سلام دوستان خوبم
یک مسئله ای برام پیش اومده که کمی شرایط رو برام پیچیده کرده! اونم واژه ای به نام "ترس" هست!
نمیدونم چی بگم اما وقتی دیدم این مسئله برام حاد تر شده که چند روز پیش که رفته بودم کوه ، من که
کوهنوردم و زیاد میرم کوه ، توی کوهی که همیشه میرفتم و کوه آسونیه موقع پایین اومدن یک دفعه
موندم و دیگه نتونستم بیام پایین و به شدت از افتادن می ترسیدم! اصلا باورم نمیشه که من انقدر
ترسیده باشم! انگار پاهام قفل شده بود و جرات نمی کردم برم پایین!
ترس از سقوط ، ترس از افتادن ، ترس از آب و ترس از شکست در کار چنان بهم مستولی شده که
نمیدونم چه کنم! اصلا تعجب می کنم که این بهار همون بهاره؟
میدونم می خواین بگین به ترس هام غلبه کنم و بزنم به ترس اما مثلا فکر اینکه باز وسط کوه گیر کنم من رو می ترسونه!
این ترس گاهی انقدر بزرگ میشه که برای فرار از فکرش دست از کار میکشم و خودم رو با مطالب دیگه
سرگرم می کنم اما همین باعث جا موندن از برنامه هام شده!
خیلی غصه دار شدم چند روزه! من عاشق کوهنوردیم اما موندم!
من عاشق کارمم اما از ادامه دادن می ترسم!
مثلا از اینکه یک شماره غریبه رو گوشیم بیافته می ترسم جواب بدم چون سالها پیش یک مزاحم تلفنی
داشتم اما با اینکه دیگه تکرار نشد مزاحمت ها هنوز می ترسم!
البته بعید نمیدونم علت این ترس هام ریشه در "از کوه پرت شدن" ، "در دریا غرق شدن" ، مسائل مالی گذشته در کارم و ... باشه!
با اینکه توی کار آدم شجاعی هستم اما خیلی محتاط و ترسو شدم تو برخی موارد که گفتم!
مثلا وقتی یکی از اقوام کسی رو برای ازدواج می خواد معرفی کنه یا می بینم برخی از همکارانم تمایل
دارن برای ازدواج و آشنایی بیشتر قدم جلو بگذارن ، با اینکه خیلی دوست دارم که یک همسر خوب
داشته باشم ، جدیدا از آشنا شدن با کسی می ترسم! از زندگی مشترک می ترسم!
می ترسم زندگی منم به زندگی خیلی از مراجعین اینجا تبدیل شه! چون واقعا آینده غیر قابل پیش بینیه!
من توکلم به خداست اما این ترس هام کمی عصبیم کرده!
پیشاپیش از راهنمایی هاتون سپاسگزارم! کمکم کنید از این ترس ها رها بشم!
علاقه مندی ها (Bookmarks)