به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 20:02]
    تاریخ عضویت
    1391-4-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    584
    سطح
    11
    Points: 584, Level: 11
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 53 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question افسردگی و بی انگیزه گی

    سلام
    پسری هستم 26 ساله ،قهرمان پرورش اندام کشورم شغلم ورزش حرفه ایه و مربیگری ،دانشجوی انصرافی رشته آی تی ،البته انصرافم فقط به دلیل افسردگی بود نه چیز دیگه اما این فقط ظاهر قضیه س
    من روز به روز اعتماد به نفسم کم و کمتر می شه ،همیشه بی دلیل استرس دارم طوری که شبا قرص آرام بخش نخورم خوابم نمی بره ،جو خانواده م بیشتر وقتا متشنجه پدر و مادرم از همون بچگیام باهم اختلاف شدید داشتن طوری که گاهی کارشون به بی احترامی های شدید و حتی ضرب و شتم هم می رسه(حتی در همین سن و سال که الان هستن) اگه بزرگنمایی نکرده باشم به طور میانگین هفته ای 2_3 بار از این اتفاقا توو خونه مون میوفته حتی بهشون پیشنهاد مشاوره دادم اما به منم پرخاش کردن ،رک بگم این وضعیت توی روحیه م خیلی تاثیر منفی داشته ،امکان اینکه جدا زندگی کنم رو هم ندارم ،در ضمن من خیلی تنهام اصلا اجتماعی نیستم حتی یادم نمیاد یک بارم کسی رو دعوت کرده باشم به خونه مون، یعنی کسی نبوده اجتماعی بودن رو بهم یاد بده همیشه دوست دارم توی همه کارا تنهای تنها باشم از ترس اینکه با طرف جر و بحثم بشه ،اکثر شبا با گریه می خوابم
    همه بهم می گن چقدر پکری
    استرس از بچگی با من بوده الانم 10 برابر شده راستش من اصلا بچگی نداشتم چون به جای بازی و خندیدن دائم در حال تماشای جنگ و دعوا و کتک کاری بودم توو خونه ،پدر و مادرم مثلا جفتشون اهل نمازن اما این وضعه اخلاقشونه
    اگه این مسلمونیه من نمی خوام
    من بی دلیل همیشه استرس دارم وای به روزی که مشکلی واسم پیش بیاد
    حالم از خودم و اللخصوص خانواده م بهم می خوره مرگ رو ترجیح می دم به این زندگی احساس پوچی می کنم نمی دونم کی هستم چی هستم الکی صبح رو شب می کنم هیچ دل خوشی ندارم توی باشگاه فقط اسم قهرمان کشورو یدک می کشم فکر کنم افسرده تر از من رو زمین وجود نداره خدا خیلی دوستم داشته که تا الان کارم به تیمارستان نکشیده
    نمی دونم به کجا پناه ببرم
    فقط ازتون راهنمائی می خوام عاجزانه خواهش کنم درکم کنید و واقع بینانه راهنمائیم کنید
    اینم بگم جز موسیقی و ورزش به هیچی علاقه ندارم هیچ شخصی توی زندگیم نیست که دوسش داشته باشم همیشه اسم ازدواج میاد ناخودآگاه دعوا و جنگ و بی احترامی توی ذهنم تداعی می شه بزرگترین مشکلم استرسه ،خیلی وقتا سعی کردم خودمو بزنم به بی خیالی اما چون خیلی زیاد روحیه م حساسه نتونستم بی خیال باشم
    لطفا راهنمائیم کنید پیشاپیش ممنونم از شما

  2. 5 کاربر از پست مفید hamid_reza_66 تشکرکرده اند .

    hamid_reza_66 (چهارشنبه 07 تیر 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی

    با خوندن جملاتت مشکلات خونوادگیم تو ذهنم مرور شد.پدر و مادر منم هر دوشون نمازخون هستن و ازاول تا الان با هم مدام درگیریهای شدید داشتن.اما میدونی دوست عزیز این ربطی به مسلمون بودن یا نبودنشون نداره..بلکه بخاطر اینه که نه موقع ازدواج و نه بعدش مهارتهای زندگی مشترک رو یاد نگرفتن چه بسا اگه نمازنمیخوندن زندگیامون ازاینم بدتر میشد..اینو گفتم تا هم بدونی کاملا درک میکنم چی میگی و هم مسائل رو از هم جدا کنی.

    حتی بهشون پیشنهاد مشاوره دادم اما به منم پرخاش کردن ،رک بگم این وضعیت توی روحیه م خیلی تاثیر منفی داشته ،امکان اینکه جدا زندگی کنم رو هم ندارم
    منم امکان جدا زندگی کردن رو ندارم..و با توجه به تجربم بهت میگم زیاد سر رفتن پیش مشاور باهاشون بحث نکن..اولویت اول رو فقط روی خودت بذار..خونواده های ما همینن..خیلی تلاش کنن یه ذره بهتر میشن اما این وسط چیزی که ازبین میره اعصاب و زندگی ماست.برای همین بهت میگم حواست به خودت باشه.وقتی دعوا میکنن تو خودتو بکش کنار..برو تو اتاقت..اهنگ بی کلام گوش کن.قران خصوصا با ترجمه بخون..بزن ازخونه بیرون..برو باشگاه..برو پیاده روی.سعی کن فراموش کنی دارن با هم دعوا میکنن.

