به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 مرداد 91 [ 11:44]
    تاریخ عضویت
    1391-3-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    531
    سطح
    10
    Points: 531, Level: 10
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    با درود فراوان به همه دوستان . بنده عضو جدید همدردی هستم .
    من در سن 18 سالگی به اصرار خانواده ام نامزد کردم با یکی از اقوام تقربیا نزدیکمان . قبلا بگم که پدر من با پدر نامزدم اختلاف قدیمی داشنتد و ما سالها باهم در ارتباط نبودیم و یکی از دلایل این وصلت که مهمترینش هم بود رفع اختلاف بود . در همان روزهای اول به مادرم گفتم که من خیلی کم سن هستم و هیچ دیدی نسبت به زندگی مشترک و آینده ندارم و از چند خصوصیت دختر مورد نظر که مهمترینش وضعیت جسمانیش بود خوشم نمیاید . اما با اصرار آنها و اینکه دختر خوبیه تو هم پسر خوبی هستی ، حیفه که شما ها با هم ازدواج نکنین و زیر سقف عشق میاد و اون دختری میشه که تو میخوای و مگه همه عاشق و معشوق بودن و خلاصه تفکرات قدیمی ، و یه موضوع دیگه این بود وقتی پدرم یه چیزیو بخواد بصورت غیرمستقیم جبر رو وارد میکنه . خلاصه ما نامزد کردیم در شرایطی که من دانشجوی شهرستان بودم و روزها گذشت پس از دانشگاه و ابتدای خدمت سربازی ازدواج کردیم . در روزهای نامزدی اختلافات زبادی داشتیم اما تقریبا کار از کار گذشته بود . اسم گذاشتن روی دختر فامیل و تعصبات خانوادگی اجازه نمیداد به اشتباه خودم اعتراف کنم . با خودم گفتم هیج اشکالی نداره از شرایط بهترین استفاده رو میکنم . و تمام نیرو و انرژیم رو برای زندگی و همسرم میذارم . روزها گذشت و هرچه بیشتر انرژی گذاشتم متاسفانه بیشتر ضربه خوردم و اخلاق همسرم مرا ترد میکرد . متاسفانه خیلی عصبی هست و با کوچکترین اتفاقی بحث و جنگ اعصاب . اما من اینروهم ایرادی نگرفتم چون بعد از خدمت شرایط شغلی من ماموریتی بود و در ماموریت بودم همیشه بخودم گفتم که شاید نبود من باعث ناراحتیش میشه و الان دست خودش نیست و از روی دوستداشتنه . اما رفته رفته که من تو همه مسایل کوتاه میومدم و سعی میکردم یهترین شرایط رو برای کنار هم بودن بسازم . با دیدن سردی از طرف مقابل و حرفهایی که ذره ذره قلبم رو خرد میکرد . نسبت به زندگیم سرد شدم . تمام انرژی که برای زندگیم گذاشته بودم کمتر و کمتر شد ولی بروی خودم نیاوردم و ادامه دادم گفتم شرایط رو میسازیم اما وقتی بهم گفت که از سر من هم زیاد ه و داره منرو تحمل میکنه همه زندگیم روی سرم خراب شد . رفته رفته احساسم رو بهش از دست دادم و دیگه هیچ انرژی برای ادامه نداشتم و توی یک نامه همه چیز رو براش نوشتم و گفتم که تصمیم به جدایی دارم اما متاسفانه یا خوشبختانه متوجه شدیم که 2ماهه باردار هست و با این خبر همه چیز رو دوباره فراموش کردم و گفتم بخاطر اختلال هورمونی اعصابش خراب بوده و ...
    تمام بداخلافی ها و روزهای سخت بارداریش رو با جان دل خریدم . فرزندمان به دنیا آمد اما رابطه بینمون بدتر و سردتر شد . تا اینکه پیشنهاد طلاق رو مطرح کرد و منهم قبول کردم . وقتی برای اولین بار کم نیا وردم و تا آخرش رو گفتم هستم و باید جدا بشیم ، نظرش عوض شد و گفت اشتباه کرد و .... اما من نه حسی بهش دارم نه به زندگیم و حتی توی رابطه زناشویم تاثیر شدیدی گذاشته . در حدیکه حتی درکنار او بودن برام عذاب آوره و فقط بخاطر بچه ام دارم زندگی میکنم و اونهم با ترسوندن من از آینده بچه منرو تو این زتدان نگه داشته و هیچ هدف و امگیزه ای برای هیچ کاری برام نمونده هیچ امیدی ندارم به آینده ام و ترسم از اینه که بچه ام را جوری تربیت کنه که اونهم از من بیزار باشه و تمام امیدم در نهایت ناامید بشه
    الان به نظر شما دوستان چه کاری باید انچام بدم؟ ادامه بدم؟
    یا دنبال یه روزنه امید باشم؟ در ضمن اینروهم بگم از نظر روحی بسیار درمانده شدم تا حدی که آشنایانی که 2سال پیش تا بحال منرو ندیدن بسختی میشناسن منرو و همه میگن بشدت پیر شدم . حوصبه جلوی آینه رفتن رو هم ندارم
    چه کنم؟


