به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 91 [ 07:50]
    تاریخ عضویت
    1391-3-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    567
    سطح
    11
    Points: 567, Level: 11
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق یا افراط

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیران سایت
    حمید هستم 25 ساله شاغل افسر کشتیرانی به دلیل شرایط کاری در طول سال 10 ماه از سال به دور از خانه زندگی می کنم و شب کار هستم.
    مدت 1 سال است که با خانومی دوست هستم که به طرز عجیبی عاشق این خانوم هستم به طوری که صدای عشقم داروی فکر روح و جانم هستش به طور مثال به دلیل مشکل قلبی/ قلب من 90 تا 100 بار در دقیقه می زنه و فقط حالتی نرمال هستش که با ایشون صحبت می کنم.
    به خودم قول داده بودم که فقط خنده به روی لبهاش بیارم و خدا گواه 24 ساعت به این که چه طور خوشحالش کنم فکر می کنم ولی انگار بعد 1 سال زحماتم خیلی هم توفیقی نداشته احساس می کنم بیشتر اذیت کردم ولی اصلا نیتم این نبوده 24 ساعت به فکر مخارج عقد و عروسیم حساس شدم اون قدر که 5 دقیقه نمی تونم منتظر جوب اس ام اس بشم با کوچیک ترین حرف ناراحت میشم اگه اشتباهی کنم 10 بار معظرت خواهی می کنم و خیلی چیزای دیگه.
    می خواستم بدونم این همه فکر و خیال / حساسیت و کم تحملی طبیعی ؟ احتیاج به نظر و کمک دارم که بدونم چی کار باید بکنم. ممنون و مچکر

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array

    RE: عشق یا افراط

    دوست عزیز سلام

    به همدردی خوش آمدی

    اگر در خصوص تداوم دوستی سوال داری همدردی بنا به دلایل روانشناسی مخالف هست و مشاوره نمیدهد

    اگر تصمیم جدی دارید باید رسمی اقدام کنید و در کنار خانواده مراحل شناخت رو طی کنی

    موفق باشید

  3. 4 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    ویدا@ (دوشنبه 08 خرداد 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 91 [ 07:50]
    تاریخ عضویت
    1391-3-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    567
    سطح
    11
    Points: 567, Level: 11
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا افراط

    تصمیم جدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!تابستون قراره نامزد کنیم...حرف من مشکل رفتار های اخیرم هست که باعث رنجش زندیگم میشه...من تحمل 1 قطره اشکش رو ندارم.اما گاهی باعثش میشم و داغون میشم و بارها و بارها ازش عذرخواهی می کنم که اینم 1 مشکل شده واسه اون...حتی باعث میشه تو محیط کاریم پرخواشگر بشم و حتی سر زیر دست هم داد بزنم ...حتی مقام بالاتر. لحظه ای اس امسش دیر شه نگرن میشم...استرس میگیرم ضربان قلبم میره بالا و بلکل بهم میریزم....همش نگران برگذاری مراسم و عالی بودنش هستم...مدام به این فکر می کنم...و دوست دارم واسش کادو بگیرم و از هر چیزی که خوشم بیاد واسش میخرم حالا هر قیمتی باشه...این حساسیتام باعث شده حس کنم یکم داره ازم دور میشه گاهی فکر کنم داره تحملم می کنه و وقتی این سوال رو ازش میپرسم که داری تحملم می کنی یا ناراحتی عصبانیش می کنم...اون واقعا زن رویاهای من هست و با کلی بد بختی اول خودش رو بعد خانوادش رو راضی کردم که هنوز تا زمان عقد استرس موافقت پدرش رو دارم.شدیدا از پدرش میترسم... تو این سایت همش در مورد تفاوت عشق و عادت گفتین.عشقای نافرجام زیادی رو خوندم.من به عشقم ایمان دارم ... آیا من واقعا عاشق نیستم؟غیر طبیعی هستم؟چطور بر رفتارم و برخوردم و حساسیتهام مسلط باشم؟من فوق العاده سر او و دوستانش و رفت و آمد هاش حساس هستم.حتی قرار گرفتن او در جوی که پسرها هستند من رو نگران می کنه و به شدت باعث حسودی من می شود...عشقم از این قضیه در زندگی آینده احساس نگرانی می کند و همش نگران این هست که باعث رنجش خاطر و دعوا و آسیب به زندگیمان شود و من نمی دانم چگونه این اطمینان را درباره زندگی آینده به او بدهم و از حساسیت خود نسبت به او کم کنم.او به خاطر خاص بودنش و اینکه واقعا خواستنی هست خیلی ها رو به سمت خودش جذب می کنه ...حتی تو دانشگاه هم همه دوسش دارن و بعضی پسرا من رو واقعا نگران و عصبی می کنن.... وای خدا....