    حالم از خودم و اللخصوص خانواده م بهم می خوره مرگ رو ترجیح می دم به این زندگی
    چرا دوست عزیز؟به نظرت صرفا چون پدر و مادرمون مهارت رفتار با همدیگه رو ندارند ما لیاقت زندگی خوب رو نداریم؟؟
    چرا حالت ازخودت بهم میخوره؟لطفا در این باره برام بنویس.ازاحساست به خودت.

    همیشه اسم ازدواج میاد ناخودآگاه دعوا و جنگ و بی احترامی توی ذهنم تداعی می شه
    درسته اما هر اتفاقی یه علتی داره..اگه خونواده های ما رفتار درست رو بلد بودن الان زندگی خوش و خرمی داشتن..حالا که اینطوره ما باید تلاش کنیم تا رفتارای درست رو یاد بگیریم..به قول معروف ادب ازکه اموختی ازبی ادبان (البته در مثال جای مناقشه نیست)

    منتظرم تا نوشته هاتو درباره خودت واحساست به خودت بخونم.

    موفق باشی

  4. 6 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (سه شنبه 06 تیر 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 20:02]
    تاریخ عضویت
    1391-4-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    584
    سطح
    11
    Points: 584, Level: 11
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 53 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    خیلی خیلی ممنونم از راهنمائیی های خوبتون
    اینکه گفتم حالم از خودم بهم می خوره بیراه نگفتم می دونی چرا ؟ چون من روحیه خیلی خیلی حساسی دارم آره به فیزیک بدنیم نمی خوره هر کی منو ببینه اگه از ظاهرم و فیزیکم بخواد قضاوت کنه می گه طرف بی احساسه ،ولی شاید باورتون نشه از یک دختر هم حساس ترم ،وقتی اتفاقی میوفته یا دعوایی می شه من اصلا دخالتی نمی کنم اما شدیدا ذهنم درگیر می شه (به خاطر حساس بودن) همین درگیر شدن ذهن به طور مکرر افسرده ام کرده ،خیلی از هدف هایی که قبلا داشتم (به عنوان مثال رسیدن به تیم ملی) الان تبدیل به پوچی شده افسردگیم انگیزه و توان رو ازم گرفته ،واقعا نمی تونم اون جور که باید و شاید حال و احساسم رو بهتون منتقل کنم
    اینو هم یادم رفت بگم توی در و همسایه آبرو واسم نمونده از توی کوچه که رد می شم همه چپ چپ نگاهم می کنن حتی گاهی تیکه هم می ندازن بابت این سر و صداهایی که از خونه مون بیرون میاد
    همه اینا روی هم جمع شده و باعث شده از خودم حالم بهم بخوره
    اینو هم یادم رفت بگم توی بچگی و نو جوانی توی خونه دائم تمسخر می شدم بابت هر موضوع کوچیک و بزرگی ،به جای اینکه کمکم کنن فلان چیزو یادم بدن مسخره م می کردن الان 2 سال که نه با مادرم یک کلمه حرف زدم نه به پدرم
    بازم ازتون ممنونم
    منتظر راهنماییهای بعدیتون هم هستم

  6. کاربر روبرو از پست مفید hamid_reza_66 تشکرکرده است .

    hamid_reza_66 (یکشنبه 04 تیر 91)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    دوست عزیز من چندان برام مهم نیست جثه شما ورزشکاریه یا ضعیف چون توی اصل موضوع تاثیری نمیذاره.

    ولی شاید باورتون نشه از یک دختر هم حساس ترم ،وقتی اتفاقی میوفته یا دعوایی می شه من اصلا دخالتی نمی کنم اما شدیدا ذهنم درگیر می شه (به خاطر حساس بودن)
    درکتون میکنم و اصلا جای سرزنشی نیست.هر کسی که تو این شرایط زندگی میکنه خواه ناخواه تحت تاثیرقرار میگیره.

    همه اینا روی هم جمع شده و باعث شده از خودم حالم بهم بخوره
    یعنی شما بدلیل حساس بودنتون و صحبتهای همسایه ها حالتون ازخودتون به هم میخوره؟
    مورد دیگه ای هم هست؟دقیقا چه حسی به خودتون دارید؟

    اینو هم یادم رفت بگم توی بچگی و نو جوانی توی خونه دائم تمسخر می شدم بابت هر موضوع کوچیک و بزرگی ،به جای اینکه کمکم کنن فلان چیزو یادم بدن مسخره م می کردن
    در این باره هم توضیح بدید.

    موفق باشید


  8. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (یکشنبه 04 تیر 91)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 20:02]
    تاریخ عضویت
    1391-4-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    584
    سطح
    11
    Points: 584, Level: 11
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 53 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    بله همه اینا جمع شده رو هم و باعث پوچی و عدم انگیزه واسه رسیدن به هدف شده که تفاوتی با بی هدفی نداره نتیجه بی هدفی و پوچی هم اینه که طرف از خودش حالش بهم می خوره وقتی می بینم اینقدر تواناییم کمه (خیلی کمه)در روابط اجتماعی از خودم بدم میاد
    در مورد روابط اجتماعی حتی توی چندین کارگاه آموزشی شرکت کردم ولی فایده ای نداشت چون این چیزا رو باید از کودکی به طرف یاد بدن نه در آستانه 27 سالگی