  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-12-10
    نوشته ها
    251
    امتیاز
    2,517
    سطح
    30
    Points: 2,517, Level: 30
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,315

    تشکرشده 1,426 در 250 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    اقای rock واقعا از شرایطتون متاسف شدم .
    باعث تاسفه که هنوز در خانواده های ایرانی حتی اون عده ای که ادعای به روز بودن دارن هم اینطور تصمیم گیریهای غیر معقول برای فرزندان دیده میشه.چه درس چه ازدواج و ...
    وجالب اینکه بعد از رسیدن به هدفشون دختر و پسر رو به حال خودشون رها میکنند و مسئولیت هیچ چیزو قبول نمیکنند.
    طلاق و تصمیم به عملی کردن ان هنوز خیلی زوده و شاید بی رحمی باشه واسه شما واسه اون نی نی طفلی.بدون حسی که از همسرتون در دل دارید مشابه حسی ست که اون از شما داره پس باهاش حرف بزن ترغیبش کن از روانشناس کمک بگیرید.زندگی یعنی زنده بودن پس اگر برای زندگیتون تلاش نکنی دیگه زنده نیستی
    شما مردی زندگی بعد طلاق واسه مردا خیلی سختتر میگذره مخصوصا با داشتن بچه.

    فقط یه مشاور میتونه کمکتون کنه اونم تا شرایط بدتر نشده

  3. کاربر روبرو از پست مفید فائزه_م تشکرکرده است .

    فائزه_م (پنجشنبه 25 خرداد 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 مرداد 91 [ 11:44]
    تاریخ عضویت
    1391-3-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    531
    سطح
    10
    Points: 531, Level: 10
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    دوست عزیزfm.mohajer پیش مشاور هم رفتیم
    اما فقط یک جلسه اما بعدش متوجه شدیم که خدا داره بهمون هدیه الهی میده بخاطر همین دیگه دامه ندادیم
    الان یه حسی دارم اگه بهترین زن دنیا هم بشه من نمیخوامش
    الان بچمون 2سالشه و ما 28 سالمونه از 18سالگی هنوز چیزی توی اون ندیدم که منو ارضا کنه

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-12-10
    نوشته ها
    251
    امتیاز
    2,517
    سطح
    30
    Points: 2,517, Level: 30
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,315

    تشکرشده 1,426 در 250 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    هدیه الهی؟؟؟؟خوبه خودت میگی هدیه خدا؟؟؟
    باردار بودن همسرتون با مشاوره رفتن چه منافاتی داشته؟
    چرا ادامه ندادید؟دکتر تو اون جلسه چی گفت؟

    لان بچمون 2سالشه و ما 28 سالمونه از 18سالگی هنوز چیزی توی اون ندیدم که منو ارضا کنه؟؟؟؟

    به این راحتی چنین حرفیو نزنید؟انصاف نیست ؟به روزهای خوبتون فکر کنید اگر واقعامیخواید کنترل زندگیتونو به دست بگیرید دوباره شروع کنید بازهم مشاوره رو بهتون پیشنهاد میکنم

  6. 2 کاربر از پست مفید فائزه_م تشکرکرده اند .