  5. کاربر روبرو از پست مفید hamid.z تشکرکرده است .

    hamid.z (سه شنبه 09 خرداد 91)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1391-2-03
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    1,462
    سطح
    21
    Points: 1,462, Level: 21
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,069

    تشکرشده 1,083 در 257 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: عشق یا افراط

    اقاي حميد

    پرسيدي عشق يا افراط,معلومه افراط

    داري بيچاره رو خفه ميكني و يه روزي يه جايي از دستت خسته و كلا فه ميشه

    حتما برو پيش مشاور ويا روانشناس رفتارهاتو متعادل كن,صادق باش و همه چيو به مشاور بگو حتا گذشته اتو

    ببخش اينقدر واضح ميگم از دلبستگي زيبا رسيدي به وابستگي زشت و پر از رنج

    به زودي هر دوتون كلافه ميشيد

    به خودت بيا,رفتارت مشكل داره ,درستش كن

    اين رفتارهات اصلا طبيعي نيست و نميشه باهاش يه زندگي اروم رو شروع كرد

  7. 2 کاربر از پست مفید naghashi تشکرکرده اند .

    naghashi (سه شنبه 09 خرداد 91)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: عشق یا افراط

    سلام اقا حمید.به همدردی خوش اومدی

    من ماهی قرمز سفره هفت سین روخیلی دوست دارم.خیلی خوشگلن.به نظر تو درسته بگیرم تو دستم بوسش کنم..مرتب پیش خودم نگهش دارم؟؟؟
    اینطوری میمیره..خفه میشه...تصمیم گرفتم بذارم تو تنگ بمونه...اما وقتی میبینم عید تموم نشده ماهیه میمیره دلم میشکنه..من دوسش دارم.میخوام پیشم باشه..اما ماهی احتیاج به محیط ازاد داره.

    ماهی تو هم یه سری نیازها داره...تا حالا به نیازهاش توجه کردی...اینکه چی میخواد؟شاید اون مدل ابراز علاقه تو براش دوست داشتنی نباشه؟که نیست.

    قرار نیست تو خوشبختی رو به او بدی و اون به تو..ازدواج یعنی دو نفر در کنار هم مسیر زندگی رو طی کنن..دلگرمی هم باشن..مایه ارامش هم باشن..مایه ارامش..نه اینکه ارامش رو ازخودش و دیگری بگیرن..هر وقت دیدی ارامشتون بهم خورده بدون تعادل بهم خورده.

    به دلیل مشکل قلبی/ قلب من 90 تا 100 بار در دقیقه می زنه و فقط حالتی نرمال هستش که با ایشون صحبت می کنم.
    این یه روی سکه است..روی دیگش اینه که همین حرف زدنی که باعث ارامشته اگه بحثتون بشه میتونه اثر منفی روی قلبت بذاره.پس تا این حد وابسته نباش..رها کن..اگه قراره با رها کردن تو چیزی تغییر کنه..بهتره همین الان تغییر کنه.

    به جای زوم روی رفتار اون روی رفتار خودت دقت کن...ازترسهات بنویس..ازنگرانیهات..ریشه ترسهات رو که پیدا کنی مشکلت حل میشه.