    اما در مورد قسمت آخر که گفتین توضیح بدم باید اینو بگم که ...
    حس تحقیر شدن دائم همراهمه چون فکر می کنم اگه فلان جا فلان حرفو بزنم اشتباه باشه مسخره م می کنن
    به عنوان یه مثال ساده پدرم دبیر ریاضیه ،وقتی چیزی رو نمی فهمیدم یا تمسخر می کرد(چقدر فلانی چقدر بیساری،شرمنده بعضی حرفاشو نمی تونم به زبون بیارم چون واقعا زشته) یا کتکم می زد (این مربوط به کودکیم بود) البته این مثال پیش و پا افتاده رو زدم فقط واسه این بود که واضح تر و ساده تر بگم خانواده م چه جوریه
    همه این حس های بد رو که به زبون میارم ناخودآگاه بهم دست می ده اصلا کنترلی روش ندارم که مثلا اگه چیزی گفتم فکر نکنم الان مسخره م می کنن ملت واقعا می گم این حس ناخوآگاه میاد سراغم
    یا توی نو جوانیم بعضی وقتا دوستای بابام میومدن خونه مون ،بعد شروع می کردن درباره فلان موضوع به سوال پرسیدن کافی بود اشتباه بگم ،اشتباه گفتن همانا پوز خند زدن بابام همانا و بعدش همه شروع می کردن به هرهر کرکر
    اینقدر که بابام منو جلوی فک و فامیل دوست و آشنا تمسخر کرده دیگه هیچ کی حتی تحویلم نمی گیره چه برسه به اینکه به حرفام گوش کنه
    من واقعا در عجبم آدمای به این سن و سال سرگرمیشون دست انداختن یه بچه 13_14 ساله بود13_14 سالگی سنیه که غرور تازه می خواد شکل بگیره واسه همینم الان حس می کنم چیزی رو اشتباه بگم ملت شروع میکنن به هرهر کرکر

  10. 4 کاربر از پست مفید hamid_reza_66 تشکرکرده اند .

    hamid_reza_66 (یکشنبه 04 تیر 91)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    موسیقی و ورزش که دوست داری خودش یه دنیاست! عالیه.
    اینکه حساسی هم خوبه. می تونی ازش استفاده کنی و شروع کنی به اهنگ سازی. شاید بعدا به درد بخوره.
    حالت بده چون هنوز از اونا دل نکندی. دلتو ازشون ازاد کن و فقط به خودت فکر کن.
    به خودت به اینده به زندگی ای قراره بالاخره درکش کنی و زیباییایی که هنوزم وقت نشده ببینی و می خوای ببینی.
    در ضمن خجالت نکش از همسایه و این و اون. غلطارو یه عده دیگه می کنن اونوقت غلط کردنش بمونه پای ما؟! نمی شه که. همسایه های به دردنخورتون هم که کمک نمی کنن هیچ مرض دارن کج نگاه می کنن بکنن. انقدر نگاه کنن که چشم درد بگیرن.
    توی خونه زیاد نمون. برو کتابخونه. باشگاه استخر درس بخون و اینا خونه واسه غذا و خواب. وقتی نیستی دعوا کنن. تو که نمی بینی که حرص بخوری. مسوول بی کفایتی اونا هم نیستی. تو فقط و فقط مسوول خودت و زندگی خودتی و همینم خیلی سخته.

    نظرمو اینجا پست 41 نوشتم. البته یه کمی توی بعضی قسمتا نظرم عوض شده ولی کلیتش همونه
    http://www.hamdardi.net/thread-21136-page-5.html

    عزیز واسه افسردگی هرچی می دونستم تو این تاپیک نوشتم
    http://www.hamdardi.net/thread-22581.html

    لینکای مفیدو اینجا توی پست 10 گذاشتم. این لینک مدیتیشن واسه من خوب بود.ممکنه واسه تو هم خوب باشه
    http://www.hamdardi.net/thread-23001.html
    اینم مفیده
    www.hamdardi.net/thread-19883.html


    یه چیز دیگه. دوستات و رابطه هات رو دور از فامیل و خانوادت بردار. اصلا هم نیارشون خونه اتون. یعنی خونه رو بذار واسه غذا استراحت و خواب. اصلا توجه و مهربانی و احترام و این چیزا رو از خونه و خونواده نخواه. مردم خیلیاشون خوبن.من احساستو درک می کنم. خودمم یه مدل دیگه کل بچگیمو تحقیر شدم. اما بیرون که می ریم خوب یه جورایی هیکل گنده کردیم دیگه! به اون راحتی خونه و بچگی کسی از ادمای بیرون از خونه نمیاد ما رو تحقیر کنه یا زیر سوالمون ببره. یعنی بیرون (کسایی که خونواده رو نمی شناسن. به همسایه و فامیل) با ادم مثل ادم رفتار می شه عموما و اگه این کارگاهای جراتمندی رو بخونی و اون سایت مدیتیشنو کار کنی بعدش توی بیرون و با ادمای دیگه می تونی تمرین کنی و تاحدی که زندگی واسمون راحت بشه می تونیم یاد بگیریم. سن فقط یعنی استمرار یه سری عادت ها ی بد. استمرار تحقیر شدن مثلا. ولی بیرون و با ادمای جدید تا خودمون پیام ندیم کسی نمیاد مارو تحقیر کنه. البته کسایی که خونواده رو نمی شناسن منظورمه.


