سلام
آيا من غير طبيعي ام؟ با اينكه كسي در زندگي ام هست كه خيلي دوستش دارمولي باز هم روحم ارضا نمي شود و در واقع از هيچ محبتي در دنيا لذت نمي برم. احساسم نسبت به مادر، پدر ، خواهر و برادرم خيلي كم شده و ديگر مثل قبل احساس عشق نمي كنم.
ازدواج براي من هدف نبوده و نيست اما جديدا خيلي بد شدم طوري كه بيشتر از كار كردن لذت مي برم تا از ......؟
از ازدواج و معمولي شدن مي ترسم. اصلا احساس مي كنم محبت پايدار و واقعي در اين دنيا وجود نداره. و شايد به اين دليل تمايلي به زندگي مشترك ندارم هرچند كه باز هم خوشبختي خودم را در ازدواج با دوستم مي دانم. و اين يعني تناقض؟
وقتي كه مسئله ام را با ايشان در ميان مي گذارم كمي نگران ميشه و فكر ميكنه من دارم ازش سرد ميشم.
خيلي بد شدم، اگه خودكشي گناه نبود تا الان چندين بار دلم مي خواست كه از اين دنيا رها شم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)