من یه دختر 22 ساله و دانشجوی ترم آخر هستم. یه مشکلی برام پیش اومده که مستاصل شدم و نمیدونم چیکار باید بکنم!
قضیه اینه که من حدود سه ساله که به یکی از همکلاسیهام علاقه دارم. اولش فکر میکردم این یه احساس زودگذره ولی اشتباه می کردم و نتونستم اونو فراموش کنم با اینکه تو این 4 سال اصلا با هم 5دقیقه هم صحبت نکردیم و من خیلی کم می دیدمش ولی روز به روز این احساس در من قویتر می شد.
حدود دو سال این قضیه رو پیش خودم نگه داشتم تا اینکه 1 سال قبل موضوع رو با دوستم در میون گذاشتم که بهم کمک کنه که البته همکلاسیمه . دوستم بهم پیشنهاد داد این قضیه رو با اون پسر مطرح کنم و گفت اگه بخوام خودش با اون صحبت می کنه ولی من مخالفت کردم. این موضوع مال ترم ششمه و من امیدوار بودم با تعطیلات دو ماهه تابستون بتونم فراموشش کنم ولی با شروع ترم 7 بازم اون علاقه از بین نرفت و من و دوستم تصمیم گرفتیم بهش بگیم ولی قرار شد دوستم باهاش صحبت کنه و تظاهر کنه که بدون اطلاع من داره این کار رو میکنه. ما پجو کلاسمون خیلی بازه و روابط بچه ها از جمله دخترا و پسرا خیلی آزاده ولی اون با هیچ دختری صمیمی نبود و چون دوستش خیلی پسر راحتیه و با همه دخترا صمیمیه فقط با چند تا خانم روابطی در حد سلام و احوالپرسی داشت. البته منم از خانواده مذهبی وسنتی هستم و روابطم با پسرا در همین حد و حتی کمتره. خیلی پسر محجوبیه یا بهتره بگم بود. به همین دلیل ما فکر کردیم شاید اونم با کسیه یا نامزدی چیزی داره و این همون دلیلی بود که باعث شد من راضی بشم که دوستم قضیه رو بهش بگه . ما مشغول طراحی نقشه بودیم که چطوری این قضیه رو بهش بگیم که شان من حفظ بشه چون من خیلی دختر مغروریم و حتی پذیرفتن این که به یه پسر علاقه داشته باشم برام سخت بود. تا اینکه متوجه شدم اونم به من علاقه داره چون توی دوتا کلاس با هم بودیم و از رفتارش می شد اینو فهمید تا اونجا که دوتا از دوستاش رو در جریان گذاشته بود. البته اینم بگم که اونم فوق العاده مغروره و حتی با من حرف نزد ولی دوستاش مراقب من بودن و خودش هم نهایت رفتاری که انجام می داد این بود که تو کلاسا نزدیک من بشینه و حتی کنار من. البته حق داشت چون ما جفتمون با هیچکس نبودیم و اگه به هم نزدیک می شدیم همه متوجه می شدن و خلاصه اینکه کاملا مطمئن شدم به من علاقه داره اونم خیلی زیاد چون با این همه خجالتی بودن و غرور همین کارا هم خیلی زیاد بود به خصوص اینکه به دوستاش هم گفته بود. از رفتار من متوجه شده بود که منم نسبت به اون بی میل نیستم. البته ترمای قبل هم من احساس کرده بودم که حواسش به منه ولی می ذاشتم به حساب سوء تفاهم.
من هم از دوتا دوستام که در جریان بودن خواستم راجع بهش تحقیق کنن. اون تو یکی از کلاسا با یکی از دوستام همکلاسی بود. تو اون کلاس یه دختر همکلاسیمون که با پسرا خیلی رابطه داره بود که به خاطر رابطه ای که با دوست اون داشت کم کم به محمد نزدیک شد تا جایی که از اون سر کلاس صندلی رو می آورد و کنارش می نشست. محمد هم که متوجه شد این دختره داره بهش می چسبه دیگه محلش نمی ذاشت و باهاش حرف نمیزد اینا رو دوستم بهم گفت.
به خاطر تعطیلی 10 روز ندیدمش روزی که دیدمش متوجه شدم داره چپ چپ نگام می کنه همون موقع متوجه شدم اتفاقی افتاده و خیلی نگران شدم.
یه دفعه رفتارش عوض شد سر کلاسی که من بودم نمی موند و می رفت بیرون از کلاس قدم میزد. یعنی کلاس دیگه ای نداشت ولی دانشگاه می اومد و بیرون قدم میزد احساس می کردم میخواد چیزی رو به من بفهمونه.
و از همه بدتر که به اون دختر نزدیک شد اونم برای خودنمایی. چون دقیقا می اومد جلوی در کلاس من یا جلوی چشام با اون بگو بخند می کرد ولی همچنان نمیتونست علاقه شو پنهان کنه من دختر خیالبافی نیستم و از حرفام مطمئنم تا اینکه یه شب بعد از امتحان با ماشین محمدبرگشتن خونه.
اون شب تا صبح گریه کردم البته می دونستم دوستم داره و اون دختر رقیب من نیست. احساس می کردم فکر می کنه من با کسیم و میخواد منو اذیت کنه. منم دیگه محلش نذاشتم چند روز حالم بد بود حدود یک ماه
جالب اینه که دقیقا دو روز بعد از اون شب دوباره هم اومد نزدیک من وایساد یعنی همون ایستادنی که به خاطر منه
ولی من ازش فاصله گرفتم
برام قابل قبول نبود که بعد از 7 ماه تازه اون دختر رو دیده و خواسته باهاش باشه
ترم 8 که شروع شد کلاساشو یه جوری گرفته بود که با من باشه و باز هم اون کارا رو انجام می داد احساس می کردم هنوزم منو دوست داره ولی نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده
حالا آخر ترم هشته من هنوزم دوسش دارم با وجود این که بی نهایت از دستش ناراحتم از فکر ندیدنش دلم می گیره و یه سوال بزرگ تو ذهنم موند که چرا ازم فاصله گرفت با وجود این که من با هیچ پسری هیچ رابطه ای در طول زندگیم نداشتم
حالا نمیدونم چیکار کنم دلم میخواد بهش بگم دوسش دارم و ازش دلیل رفتارشو بپرسم اما بی فایده س چون اون می دونه. دلم میخواد فایلشو ببندم ولی اون با این رفتار دوسویه اعصابمو به هم ریخته
چند روز قبل که آخرین امتحانمون بود احساس کردم می خواد بهم بگه و لی من ازش فاصله گرفتم روز بعدش احساس کردم از دستم دلخوره میترسم از دستش بدم
حالا شما به من بگین چیکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)