    هر سوالی هم داشتی بیا اینجا بپرس. منم مثل خودتم. یه رفتارایی رو مردم همه بلدن. مادرا یاد بچه هاشون می دن. ما خوب اعصاب و عمرو جوونیمون رفت پای فکرکردن که چرا این جوره وضعمون و چرا اونجور. من خودم تا وقتی بزرگ شدم فکر می کردم همه ی فیلما و حتی رفتارای مامانای دوستام همه دروغن! فکرمی کردم اون عوضی که اسم مادر روش بود و جلو مردم تازه یادش می یفتاد خوش رفتار بشه عین بقیه ادماست. می فهمی چقدر خر بودم؟!!!!!!!! ولی ما همینیم که هستیم. بی اموزش دیدن و رهاشده. درسته. همینیم. عمری که می شد بهمون اموزش درست بدن به باد هم نرفت. به اعصاب خوردی رفت. اما من فکر میکنم که هنوزم می شه زندگی کرد. من فکر می کنم ما هم حق داریم بفهمیم زندگی چیه. و فکر می کنم باید برای رسیدن به زندگی و شور و رنگ دلخواهمون سعی خودمونو بکنیم.
    درسته که کسی به ما یاد نداد چه رفتاری رو بکنیم از بچگی. ولی دیگه بچه نیستیم. و الان می تونیم بیام اینحا مقالات مرتبط با مشکلمونو بخونیم. می تونیم بیایم از کسایی که بهتر از ما زندگی کردن همینجا سوال بپرسیم و اونا میان مارو راهنمایی می کنن. می تونیم سعی کنیم. ما هم می تونیم یه روزی خوب زندگی کنیم. هر چقدرم دور باشه ولی ما هم می تونیم.

  12. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (دوشنبه 12 تیر 91)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    دوست عزیز اول باید دست ازسرزنش کردن خودتون بردارید.اینکه حساس هستید و اینکه همسایه ها چی میگن و اینکه مسخرتون کنن مهم نیست..واقعا مهم نیست و اصلا دلیل نمیشه خودتونو سرزنش کنید.

    خونواده ماها همینن..تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که بپذیریمشون.میدونم سخته اما اول از همه باعث ارامش روحی خودمون میشه.بپذیریم همینن و ما فقط روی خودمون تسلط داریم.

    پس ازاین به بعد تموم حواسمونو معطوف خودمون میکنیم..فقط خودمون..نه پدر نه مادر نه همسایه.

    وقتی اتفاقی میوفته یا دعوایی می شه من اصلا دخالتی نمی کنم اما شدیدا ذهنم درگیر می شه (به خاطر حساس بودن)
    اولا اصلا به خودت برچسب نزن.
    و برای درگیری ذهنیت اولا باید با خودت کاملا همدردی کنی.روی یه کاغذ تموم احساسات منفیت رو درباره اون دعوا یا اتفاق مینویسی.حتی اجازه داری فحش هم بدی.کارای دیگه هم اجازه داری انجام بدی مثلا یه بالش بذار جلوت و محکم بهش مشت بزن یا شما که ورزشکاری یه کیسه بوکس ضربه بزن،داد بزن حتی بدون صدا و..اما جایی که فقط خودت هستی..میتونی گریه هم کنی.اصلا خجالت نکش و تموم احساسات منفیت رو تخلیه کن..تا بلاخره اروم بشی.بعد روی تموم نوشته هات خط بزن و بنویس بخشیدم و رها کردم و بسوزون و خاکسترشو تو سینک ظرفشویی بریز.به این کار میگن ازبین بردن بار احساسی.

    ازاون به بعد هر وقت یاد اون ماجرا افتادی بدون سرزنش خودت ذهنت رو ازش منحرف کن.حتی برای1دقیقه..و به مرور زمانش رو بیشتر کن.به این روش میگن توقف فکر.

    این دو روش رو برای خاطرات بچگی که ازمسخره شدنت داری هم حتما انجام بده.

    .................................................. ...............................................

    اما الان خوب فکر میکنی اگه یه حرفی بزنی مسخره میشی..خوب اگه مسخره بشی گه چی میشه؟اگه همسایه ها چپ بهت نگاه کنن مگه چی میشه؟
    جواب این سوالامو بنویس.

    .................................................. ................................................

    مینوش جان درک میکنم حس و حالت رو..چون تو شرایط بدتری زندگی کردم..اما این مدل حرف زدن فقط و فقط باعث ازار روح خودمون میشه..کلمات انرژی دارن..کارمای انرژیمنفی که تولید میکنیم به خودمون برمیگرده.

    اقای حمیدرضا بازم باهاتون حرف دارم اما فعلا جواب این سوالامو بدید وکارایی که گفتم امتحان کنید.
    موفق باشید

