سلام من خیلی اتفاقی سایتتون رو پیدا کردم و نمیدونم چرا دارم براتون مینویسم !!
قسمته کوچیکی از زندگیمو براتون مینویسم شاید شما بعنوانه نفر ثالث بهتر مسایلو ببینید و بتونید کمکم کنید:
من سحرم 24 ساله:
حدود 4 ماه پیش فارغ التحصیل شدم از رشته ای که تقریبا ازش متنفر بودم ! تمامه امیدم توی مدت لیسانس این بود که واسه فوق لیسانس تو رشته ی مورد علاقم شرکت میکنم و قبول میشم
بهمن ماه من با آمادگیه نسبتا خوبی توی آزمون شرکت کردم خالص درس خوندنم 4 ماه بود بخاطر وضع مالیه خونوادم نمیتونستم آزمون دانشگاه آزادو شرکت کنم و برای آزمون سراسری واقعا چیزی کم نذاشتم تمامه این مدت چشم انتظار جواب بودم و مطمین بودم که قبول میشم مگه نه اینکه تلاش هیچکس بی نتیجه نمیمونه؟ من که واقعا تلاشمو کرده بودم قبولیو 100% میدیدم.سرتونو درد نیارم جواب اومد و رتبه ی من افتضاح شد !!! خیلی خیلی خیلی بهم ریختم کسی نبود که باهاش حرف بزنم تمام آینده جلوی چشمام تیره شده دیگه توی مغزم هیچی نیست گنگ شدم. قبولی تو کنکور برام مهمترین چیز نبود بلکه تنهاترین چیزی بود که توی این مدت آرزوشو داشتم و براش کار کردم.
حالا معرفیه خونوادم :
پدرو مادر من از زمانیکه یادم میاد دعوا داشتن هیچ حرمتی بینشون نبود و هیچ زنا شویی حتی بینشون نیست سالهاست که اینطورین حداقل 10 سال !! من در مورد والدینم حتی به مشاور دانشگاهم مراجعه کردم ایشونم گفتن پدر و مادر من به اخر خط رسیدن.اینو گفتم که در جریان باشید رابطشون چطوریه.برادر بزرگم یه آدم فوق العاده عصبی پرخاشگر و بددهن (و البته دست بزن) که تحملش بیشتر از یه روز برام غیر قابل ممکنه ! خواهر بزرگم مجرده و تقریبا 90% فکرش سالهاست ازدواجه.و برادر کوچیکم که نمونه ی کوچیک شده ی پدرمه البته خیلیی بهتر.خلاصه اینکه خونه ی ما همیشه جنگه.
مشکلاتی که توی خانوادم هست:
دروغای پدرم که قدمتی به اندازه ی طول عمرش داره ! که البته نتیجه تربیت غلط مادربزرگمه.دروغای مادرم که واسش یه کار روزمره ست و کلا به نظرش هیچ چیز ایرادی نداره.روابط اجتماعیه خونوادم که تقریبا صفره ! این مساله باعث شده که منو خواهرم(که 26 سالسشه) تقریبا خواستگاری نداشته باشیم ! همینطور با وجودی که درس خوندیم نتیتونیم بریم سر کار(ما در یک روستا زندگی میکنیم)
چون پدرم علاقه یی به پول خرج کردن نداره و نمیخاد هزینه یی کنه تا ما بتونیم یه جای کوچیک اجاره کنیم و یه فکری بحال آینده ی خودمون بکنیم ترجیح پدرو مادرم اینه که ما زودتر ازدواج کنیم حالا با هر کی !!! بنظر شما انتظار بیخودی نیست آدمی که با هیچ کس در تعامل نیست و کسیو نمیبینه چطور میتونه توقع داشته باشه کسی بیاد ر خونش؟؟؟؟؟؟؟؟
مشکلاتی که با خودم دارم :
شاید نزدیک به یکسال میشه که من متاسفانه خود ارضایی میکنم نمیدونم چندبار اینکارو کردم اصلا باور میکنید نمیدونم ارضا شدم یا نه ! فقط از اینکه به خودم دست میزنم عذاب میکشم از خودم بدم میاد نمیخام اینجوری باشه ولی گاهی خیلی نیازشو تو خودم حس میکنم اینم بگم که من گاهی فیلم و عکسه سکسی هم میبینم.کاملا بی انگیزه شدم[/font] بعد جوابه کنکورم دیگه کنترلی رو خودم ندارم خیلی زود عصبی میشم دیگه اصلا هیچی رو قبول ندارم نه خدا نه خودم نه ......هیچی.
شما اگه چیزی به ذهنتون میرسه بهم بگید ولی خواهش میکنم نصیحتم نکنید
مرسی واسه سایته خوبتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)