون تصمیم درستی بگیرین.در ضمن تا وقتی مشکل تنوع طلبیتون رو حل نکردین ازدواج رو به تعویق بندازین وگرنه بعدا به مشکلات بدتری برمیخورین...از اینم نترس که خودکشی کنن و دلت نسوزه یکبار تمومش کن و راحت چون اگه بمونی هردوتاشون هرروز بهت وابسته تر میشن و حتی خودتم همینطور و اینکه هرروز بلاتکلیفتر میشی.موفق باشید

  3. 2 کاربر از پست مفید etemade shekaste تشکرکرده اند .

    etemade shekaste (چهارشنبه 07 تیر 91)

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سلام خدمت شما

    من متن طولانی شما رو خوندم.

    خواهش میکنم در ارسال بعدی خلاصه ای از مشکلاتتون رو بنویسید و حتما بین خطوط فاصله بذارید.

    به دلیل طولانی بودن مطلب هرکسی حوصله خوندنش رو نمیکنه.


    برادر گرامی

    لطفا هرچی زودتر هر دو رابطه رو کات کنید.این چه وضع و اوضاع و زندگی هستش که برای خودت و اون دو تا دختر درست کردی؟!
    ادامه ارتباط شما با این دو دوختر فقط وضعیت رو بدتر از اینی که هست میکنه.

    شما در ایجاد این روابط غلط بی تقصیر نبودی .اما ادامه اش فقط کار رو بدتر میکنه.

    از اون طرف هنوز مسئله مهشید حل شنده رفتی سراغ فاطمه !!

    آخه پسر خوب چه خبرته؟داری تو اتوبان چشم بسته با سرت 140 تا حرکت میکنی !!!

    بعد میگی چرا اینطوری شد؟!

    مگه شما چه موقیعت و چه ویژگی هایی داری که انقدر دو تا دختر بهت وابسته میشن؟و هرچی هم میگی نه بازم دست بدار نیستن؟
    اول تکلیفت رو با خودت روشن کن.یاد بگیر رابطه رو قطع کنی.
    با هردو/

    بذار خودت به یه استقلال فکر و شخصیتی برسی اون وقت به ازدواج فکر کن.نه الان

    شما شماره ات رو عوض کن.
    به تلفنای هیچ کدوم جواب نده.

    با این وضعیتی که شما داری پیش میری و نمیتونی احساسات و تمایلاتت رو کنترل کنی میدونی وضعیت زندگیت چی میشه؟
    تا اخر عمر باید برای اینکه نه مهشید و نه فاطمه ناراحت بشن با هردوشون باشی ! بعد اینا تند تند خودکشی کنن ! شما هم دلت بسوزه و دوباره رابطه از نو شکل بگیره.
    شما بزرگترین مشکلت خودتی.چون اصلا کنترلی رو احساسات و تصمیماتت نداری.
    تا وقتی این مشکل حل نشده و نقاط ضعفت رو حل نکردی وارد هیچ رابطه ای به هیچ منظور نشو.

    ضمنا این سایت به روابط دوست دختری و دوست پسری مشاوره نمیده و بهترین پیشنهاد قطع رابطه هستش.


  5. 9 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (دوشنبه 06 آذر 91)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی

    درک میکنم چه حالی داری و چه شرایط سختی رو میگذرونی.توکلت به خدا باشه.رنجی که میکشی برای قوی کردن و بهتر کردن توئه..
    الان شرایط سخت و حساسیه که یه اشتباهت میتونه نتیجه بدی بیاره پس اول از همه باید خودتو قوی کنی مثل یه جراح که عمل مهمی داره.

    دوست عزیزم دخترا همینن..اگه همشون نه ولی خیلیاشون اگه تو جاده وابستگی بیفتند به این وضع و حال میرسن..اما همین دخترای احساساتی به وقتش میتونن خودشو و زندگیشونو جمع و جور کنند.میدونم ازسر دلسوزی و حس مسئولیت باهاشون در ارتباطی اما اینکار تو ناخواسته بهشون بیشتر ضربه میزنه..درست مثه اینکه با نفت بخوای اتیشو خاموش کنی.
    با خواهر و خاله مهشید صحبت کن و بگو میخوای رابطه رو قطع کنی،ازشون بخواه تو این مدت حواسشون به مهشید باشه که کاری نکنه و بلایی سر خودش نیاره..دیگه هم بهش زنگ نزن و اس ام اس نده..اگه احتیاج به ارامش داشت اجازه بده خونوادش براش این کارو کنن..سخته اما کم کم میتونه با موضوع کنار بیاد.

    با فاطمه هم رابطه احساسی رو قطع کن و منطقی صحبت کن..خودت که پیش مشاور میری اول ازش بخواه بررسی کنه ایا اماده ازدواج هستی؟
    و ایا تو و فاطمه مناسب همدیگه هستید؟

    بخاطر دلسوزی ازدواج نکن..هر چند کار اشتباهی با اون دخترا انجام دادی اما اینکه ازسر دلسوزی ازدواج کنی خیانت بزرگتری بهشون هست..اجازه بده مشاور کمکت کنه که ایا ازدواج تو و فاطمه به صلاحتون هست یا نه؟
    ما هم براتون دعا میکنیم.