  14. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (یکشنبه 04 تیر 91)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 20:02]
    تاریخ عضویت
    1391-4-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    584
    سطح
    11
    Points: 584, Level: 11
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 53 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush
    موسیقی و ورزش که دوست داری خودش یه دنیاست! عالیه.
    کاملا درسته همین ورزش و موسیقیه که نذاشته کارم به تیمارستان بکشه
    اینکه حساسی هم خوبه. می تونی ازش استفاده کنی و شروع کنی به اهنگ سازی. شاید بعدا به درد بخوره.
    من هرچی بدبختی می کشم از حساس بودنمه اگه یه آدم بی خیال بودم الان وضعم این نبود اگه بی خیال بودم اصلا به این چیزا فکرم مشفول نمی شد
    حالت بده چون هنوز از اونا دل نکندی. دلتو ازشون ازاد کن و فقط به خودت فکر کن.
    به خودت به اینده به زندگی ای قراره بالاخره درکش کنی و زیباییایی که هنوزم وقت نشده ببینی و می خوای ببینی.
    در ضمن خجالت نکش از همسایه و این و اون. غلطارو یه عده دیگه می کنن اونوقت غلط کردنش بمونه پای ما؟! نمی شه که. همسایه های به دردنخورتون هم که کمک نمی کنن هیچ مرض دارن کج نگاه می کنن بکنن. انقدر نگاه کنن که چشم درد بگیرن.
    توی خونه زیاد نمون. برو کتابخونه. باشگاه استخر درس بخون و اینا خونه واسه غذا و خواب. وقتی نیستی دعوا کنن. تو که نمی بینی که حرص بخوری. مسوول بی کفایتی اونا هم نیستی. تو فقط و فقط مسوول خودت و زندگی خودتی و همینم خیلی سخته.
    منم خونه رو واسه همین چیزا می خوام اما بدبختیه من اینه که موقع استراحت شبا شروع می کنن به دعوا شاید باور نکنی اکثرا موقع استراحت همین وضعو دارم
    نظرمو اینجا پست 41 نوشتم. البته یه کمی توی بعضی قسمتا نظرم عوض شده ولی کلیتش همونه
    http://www.hamdardi.net/thread-21136-page-5.html
    خیلیییییییییییی ممنونم که به فکرمی دارم دونه دونه پستات رو می خونم تا بیشتر از تجربیاتت استفاده کنم چون من به راهنمائی های کسانی مثل شما که وضیعت شبیه هم دارم نیاز دارم
    عزیز واسه افسردگی هرچی می دونستم تو این تاپیک نوشتم
    http://www.hamdardi.net/thread-22581.html
    بازم یه دنیا ممنون
    لینکای مفیدو اینجا توی پست 10 گذاشتم. این لینک مدیتیشن واسه من خوب بود.ممکنه واسه تو هم خوب باشه
    http://www.hamdardi.net/thread-23001.html
    اینم مفیده
    www.hamdardi.net/thread-19883.html


    یه چیز دیگه. دوستات و رابطه هات رو دور از فامیل و خانوادت بردار. اصلا هم نیارشون خونه اتون. یعنی خونه رو بذار واسه غذا استراحت و خواب. اصلا توجه و مهربانی و احترام و این چیزا رو از خونه و خونواده نخواه. مردم خیلیاشون خوبن.من احساستو درک می کنم. خودمم یه مدل دیگه کل بچگیمو تحقیر شدم. اما بیرون که می ریم خوب یه جورایی هیکل گنده کردیم دیگه! به اون راحتی خونه و بچگی کسی از ادمای بیرون از خونه نمیاد ما رو تحقیر کنه یا زیر سوالمون ببره. یعنی بیرون (کسایی که خونواده رو نمی شناسن. به همسایه و فامیل) با ادم مثل ادم رفتار می شه عموما و اگه این کارگاهای جراتمندی رو بخونی و اون سایت مدیتیشنو کار کنی بعدش توی بیرون و با ادمای دیگه می تونی تمرین کنی و تاحدی که زندگی واسمون راحت بشه می تونیم یاد بگیریم. سن فقط یعنی استمرار یه سری عادت ها ی بد. استمرار تحقیر شدن مثلا. ولی بیرون و با ادمای جدید تا خودمون پیام ندیم کسی نمیاد مارو تحقیر کنه. البته کسایی که خونواده رو نمی شناسن منظورمه.
    آخه من رابطه اجتماعی بلد نیستم که بخوام دوستی انتخاب کنم توی این ایرادم مطمئنم خیلی تلاش کردم ولی هنوز رفع نشده بازم تلاش خواهم کرد

    هر سوالی هم داشتی بیا اینجا بپرس. منم مثل خودتم. یه رفتارایی رو مردم همه بلدن. مادرا یاد بچه هاشون می دن. ما خوب اعصاب و عمرو جوونیمون رفت پای فکرکردن که چرا این جوره وضعمون و چرا اونجور. من خودم تا وقتی بزرگ شدم فکر می کردم همه ی فیلما و حتی رفتارای مامانای دوستام همه دروغن! فکرمی کردم اون عوضی که اسم مادر روش بود و جلو مردم تازه یادش می یفتاد خوش رفتار بشه عین بقیه ادماست. می فهمی چقدر خر بودم؟!!!!!!!! ولی ما همینیم که هستیم. بی اموزش دیدن و رهاشده. درسته. همینیم. عمری که می شد بهمون اموزش درست بدن به باد هم نرفت. به اعصاب خوردی رفت. اما من فکر میکنم که هنوزم می شه زندگی کرد. من فکر می کنم ما هم حق داریم بفهمیم زندگی چیه. و فکر می کنم باید برای رسیدن به زندگی و شور و رنگ دلخواهمون سعی خودمونو بکنیم.
    درسته که کسی به ما یاد نداد چه رفتاری رو بکنیم از بچگی. ولی دیگه بچه نیستیم. و الان می تونیم بیام اینحا مقالات مرتبط با مشکلمونو بخونیم. می تونیم بیایم از کسایی که بهتر از ما زندگی کردن همینجا سوال بپرسیم و اونا میان مارو راهنمایی می کنن. می تونیم سعی کنیم. ما هم می تونیم یه روزی خوب زندگی کنیم. هر چقدرم دور باشه ولی ما هم می تونیم.
    اینو حرفتو خیلی خیلی قبول دارم که می تونیم ولی اینم می دونم بیرون اومدن از منجلاب روحی روانی خیلی سخته
    یک دنیاااااااااااااااااااا تشکر سپاس واسه اینکه تجربیاتت رو در اختیارم گذاشتی دارم پستایی که لینکش رو گذاشتی می خونم بازم منتظر راهنماییهاتون هستم چون از ته دل می گم که نیاز دارم به راهنمایی


