سلام بچه ها. راستش من قبلا با کسی بودم که به دلایلی از هم جدا شدیم. الان بیشتر از یک سال از اون ماجرا میگذره. خب، وقتی مدت زیادی با یه فرد از جنس مخالف باشی، برات یه سری جذابیت ایجاد میکنه. راستش هستن بچه هایی که بهم پیشنهاد ارتباط میدن، حتی کاهی بحث ازدواج هم میاد، اما دیگه علاقه ای ندارم و معتقدم اگر کسی واقعا منو بخواد، باید رسما اقدام کنه. و کلا یه مدتی اصلا توی فکر این مسائل نبودم، ولی موردی پیش اومد که دوباره شروع کرد به یاداوری و یه سری تجربه. گرچه باز هم سعی میکنم خودم رو کنترل کنم، اما فکر کنم، رسیدم به مرز جنون.
نمیدونم باید چطوری زندگی کنم که دیگه بابت اینکه مردی کنارم نیست، افسرده نشم ، یا احساس نیاز نکنم. طوری شده که حتی امشب، مادرم برگشت خیلی جدی بهم گفت، برام نگرانه و نمیدونه باید چی کار کنه. خودم هم نمیدونم. مطمئنم خیلی ها هستند توی این تالار که وضعیت مشابه من داشتن. شما چیکار کردین؟ یا من چه کاری میتونم انجام بدم تا بتونم واقعا شاد باشم. و بیخیال زندگی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)