    فائزه_م (پنجشنبه 25 خرداد 91)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    569
    امتیاز
    8,026
    سطح
    60
    Points: 8,026, Level: 60
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5,009

    تشکرشده 4,547 در 875 پست

    Rep Power
    70
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط rock
    دوست عزیزfm.mohajer پیش مشاور هم رفتیم
    اما فقط یک جلسه اما بعدش متوجه شدیم که خدا داره بهمون هدیه الهی میده بخاطر همین دیگه دامه ندادیم
    الان یه حسی دارم اگه بهترین زن دنیا هم بشه من نمیخوامش
    الان بچمون 2سالشه و ما 28 سالمونه از 18سالگی هنوز چیزی توی اون ندیدم که منو ارضا کنه
    بعداز 10 سال زندگی و داشتن فرزند2ساله شما به این نتیجه رسیدید که بدرد هم نمیخورید.

    منکه نمیدونم چی باید بگم مدت کمی نیست 10 سال یک عمر زندگیه.

    امیدوارم دوستان وکارشناسان تالار بیایند راهنمایی کنند.

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    سلام اقای راک..به همدردی خوش اومدی

    شاید به درستی نتونم شرایط شما رو درک کنم اما میخوام بگم..طلاق وجود داره و واقعا برای بعضی زندگیها یه راه حل هست..اما اخرین راه ست.

    من به عنوان دختر اینو به یقین بهتون میگم هیچ دختری ازدواج نمیکنه با هدف این که زندگی خودش و شوهرشو خراب کنه ،جنگ اعصاب راه بندازه و ....اگه مشکلیتو زندگی هست حتما ریشه ای داره.

    همونطور که شما ازسن کم وارد یه رابطه ناخواسته شدین اون دختر هم همینطور بوده..مثل شما بی تجربه و نا اگاه و شاید هم ناخواسته وارد شده.

    این خیلی عالیه که برای بهبود زندگیتون تلاش کردین اما اگه وقت زمان و انرژی که میذارین در جهت اصولی و صحیحش نباشه عملا فایده ای نداره و فقط باعث خستگی و ازردگی شما میشه.مثل کسی که با یه اره کند میخواد یه درخت رو قطع کنه..درسته که خیلی انرژی میذاره اما چون اره تیزی نداره زحماتش بی اثره.

    تو زندگی زناشویی هم مهارتها حکم همون اره تیز رو دارن..بهتون پیشنهاد میدم دوباره رفتن پیش یه مشاور خیلی خیلی خوب و معتبر رو شروع کنید و در کنارش هردوتون با هم کتابایی که مربوط به روابط و روحیات زن و مرد هست رو مطالعه کنید..تو همین سایت مقالات زیادی وجود داره خصوصا تو انجمن زیر

    شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند

    با سرچ و گشتن تو تالار هم میتونید مطالب مفیدی پیدا کنید.پرینت بگیرید و بخونید

    و صبور باشی..انتظارات تغییرات یه شبه رو نداشته باشید.

    متاسفانه خیلی عصبی هست و با کوچکترین اتفاقی بحث و جنگ اعصاب
    تکنیکهای کنترل عصبانیت زیادی هست اما اول ریشه ناراحتیشونو پیدا کنید.