    اما الان خوب فکر میکنی اگه یه حرفی بزنی مسخره میشی..خوب اگه مسخره بشی گه چی میشه؟اگه همسایه ها چپ بهت نگاه کنن مگه چی میشه؟



    اتفاقی نمیوفته اگه مسخره بشم اما دوست ندارم توی این سن و سال دیگه مسخره بشم ،همه ی غرورم که شکسته اگه این ته مونده غرورم هم از بین بره چه اتفاقی میوفته واسم به نظرتون البته اینکه می گم غرور منظورم جنبه ی خوب غروره نه بدش
    اگه همسایه ها هم چپ نگاه کنن بازم چیزی نمی شه ولی دوست دارم فریاد بزنم بگم بابا اینکه اینا دعوا می کنن تقصیر من نیست من رو به چشم آدم روانی نگاه نکنید ولی حیف در دهن اینجور آدما بسته نمی شه با این حرفا
    شاید باور نکنین من توو عمرم یک بار حتی یک بار با کسی دعوا نکردم دوست دارم اینو همه بدونن من مثل پدر و مادرم روانی نیستم به خدا سالمم فقط افسرده ام
    درسته هیچی نمی شه اگه چپ نگاه کنن اما دوست دارم جایی می رم یا از جائی رد می شم به چشم یه آدم با شخصیت نگاهم کنن نه یه روانی مثل پدر مادرم

    شما اگه جای من بودین عکس العملتون چی بود در این رابطه ؟
    منظورم اینه اگه توی فلان جا تشریف ببرید دور از جون ،خاک توو دهنم بلا نسبت شما ،بهتون به چشم آدم مجنون و un normal نگاه کنن عکس العمل شما چیه ؟
    ممنون میشم بیشتر راهنماییم کنید

    دوست عزیز "بهار66" ببخشید سوالتون رو اشتباهی توی نقل قول meinoush جان جواب دادم یه بار دیگه توی این پست جواب می دم بازم شرمنده

    اما الان خوب فکر میکنی اگه یه حرفی بزنی مسخره میشی..خوب اگه مسخره بشی گه چی میشه؟اگه همسایه ها چپ بهت نگاه کنن مگه چی میشه؟



    اتفاقی نمیوفته اگه مسخره بشم اما دوست ندارم توی این سن و سال دیگه مسخره بشم ،همه ی غرورم که شکسته اگه این ته مونده غرورم هم از بین بره چه اتفاقی میوفته واسم به نظرتون البته اینکه می گم غرور منظورم جنبه ی خوب غروره نه بدش
    اگه همسایه ها هم چپ نگاه کنن بازم چیزی نمی شه ولی دوست دارم فریاد بزنم بگم بابا اینکه اینا دعوا می کنن تقصیر من نیست من رو به چشم آدم روانی نگاه نکنید ولی حیف در دهن اینجور آدما بسته نمی شه با این حرفا
    شاید باور نکنین من توو عمرم یک بار حتی یک بار با کسی دعوا نکردم دوست دارم اینو همه بدونن من مثل پدر و مادرم روانی نیستم به خدا سالمم فقط افسرده ام
    درسته هیچی نمی شه اگه چپ نگاه کنن اما دوست دارم جایی می رم یا از جائی رد می شم به چشم یه آدم با شخصیت نگاهم کنن نه یه روانی مثل پدر مادرم

    شما اگه جای من بودین عکس العملتون چی بود در این رابطه ؟
    منظورم اینه اگه توی فلان جا تشریف ببرید دور از جون ،خاک توو دهنم بلا نسبت شما ،بهتون به چشم آدم مجنون و un normal نگاه کنن عکس العمل شما چیه ؟
    ممنون میشم بیشتر راهنماییم کنید




    دوست عزیز "بهار66" ببخشید سوالتون رو اشتباهی توی نقل قول meinoush جان جواب دادم یه بار دیگه توی این پست جواب می دم بازم شرمنده

    اما الان خوب فکر میکنی اگه یه حرفی بزنی مسخره میشی..خوب اگه مسخره بشی گه چی میشه؟اگه همسایه ها چپ بهت نگاه کنن مگه چی میشه؟



    اتفاقی نمیوفته اگه مسخره بشم اما دوست ندارم توی این سن و سال دیگه مسخره بشم ،همه ی غرورم که شکسته اگه این ته مونده غرورم هم از بین بره چه اتفاقی میوفته واسم به نظرتون البته اینکه می گم غرور منظورم جنبه ی خوب غروره نه بدش
    اگه همسایه ها هم چپ نگاه کنن بازم چیزی نمی شه ولی دوست دارم فریاد بزنم بگم بابا اینکه اینا دعوا می کنن تقصیر من نیست من رو به چشم آدم روانی نگاه نکنید ولی حیف در دهن اینجور آدما بسته نمی شه با این حرفا
    شاید باور نکنین من توو عمرم یک بار حتی یک بار با کسی دعوا نکردم دوست دارم اینو همه بدونن من مثل پدر و مادرم روانی نیستم به خدا سالمم فقط افسرده ام
    درسته هیچی نمی شه اگه چپ نگاه کنن اما دوست دارم جایی می رم یا از جائی رد می شم به چشم یه آدم با شخصیت نگاهم کنن نه یه روانی مثل پدر مادرم