    پاسخهایی هم که مینویسی رو لازم نیست تو پست اول بذاری.میتونی بعد هر پست تو هم پست خودت رو ارسال کنی.اینجوری جوابا مرتبتره.

    موفق باشید

  7. 6 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (سه شنبه 06 تیر 91)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 شهریور 92 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    236
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    662

    تشکرشده 659 در 208 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سلام آقا محمد
    می فهمم که شما الان چه حال روحی بدی رو دارین تجربه می کنین درگیر شدن با عواطف و احساسات شدید بدترین چیز ممکن برای هر انسانی هست
    در اول به نکته ای اشاره کنم شما هیچوقت برای خلاصی از دست یک نفر اون رو به دیگری حواله نکنید!! چون این کار بسیار زشت هست و هیچ کس خوشش نمیاد با احساسش به این شکل وحشتناک بازی شده باشه که فکر میکرده تمام مدت با شما بوده! در جایی از مطلب شما خوندم فاطمه گزینه مناسبتری هست در حالیکه بیچاره نمیدونسته با عموی شما وارد چت سکسی شده و اونوقت شما تا کی میخواین اونو از عموی خودتون مخفی کنید که مبادا خاطره اون روزها در ذهن عموی شما با دیدنش زنده نشه! و اینکه اگه یه روزی فاطمه بفهمه چی؟!
    به هر صورت اشتباهی بوده که شما انجام دادید و خوشبختانه خودتون فهمیدید و توبه کردید
    محمد عزیز همونطور که خودتون میدونید ازدواج شما با هیچ کدوم از این دختر خانم ها صحیح نیست به دلایل ذیل:

    1- اولا" شما عاشق هیچ کدوم از اینها نیستید و فقط بخاطر عذاب وجدان میخواین یکی رو انتخاب کنید

    2- بر فرض که یکی رو قانع کردید برای جدایی و با دیگری ازدواج کردید ولی مطمئن باشید در آینده هر دوی شما پشیمان میشوید چون وقتی تب احساسات فروکش کنه اونوقت هر دوی شما بیشتر اخلاق و شخصیت همدیگه رو زیر ذره بین میبرید و انوقت هست که خانم یاد تمام گذشته شما میافته که با دیگری بودی و بخاطر رسیدن به شما چه رنج هایی که تحمل نکرده و از این به بعد فقط سرکوفت هست که برای شما می مونه و شما هم نمیتونید ساکت بشینید چون فکر میکنید حق شما برای یه ازدواج عاشقانه گرفته شده و این شما هستید که بهش لطف کردین اونوقت این آغاز یه کشمش و دعوای طولانی و خسته کننده برای همه زندگی تون میشه!

    3- شمایی که از روی دلسوزی میخواین ازدواج کنید مطمئن باشید بعد ها حتما به شریک زندگیتون خیانت میکنید چون آدم به عشق احتیاج داره و شما خواه نا خواه در آینده دنبال عشق میروید

    پس اگه میخواین واقعا هم به خودت و هم به اون دو تا خانم کمک کنید قطع ارتباط کامل با هر دو هستش تا همه شما به یه آرامش نسبی برسید
    و اینو رو هم بدونید اگه از همون اول با قاطعیت قطع ارتباط می کردید و نمی ذاشتین کوچکترین دسترسی به شما داشته باشن الان حال همه شما خوب بود و کار به خودکشی نمی رسید چون شما هر بار واسه دلسوزی بهشون جواب دادید امید اونها برای بدست آورن شما بیشتر شده بود و مخصوصا که هرکدوم با فهمیدن حضور دیگری علاوه بر این دوست داشتن احساسی حس حسادت و رقابت هم پیدا کرده بودن که می خواستن با هر روشی شده برنده این رقابت باشن!!

    با توکل به خدا و با یه تصمیم عاقلانه و قطعی می تونید آرامش رو به همه کسانی که درگیر این ماجرا شدن بدین
    انشالله در روزهای آینده با خبر خوش شما روبرو بشیم.



  9. 3 کاربر از پست مفید سارا@ تشکرکرده اند .