    موفق باشید

  9. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (سه شنبه 09 خرداد 91)

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا افراط

    به پیچک تا حالا نگاه کردید دوست عزیز. در نهایت درختی که به دورش پیچیده را نابود میکنه و خودشم نابود میشه! عدم تعادل و هر افراط و تفریطی در مسائل عاطفی غیر عادیه و بعد از مدتی موجب سردی و نا امیدیه یکی یا هردو طرف میشه! فراموش نکنید عشق شما مانند ماشین و لباس وخودکار شم و مالمیک شما نیست، ی انسان مستقل و آزاده که همراه و شریک شماست پس به آزادیش احترام بذارید و برای خودتونم ناراحتی ایجاد نکنید.

  11. 3 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    کامران (سه شنبه 09 خرداد 91)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 91 [ 07:50]
    تاریخ عضویت
    1391-3-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    567
    سطح
    11
    Points: 567, Level: 11
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا افراط

    از همتون ممنون و مچکرم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید hamid.z تشکرکرده است .

    hamid.z (سه شنبه 09 خرداد 91)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 91 [ 07:50]
    تاریخ عضویت
    1391-3-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    567
    سطح
    11
    Points: 567, Level: 11
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا افراط

    من خیلی فکر کردم...من بیش از حد دوستش دارم...دیوانه وار...شنیدم دوست داشتن و عشق بیش از حد هم زیاد خوب نیست؟!.نامزدم این سایت رو بهم معرفی کرد . دلیلش هم این بود که می گفت شما بیش از حد نگران آینده و اینکه چی پیش میاد هستی.راست میگه من مدام به فکر آینده هستم.دوست ندارم هیچ مشکلی باشه...نمی خوام پیش هیچکی کم بیارم.دوست دارم همه چی بهترین باشه...شدیدا نگران اینم که پولم به موقع جور میشه یا نه...من خیلی از این لحاظ تنهام...از بچگی روی پای خودم وایستادم...خرج تحصیل و هر چی الان دارم رو خودم دادم.هیچ وقت نخواستم از پدرم بگیرم...کلی تلاش کردم تا خونه 1 جای خوب خریدم...خونه ماشین خرج نامزدی عروسی وادامه تحصیل خودم اینها همش رو خودم تهیه کردم و باید بکنم...من هیچ وقت عشقم رو محدود نکردم.در واقع از پسش بر نمیام.خانمم خیلی با سیاست هست...1 مثال میزنم.مثلا رستوران دعوته ...همه دوستاش جفت جفت میان.100% چند تا پسر مجرد هم هست که من میدونم امکان داره پشت این دعوت ها چیزی باشه...اینا مهم نیست...میدونه زیاد دلم نیست بره...اما طوری برخورد میکنه و حتی میگه نمیرم اما باورتون نمیشه من بهش اصرار می کنم نه برو عزیزم.نری ناراحت میشم.من به اون ایمان دارم ولی دوست داشتم منم باهاش باشم.تا بره و برگرده کلافم...وقتی میاد دلم آروم میگیره...رفتاراش جوریه که اگه چیزیم بشه آخرش این منم که میفهمم باید عذرخواهی کنم نه اون و اون همیشه با سیاست هاش موفقه...اون واقعا شیرین و جذاب و مهربون و شیطونه.همه دوسش دارن...من حتی نمیتونم صدام رو تو اوج عصبانیت جلوش ببرم بالا درحالیکه قبلا اینطوری نبودم...من فرق عشق و وابستگی رو خیلی بهتر از شماها می فهمم....من قبل این قضایا با کسی بودم که اولش نمی خواستم و من رو حول دادم داخل ماجرا...شرایط جوری پیش رفت که کم کم من رو وابسته خودش کرد و من فکر کردم عاشقم...چند سال از عمرم تباه شد یک دفعه به خودم اومدم دیدم فقط دارن ازم استفاده می کنن و خواستم بیام بیرون.خیلی سعی کرد با واسطه های مختلف برگردم اما نتونستن.من داغون بودم اما عشقم به من روح وزندگی داد.باهاش حس و آرامشی رو تجربه کردم که تا اون زمان نداشتم تازه فهمیدم عشق یعنی چی؟وقتی تو بیمارستان بستری بودم گوشی رو بهم دادن و صداش رو شنیدم باعث تعجب همه شد که ضربان قلبم که خیلی بالا رفته بود یکدفعه عادی شد...کاش بفهمین چی میگم...زندگی بدون اون برام جهنمه تا بهم اس میده و باهاش حرف میزنم بهشت میشه...ترس من از آیندست؟از پدرش میترسم...اون عاشقانه دخترش رو دوست داره و دوست داره اون مال به بهترین فرد باشه...علت موفقیت منم این بود که دخترش من رو دوست داشت .... پدش آدم تحصیل کرده و منطقی هست... عمق نگاهش آرامشی هست و ریزبینی که آدم رو به استرس میندازه....سوالی کوتاه اما عمیق از آدم میپرسه که باید روش حسابی فکر کنم و مواظب باشم چی میگم که 1 جواب حساب شده بدم... پدرش در واقع 1 رقیبه....سر تولدش که واسه دومین بار در سال بود(تولدش به ماه قمری) تفاوت قیمتی کادو من و پدرش 50-60 هزار تومن بود.کادوی پدرش گرون تر بود...بدجور حسودیم شد و تصمیم گرفتم تولد بعدی جبران کنم.وای رقابت عجیبی داریم!!!!!!!!!!!دوست ندارم کم بیارم بگم نمیتونم.واسه همین نگران مراسمم.دوست دارم تو زندگی همونطور که باباش تو پر قو بزرگش کرد منم بهتر از اون رو براش فراهم کنم...بیچاره خانمم انقدر تامین بوده که هیچ توقع مالی ازم نداره اما من دوست دارم همه رو براش تامین کنم...مامان و خانوادم خواهرام اون رو بیشتر از من دوست دارن(منی که از همه محبوب تر بودم )وای من خیلی استرس دارم و هر روز درگیری ذهنیم اینه که برنامه ریزی کنم که همه چیز به موقع آماده شه و خانمم از این ناراحته و میگه نباید فکر و خیال کنی واسه سلامتیت خوب نیس.من چی کار کنممممممممممممممممممممممم مممممممم؟