    شما اگه جای من بودین عکس العملتون چی بود در این رابطه ؟
    منظورم اینه اگه توی فلان جا تشریف ببرید دور از جون ،خاک توو دهنم بلا نسبت شما ،بهتون به چشم آدم مجنون و un normal نگاه کنن عکس العمل شما چیه ؟
    ممنون میشم بیشتر راهنماییم کنید

  16. 2 کاربر از پست مفید hamid_reza_66 تشکرکرده اند .

    hamid_reza_66 (یکشنبه 04 تیر 91)

  17. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    ببین گلم منم حساس بودم گفتم نباید حساس باشم و هی سعی کردم سرد باشم یه جوری بی احساس بشم که هیچی نتونه روم اثر کنه. خوب چند سال پیش این تصمیمو گرفتم. حدود سه سالی هم اینکارو کردم. گریه نکردم. بی احساس بی احساس شدم. کارا و حرفای کسی به اندازه ی قبلم روم اثر نمی ذاشت ولی این هم مجانی نبود. دیگه نمی تونستم هیچ طرح و ایده و خلاقیتی داشته باشم. یعنی توی همه چی ساکن شده بودم. منظورم اینه که فکر نکن اگه بی خیال بودی خوب بود. اینم همونه که می گن هیچ مطلقی وجود نداره. هر چیزی هم بدی داره هم خوبی. اگه بتونیم فکرمونو اداره کنیم توی هرچیزی اون قسمتی رو که می شه خوب باشه ور می داریم و استفاده می کنیم. مثلا الان تو که می گی حساسی و می گی موسیقی بلدی خیلی برات اهنگ سازی راحت تره تا کسی که نه حساسه و نه توی یه خونواده ی پر تنش زندگی می کنه. می دونم بد و تلخه ولی توی همین تلخی هم می شه سودهایی برد. مثلا وقتی ناراحتی خشمگینی یا احساس نفرت داری یا انقدر پر از خشمی که نمی دونی چه کار کنی هر کدوم از حس هایی که داری می تونن بشن شعرموسیقیایی. می تونن یه اهنگ بشن. یه قسمت از یه اهنگ. قسمت اصلی یه اهنگ که بعدا روش کار کنی و بشه یه موسیقی کامل. پس می شه توی ناراحتی هم کارایی کرد. مخصوصا تو که موسیقی رو بلدی. مهم اینه که بتونیم فکرمونو اداره کنیم. به قول بهار باید مهارتامونو ببریم بالا. اونوقت می تونیم مشکلاتمونو بهتر اداره کنیم. اونوقت از پا درنمیایم. من نمی دونم واسه اداره کردن فکر چه کارایی می شه کرد اما می دونم مدیتیشن و مخصوصا اون وبلاگه که ساده نوشته اتش می تونه مارو کمک کنه تا ذهنمونو کم کم بتونیم اداره کنیم. خوشبختی و بدبختی فقط و فقط یه احساسن. توی هر وضعی می شه احساس خوشبختی کرد. می دونم سخته و خودم بلد نیستم. ولی می تونیم سعی کنیم.

    روابط اجتماعی نمی خواد. بهت تو خونه گفتن اجتماعی نیستی رفتار کردن بلد نیستی؟ به من از وقتی خودمو یادم میاد (فکر می کنم 3 یا 4 سالگی یا کمتر) بهم یکی از اعضای مثلا خونواده هی و هی می گفت که اجتماعی نیستم! با لغتا زیاد باهامون بازی کردن. ما هم به هر لغتی که می شنیوم حساس شدیم. ادما خیلیاشون خوبن ولی همه اشون اخلاقاشون با ما هماهنگ نیست. واسه همینم نمی شه توقع داشت که راحت با همه اشون دوست شد. توی کار توی بیرون توی کلاسایی که می ری فقط سعی کن خودت باشی. خودتو با اون وبلاگ مدیتیشن و جراتمندی و پست های دوستان مثلا همین پست های بهار که برات توضیح داده که چه کار کنی شروع کن به بازسازی. اونوقت می تونی دوستا و اشناهای جدید پیدا کنی. کسایی که لازم نباشه به این زودیا یا هیچوقت به خونوادت معرفیشون کنی. کسایی که با وجودی که می بینن بعضی از کارا و تصمیمای ادم عجیبه براشون اما این اجازه رو می دن که خودمون تصمیم بگیریم و کنجکاوی نمی کنن. همه بد رفتار نمی کنن. بعضیا هم پیدا می شن که ادمو همینطوری که هست سعی می کنن درک کنن. پس ربطی به روابط اجتماعی نداره. روابط اجتماعی واسه دوستی مهم نیست واسه کار کردن و رفتار کردن با همکار و رییس مهمه این مدل روابط اجتماعی که ما بلدش نیستیم. تو روی خودت کار کن و سعی کن احساسای بدی که درت وجود اوردن رو مشخص کنی از کجا اومده و بتونی یا قبول کنیش یا از خودت دورش کنی. ادم وقتی حالش بده اینو نشون می ده توی رفتارش. مثل یه ادم که عصبانیه همه می فهمن و سعی می کنن ازش دوری کنن. پس روابط اجتماعی بلد بودن نمی خواد. فقط باید به خودت اگاهی پیدا کنی و خودت باشی. اینطوری راحتی توی رفتارات و بقیه هم می تونن باهات راحت باشن.