    سارا@ (شنبه 10 تیر 91)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1391-4-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 47.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سلام بسیار ممنونم از نظرات خوب شما واقعا درست میگید که مشکل خود من هستم و هر چند وقت یک بار هی یک رابطه را قطع و دوباره وصل کردم متاسفانه برام خیلی سخته بهش فکر نکنم من با مهشید تمام کردم چند روزه الان ولی میدونم اون حال خوشی نداره خانوادشم زیاد ازش در مورد من پرسیدن میدنم بلایی سرش بیاد فردا منو ول نمیکنن عذاب وجدان هم ول کن نیست شما درست میگید باید با عشق ازدواج کرد ولی خب منم نمیخوام خونه کسی رو خراب کنم زندگی کسی را بهم بریزم وقتی میدونم اون داره چه درد و عذابی رو تحمل میکنه نمیتونم بهش فکر نکنم. فاطمه هم که از اون ور دست بردار نیست ول کن نیست خانواده ام هم باحاش حرف زدن نگران منه واسم دعا میکنه میگه داغون و حالم بده و .... میدونید به مهشید با دست زدن بهش ضربه زدم به فاطمه با دادن قول ازدواج و صحبت با خانوادش این دوتا بزرگترین خریت و اشتباه من بوده و واقعا میگم پشیمونم توبه کردم شب و روز دارم دعا میکنم ولی خب تا الان هنوز مشکلم حل نشده خواهر و خاله مهشید هم با من دو باری دعوا کردن کمکی بهم نمیکنن حتی به نزدیک ترین دوست مهشید جواب درستی از حالش نمیدن.

    امروز دیدم مهشید آهنگ دنیای ویرونه علی اصحابی را فرستاده پر غم و غصه و اشکه خدا از سر تقصیرات من بگزره

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    اقا محمد درسته..شرایط سختیه اما اگه صبر کنید ازاین مرحله حساس عبور میکنید.
    فرض کنید کسی معتاده (البته در مثال جای مناقشه نیست) وقتی میخواد ترک کنه خوب درد میکشه،داد میزنه،خودشو به زمین و زمان میزنه تا بلاخره اون وابستگی به مواد ازش جدا بشه.
    اگه ما چون دلمون براش میسوزه که درد میکشه بهش مواد بدیم در واقع بیشتر بهش ضرر زدیم.

    الان مهشید هم تو ترکه..ترک وابستگی به شما..پس سخته رنج میکشه..اذیت میشه..اما ارتباط شما با اون حتی در حد اس ام اس مثه اینه که به یه معتاد وسط دوره ترک مواد بدیم.

    همین که خونوادش مراقبش باشن کافیه..ازشون بخواید وقتی حالش بهتر شد ببرنش پیش مشاور یا روانشناس.
    شما هم فقط دعا کنید.

    مهشید با گذروندن این دوره بزرگ میشه.

    موفق باشید

  12. 3 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (دوشنبه 09 مرداد 91)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1391-4-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 47.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سلام دوست عزیز از پاسخی که دادید ممنونم من ارتباطی با خانواده اش ندارم پنج شنبه هم پیش مشاور بودم همین حرفهارو بهم زد که باید صبر کنی اصلا نه کاری انجام بدی و تصمیمی بگیری امروز اتفاقی مهشید را دیدم کلید دفتر اخه قبلا چند روزی همکار بودیم پیش اون بود امروز صبح که اومدم دیدم خوابیده سرش رو میزه حالم در جا گرفته شد گفتم خیر سرم داشت فراموش میکرد اما به خاطر پس دادن کلید اومده تا بازم منو ببینه حرفی بینمون زده نشد فقط نگاه کردیم و اون رفت اما میدونم که بازم داغ دلش تازه شده خودش اومده اخه من که نخواستم با دیدنش هم من حالم بد شده هم دوباره غصه هام تازه شد.

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1391-4-06
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 47.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    مدتی بود فاصله خودمو به این بهانه که بهتر تا مدتی آبها از آسیاب بیفته به مهشید قطع کردم فکر میکردم اینجوری حداقل سرد میشه ولی نشد و امروز بازم بعد از چند هفته همون حرفهای قبلی شروع شد و حالم بیشتر گرفته شد این چند وقت خیلی دعا کردم خیلی از خدا کمک خواستم ولی فعلا که قسمت اینجوری بوده با فاطمه هم رابطه ام را به حداقل ممکن رسوندم اما اون شب و روز داره دعا میکنه اشک میریزه و راز و نیاز میکنه و کلی نذر کرده در مورد هر دو واقعا تصمیم گیری بسیار سخت شده برام متاسفانه هر دو فکر می کنند اگر من نباشم دیگه زندگی نیست و همه چیز تمام میشه شما دوستان عزیز هم برام دعا کنید امیدوارم یک جوری حل بشه چون واقعا فشار عصبی با هر اتفاقی بهم وار میشه کلی داغونم میکنه .

  15. کاربر روبرو از پست مفید mohammadsony تشکرکرده است .

    mohammadsony (چهارشنبه 04 مرداد 91)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 بهمن 91 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    225
    امتیاز
    1,705
    سطح
    24
    Points: 1,705, Level: 24
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    599

    تشکرشده 601 در 179 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ارتباط و وابستگی شدید، همزمان با2 دختر

    سرت رو به کار گرم کن.
    به هر دوشون هم بگو فعلا برای آیندم بهتره چند وقتی فقط و فقط به کارم مشغول باشم....

    همین استراتژی دور بودن ازشون رو ادامه بده.
    کم کم نتیجش رو میبینی.

  17. 2 کاربر از پست مفید roze-zard تشکرکرده اند .

    roze-zard (چهارشنبه 04 مرداد 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.