با سلام و عرضه ادب
پسری ۲۶ساله هستم که در کشور ایتالیا شاغل به تحصیلم.از اوایل آمدنم به اینجا (کمتر از ۱سال پیش) با یک دختر خانوم ایرانی آشنا شدم که ایشون هم هم زمان با من به ایتالیا اومده بود.از همون اول به ایشون علاقه مند شدم
فکر میکنم مهمترین دلیلی که باعث این احساس شد این بود که در اولین برخوردها من احساس کردم بین شخصیت ما و فرهنگ خانوادگی مون شباهت هایی هست.
البته من در برخورد هم با این خانوم هیچ چیزی بروز ندادم که بفهمه بهش علاقه مندم.تقریبا تا ۳ ۴ماه هم خیلی کم میدیدمش و کلا خیلی هم رسمی برخورد داشتیم.اما الان حدود ۴ ۵ماه که به واسطه یک سری دوست مشترک خیلی زیاد رفت و آمد داریم و رابطمون خیلی گرم و صمیمی شده.البته باز هم از این که بهش علاقه دارم چیزی نمیدونه.توی این مدت که بیشتر میدیدمش متوجه شدم خیلی چیزی که من فکر میکردم نیست.البته این که دختر خانواده داری هست و شخصیت خیلی خوبی داره کاملا درسته.اما دیگه مطمئن هستم کسی که بتونم به عنوانه همسر روش حساب کنم نیست.چون خیلی با هم تفاوت فرهنگی داریم و بعضی چیزامون باهم نمیخونه
به هر حل الان مشکلی که دارم اینه که ،از یه طرف اینکه الان زیاد همو میبینیم و رابطهٔ خیلی صمیمی داریم و خیلی سعی میکنم به عنوان یه دوست معمولی بهش نگاه کنم،همون طور که اون هم بارها گفته به من به عنوان یه دوست یا برادر نگاه میکنه .فکر میکنم تا حدود زیادی هم موفق شدم واقعا به چشم یه خواهر بهش نگاه کنم.
اما بعضی وقتها شک میکنم که شاید واقعا دارم خودمو فریب میدم و هنوز بهش علاقه دارم.چون واقعا بعضی وقتها واقعا دلتنگش میشم.یا وقتی تماسی یا دیداری باش دارم کاملا احساسم فرق میکنه.حالا نمیدونم برای تمام شدن این وابستگی چیکار باید بکنم.آیا باید این رفت اومد هایی که باهم داریم رو قطع کنم؟
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)