    یه وقتایی که توی یه موقعیتی گیر می کنی که دوست نداری منتظر نمون. خودت پیشقدم شو. مثلا فرض کن بدون اینکه بخوای گیر کردی با یکی از همسایه هایی که هرروز چپ نگاه می کرده توی یه اسانسور. باید مثلا نیم ساعت تحملش کنی. می شه همدیگه رو کج نگاه کنین و تو هم بالا رو نگاه کنی و یا اینکه می شه وقتی می فهمی پات مونده که نیم ساعتی یارو رو تحمل کنی. به روش بخندی و سلام کنی و باهاش شروع کنی به حرف زدن. اینطوری راحت می شه. اما نباید بذاری از حدودی که تعریف کردی بیاد چلوتر. نباید بهش اجازه بدی که تا به روش خندیدی بیاد تا دعوای دیروز مادر پدرتو ازت بپرسه و اگه ازت پرسید باید احساستو که نمی خوای توی زندگی خصوصی ات جستجو کنه با اون دو تا لینک رفتار جراتمندانه بگی بهش.
    یا مثلا توی کوچه که می ری میای همسایه ها رو می بینی بهشون مهربون سلام خدافظی کن. انگار که داری یکی رو می بینی که برات خیلی عزیزه. همین. نمی خواد واستی باهاشون چونه بزنی که تفریحاتشونو با فضولی توی کارات پر کنن. اونوقت دیگه نگاه سنگینشونو حس نمی کنی. وقتی داری از کنارشون رد می شی اگه لیاقتشو دارن که بهشون سلام بدی با مهربونی و ارامش و با لبخند و اطمینان همینطوری که داری رد می شی سلام کن به همسایه ها و رد شو. حتی لازم نیست وایسی. کم کم درست میشه.

    ببین خودت باید یه وقتایی پیشقدم شی. مثلا توی خوشرفتاری با همسایه ها توی کمک کردن به ادمای دیگه البته تا جایی که هیچ ضرری به خودت نرسه. توی توجه کردن به ادمای دیگه. البته ادمایی که برات مهمن. مثلا اگه سر یه کلاسی می ری می بینی که یکی از بچه ها غایب بود یا دیر اومد نگی به من چه. اونم مثل من و تو. اگه کاری نداری و عجله نداری می تونی ده دقیقه بعد از کلاس بمونی براش وقت بذاری و توضیح بدی که چی نبوده یا بهش خودت پیشنهاد بدی که سر راهت کپی هست اگه می خواد بیاد کپی کنه جزوه رو. یا مثلا اگه توی خیابون می بینی اقای همسایه (خانم نه چون خودت هم اقایی اگه گیر مذهبی بیفتی اینم می شه یه سوژه جدید واسه پشت سرت حرف زدن) اقای همسایه رو اونور کوچه می بینی اصلا واسه تمرینم که شده با خوشحالی بیا اینطرف کوچه و باهاش احوالپرسی کن. اگه هم ازت از دعوای اونا پرسیدن خیلی محترمانه بگو چیزی نیست که تو پاسخگوش باشی یا ترجیح می دی در اینباره حرف نزنی یا یه چیزی در حد یه جمله ی محترمانه که حد و خط قرمرتو بهشون اعلام کنی.


  18. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 04 تیر 91)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 20:02]
    تاریخ عضویت
    1391-4-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    584
    سطح
    11
    Points: 584, Level: 11
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 53 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسردگی و بی انگیزه گی

    دوست عزیز "بهار66" ببخشید سوالتون رو اشتباهی توی نقل قول meinoush جان جواب دادم یه بار دیگه توی این پست جواب می دم بازم شرمنده

    اما الان خوب فکر میکنی اگه یه حرفی بزنی مسخره میشی..خوب اگه مسخره بشی گه چی میشه؟اگه همسایه ها چپ بهت نگاه کنن مگه چی میشه؟



    اتفاقی نمیوفته اگه مسخره بشم اما دوست ندارم توی این سن و سال دیگه مسخره بشم ،همه ی غرورم که شکسته اگه این ته مونده غرورم هم از بین بره چه اتفاقی میوفته واسم به نظرتون البته اینکه می گم غرور منظورم جنبه ی خوب غروره نه بدش
    اگه همسایه ها هم چپ نگاه کنن بازم چیزی نمی شه ولی دوست دارم فریاد بزنم بگم بابا اینکه اینا دعوا می کنن تقصیر من نیست من رو به چشم آدم روانی نگاه نکنید ولی حیف در دهن اینجور آدما بسته نمی شه با این حرفا
    شاید باور نکنین من توو عمرم یک بار حتی یک بار با کسی دعوا نکردم دوست دارم اینو همه بدونن من مثل پدر و مادرم روانی نیستم به خدا سالمم فقط افسرده ام
    درسته هیچی نمی شه اگه چپ نگاه کنن اما دوست دارم جایی می رم یا از جائی رد می شم به چشم یه آدم با شخصیت نگاهم کنن نه یه روانی مثل پدر مادرم

    شما اگه جای من بودین عکس العملتون چی بود در این رابطه ؟
    منظورم اینه اگه توی فلان جا تشریف ببرید دور از جون ،خاک توو دهنم بلا نسبت شما ،بهتون به چشم آدم مجنون و un normal نگاه کنن عکس العمل شما چیه ؟

  20. 2 کاربر از پست مفید hamid_reza_66 تشکرکرده اند .

    hamid_reza_66 (یکشنبه 04 تیر 91)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. من نفرت انگیزم
    توسط shilaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 50
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 بهمن 92, 15:14
  3. هدف و انگیزه؟!!؟از کجا بیارم؟!؟
    توسط tanin-91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 دی 92, 21:16
  4. خیلی تنهام انگیزه ای واسه بودن ندارم
    توسط مرمر تنها در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 92, 18:44
  5. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.