    در ضمن اینروهم بگم از نظر روحی بسیار درمانده شدم تا حدی که آشنایانی که 2سال پیش تا بحال منرو ندیدن بسختی میشناسن منرو و همه میگن بشدت پیر شدم . حوصبه جلوی آینه رفتن رو هم ندارم
    به خودتون برسید..هر اونچه دوست دارید انجام بدید..ازهمسرتون هم بخواید اینکارو کنه..نباید انقد روی مشکلاتتون تمرکز منفی کنید..
    هر کدومتون یه لیست از کارایی که دوست دارید رو تهیه و انجام بدید..

    موفق باشی

  9. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (شنبه 27 خرداد 91)

  10. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    عزیز نمی دونم چه کار کنی ولی این لینکا واسه من مفید بودن. واسه همینم برات می ذارم شاید به یه دردیت بخوره یکیش.
    اگه احساس می کنی خسته ای یا حتی افسرده اینجا دوستان یه توضیحاتی دادن و ممکنه برات مفید باشه. مثل اینکه ورزشی بکنی و ...
    http://www.hamdardi.net/thread-22581.html
    یه نفر دیگه هم یه تاپیک زده بود زیاد مشابه مشکل شما نیست. حداقل بچه نداره. ولی شاید به دردت بخوره نوشته ها. نتیجه اش هم این شد که به نظر میاد تصمیم به جدایی گرفته.
    http://www.hamdardi.net/thread-22669.html
    اینجا پست شماره 10 لینکای مفید رو گذاشتم واسه رفتار جراتمندانه و مدیتیشن
    http://www.hamdardi.net/thread-23001.html
    اینم هست
    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
    ببین واقعا مشکل چیه. اگه رفتاره و فکر می کنی مثلا تو انفعالی برخورد می کنی (وقتی که باید احساساتتو بیان نمی کنی) و اون خانم پرخاش می کنه و اگه فکر می کنی با خوندن تاپیک های رفتار جراتمندانه و چطور انفعالی نباشم می تونین هر دوتون بهتر بشین اینکارو بکن که تمرین کنین.
    اگه مشکل اینه که همدیگه رو دوست نداشتین هیچوقت که سخته می شه ولی توی تاپیک طلاقی به اسم ازدواج یه چیزایی گفته شده.
    اگه فکر می کنی این زندگی نیست و می تونی بچه اتو بزرگ کنی خودت می تونی جدا شی.
    نمی دونم چه کار کنی. چون باید خودت که اون وضعیتو می بینی تصمیم بگیری. بسوز بساز که اصلا نکن. یا سعی کن زندگیتو بهتر کنی و توی اون وضعیتی برسونی که می خوای که واسه این باید یه کمی صبور باشی و تلاش کنی. یا اینکه فکر می کنی کاریش نمی شه کرد مثلا اگه ادم همسرش یه کمی تعادل روانی نداشته باشه یا شدیدا خرافاتی باشه خونشو می کنه تو شیشه و سخت می شه زندگی کرد. پس باید تصمیم بگیری که چه کار کنی.
    مشاوره و روانشناس هم حتما برین.
    هر موندنی برای بچه خوب نیست و هر رفتنی هم خوب نیست. سعیتو بکن همه ی جوانبو ببینی. یه وقت اگه پدر مادر جدا شن و بچه پیش ادم بهتره بزرگ شه خیلی واسش بهتره. یه وقت هم نه برعکسش. یعنی باید سعی کنی خوب همه چی رو ببینی بعد تصمیم بگیری برای بهبود روابط تلاش کنی یا جدا شی. همونطوری که گفتم بسوز بساز اصلا نکن.