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: عشق یا افراط

    خانمم خیلی با سیاست هست..
    خانمم!!!!!!!!!!!دوست عزیز کمی ترمز کن..شما هنوز نامزد هم نیستین..لطفا به اندازه رابطتون روش سرمایه گذاری کن.

    .دوست ندارم هیچ مشکلی باشه...نمی خوام پیش هیچکی کم بیارم.دوست دارم همه چی بهترین باشه
    محاله هیچ وقت مشکلی نباشه..ذات طبیعت اینه که همیشه مشکلاتی هست اما مهم اینه که ادم یاد بگیره حلش کنه یا در موقع لزوم رهاش کنه و بره.
    بهترین ازنظر تو چیه؟؟؟همین که پول کافی داشته باشی؟؟به نظر میاد کمی بخاطر مسائل مالی پیش خونواده اون اعتما به نفس نداری..اما من از دید یه دختر بهت میگم..پول مهمه..واقعا مهمه.عشق و علاقه هم مهمه اما چیزای دیگه هم هست..یه دختر واقعا نیاز داره حس کنه همسرش تکیه گاهشه..دوست داره مردش محکم باشه..حامیش باشه..تکیه گاهش باشه.

    لطفا کمی با خودت روراست باش..اون دختر نیاز نداره تو شب و روز به پول فکر کنی..اون ترجیح میده تو کمی منطقیتر رفتار کنی. وبهت قول میدم پسرای این مدلی جذابتر هم به نظر میان.

    اگه قراره اون دختر به خاطر پول رهات کنه بهتره همین حالا رهات کنه..کمی افسار احساست رو دستت بگیر.