  11. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 25 خرداد 91)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 مرداد 91 [ 11:44]
    تاریخ عضویت
    1391-3-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    531
    سطح
    10
    Points: 531, Level: 10
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    ممنون از راهنمایی همه دوستان
    خدمتتون عارضم که ینده هم مدیتیشن میکنم هم ورزش
    با تکنیکهای مدیتیشن خواستم به خودم تلقین کنم که عاشق همسرم هستم . چون کاری از دستم بر نمی آمد جز اینکه یه کاری کنم عاشقش بشم . متاسفانه نتیجه نداد . درمورد ورزشم هم من حرفه ای ورزش میکردم و به خاطر اون از حرفه ای به نیمه حرفه ای و به یه ورزشکار معمولی تبدیل شدم . از ابتدای ازدواج تا الان 38 کیلو وزنم کم شده و همین ورزشم من رو نگه داشت و تونستم مشکلاتمو پوشش دادم . اما با ورزشم هم مخالفت کرد ولی نتونست اونرو از من بگیره . فقط تنها نگرانیم پسرم هست . میترسم بمونم و وفتی به مهری و وضعیت زندگی پدر و مادر رو ببینه از من بیزار میشه و یه عمری اشتباه کرده باشم . از موندن و سوختن و ساختن هم خسته شدم . چون فقط خود همسرم هم که نیست با خانوادش هم مشکل دارم . و رفتارشون خیلی برام سنگین و زنندس اما بخاطر همسرم همیشه بروی خودم نیاوردم و لبخند رو لبم داشتم . فکر کنم جوابمو گرفتم . شایدم تصمیم رو گرفتم منتظر تائید میگردم . خودم هم موندم چه کنم . منی که به همه آشنایان مشاوره میدم و روحیه و انرژی مثبت . حالا خودم ..... به این مرحله رسیدم

  13. 2 کاربر از پست مفید rock تشکرکرده اند .

    rock (پنجشنبه 25 خرداد 91)

  14. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    خوبه که ورزش می کنی و مدیتیشن هم کار کردی.
    یه بار اون تاپیک های جراتمندانه رفتار کردن و چطور منفعل نباشمو بخون. دو روز بیشتر وقتتو نمی گیره. مفید هم هست. اینکه می گی ناراحت شدی ولی لبخند زدی هیچی نگفتی درست نیست. باید احساسات و عقاید رو ابراز کرد اما به شیوه ی درست. من خودم چند روزه که اینو فهمیدم! کمتر از یه ماهه. پس حتما این دو تا لینکو اگه نخوندی بخون برات چه بخوای این زندگی رو ادامه بدی و چه بخوای ادامه ندی مفیده.

  15. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 25 خرداد 91)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 مرداد 91 [ 11:44]
    تاریخ عضویت
    1391-3-25
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    531
    سطح
    10
    Points: 531, Level: 10
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با این تفکر ادامه دهم یا خیر؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط fm.mohajer
    هدیه الهی؟؟؟؟خوبه خودت میگی هدیه خدا؟؟؟
    باردار بودن همسرتون با مشاوره رفتن چه منافاتی داشته؟
    چرا ادامه ندادید؟دکتر تو اون جلسه چی گفت؟

    لان بچمون 2سالشه و ما 28 سالمونه از 18سالگی هنوز چیزی توی اون ندیدم که منو ارضا کنه؟؟؟؟

    به این راحتی چنین حرفیو نزنید؟انصاف نیست ؟به روزهای خوبتون فکر کنید اگر واقعامیخواید کنترل زندگیتونو به دست بگیرید دوباره شروع کنید بازهم مشاوره رو بهتون پیشنهاد میکنم
    به همسرم گفتم ما هیچ مشکلی نداریم و دیگه نمیخواد ادامه بدیم . اون دیگه باردار بود و همین باعث میشد عصبی باشه خودش هم که از قبل عصبی بود و تشدید میشد و نمیخواستم دوران بارداریش استرس داشته باشه و به موضوع بدی فکر کنه حتی 1ماه هم مرخصی گرفتم البته اواسط دوران بارداریش و 1ماه آخر هم کاملا پیشش بودم تا احساس امنیت داشته باشه . تمام تلاشمو کردم .
    بله فرزند هدیه خداست

  17. کاربر روبرو از پست مفید rock تشکرکرده است .

    rock (پنجشنبه 25 خرداد 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.