    پدش آدم تحصیل کرده و منطقی هست... عمق نگاهش آرامشی هست و ریزبینی که آدم رو به استرس میندازه....سوالی کوتاه اما عمیق از آدم میپرسه که باید روش حسابی فکر کنم و مواظب باشم چی میگم که 1 جواب حساب شده بدم...
    میبینی ادما به جز پول به چیزای دیگه هم توجه دارن.پدرش حتما قبل از پول به این فکر میکنه ایا این پسر توانایی داری تو شرایط سخت و مهم زندگی تصمیمات درست و منطقی بگیره یا زندگیش رو ازبحران به سلامت بیرون ببره؟.
    .نیاز نیست نه مثل یه کودک هیجان زده بخاطر پول مدام بالا و پایین بری و نه ادای ادمهای منطقی رو در بیاری.خودت باش.خودِ خودت...و بهشون اجازه بده دربارت تصمیم بگیرن.

    پدرش در واقع 1 رقیبه....سر تولدش که واسه دومین بار در سال بود(تولدش به ماه قمری) تفاوت قیمتی کادو من و پدرش 50-60 هزار تومن بود.کادوی پدرش گرون تر بود.
    این نگاهت خیلی غلطه..اون پدرشه..کسی که اونو بوجود اورده و بزرگ کرده..اگه پدرش نبود الان اون دختر هم نبود.
    گرونتر بود که بود...همه زندگی تو کادوی گرون قیمت خلاصه شده؟؟؟؟

    متاسفم اما این تمایل شدیدت به بهترین بودن که فقط هم تو مادیات میبینی باعث شده در مقابل این خونواده که از نظر مالی مرفه هستن دست پاچه بشی.

    امیدوارم بهت بر نخوره اما همه ادما با دید تو به دنیا نگاه نمیکنن..کمی روی خودت و امادگیهای ازدواج کار کن و اینو بدون تا وقتی تلاش کنی که فلانی و بهمانی ازت خوششون بیاد یا تاییدت کنن موفق نمیشی.

    موفق باشی

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (سه شنبه 09 خرداد 91)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 91 [ 07:50]
    تاریخ عضویت
    1391-3-07
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    567
    سطح
    11
    Points: 567, Level: 11
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق یا افراط

    یعنی این همه من نوشتم شما فقط درک کردین من به جنبه مادی نگاه می کنم موفق نیستم؟یا اینکه بهش نگم خانمم که سرمایه گذاری درست کنم!واقعا متاسفم.یعنی انقدر این مهمه؟ما تابستون کارمون تمومه علتشم مشغله درسی خانممه!پدرش بخاطر استقلالی که داشتم از من خوشش اومده الان شما میگی من بگم ببخشید گفتن بنده مهارت ندارم یکم وایسین.این چه طرز راهنمایی کردنه!من ممنونم از وقتی که برام گذاشتین اما فکر نمی کنین شما باید یکم عمیق تر به این قضیه نگاه کنین؟کسی که دوسش دارم(نگفتم خانمم)از لحاظ عاطفی کمبودی واسش نگذاشتم حتی گاهی میگه کافیه این همه محبت ! اون بارفتار و محبت من مشکلی نداره..با فکر و خیالم مشکل داره...شما اصلا معنی تنها بودن رو میفهمین...؟میفهمین فقط خودتونین و خودتون؟خانوادتون پشتتونه اما این کارا همش رودوش شماست.من همین الان توانایی جشن ازدواج ساده تا حد 10 نهایت 15 میلیون رو دارم.بیچاره ها هنوز حرفی از مراسم نزدن اما من که میدونم باید خیلی بهتر از این رو بگیرم...شما 1 قسمت رو میبینین بعضی جاهاش رو توجه نمی کنین...من نگرانم ...استرس دارم...گاهی میترسم...اما دلیل بر عدم مهارت و درک درست از زندگی زناشویی نیست.این مسئله شروع زندگی هست...به داخلش ربطی نداره...من از شما راهنمایی نحوه کنترل احساس و برخورد صحیح و کم کردن نگرانیم رو می خوام شما از من می خواین بهش نگم خانمم!به نظرم مطرح کردن این مشکل اینجا 1 اشتباه بزرگ بیشتر نبود...از وقتتون ممنون


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.