RE: مشکلات این روزهای من
نازی جان به همدردی خوش اومدی...
فکر کردی خارج چه خبره؟یا چی قسمت میکنن؟تحمل غربتو داری؟تحمل اینه که به چشم یه خارجی یا یه آسیایی جهان سومی بهت نگاه کنن؟
من خودم ده سال خارج بودم.همیشه دلتنگ ایران بودم.با اینکه همه چیم اونجا جور بود اما دلم پر میکشید برای ایران.
هربار میومدم ایران موقع برگشتن وقتی هواپیما از زمین بلند میشد بی اختیار بغضم میترکید.
اینجا هرچی نباشه 4 تا هم زبون دوروبرته
خارج زندگی کردن سخته.از بی زبونی گرفته تا هزار مشکل دیگه
میتونی مشکلاتشو تحمل کنی؟
میتونی تحمل کنی تو دانشگاه توی چای ایت فلفل بریزن و همه منتظر باش تا تو چایی بخوری و بخندن بهت؟
میتونی تحمل کنی تو خوابگاه لای پتوت موش مرده بذارن؟
اگه میتونی سختی ها رو تحمل کنی بسم الله..برو
اما یادت باشه یه روز میرسه که حسرت خاک ایرانو میخوری...حسرت خرابه های ایرانو میخوری
من تجربه خودمو در اختیارت گذاشتم
در مورد برادرت...آره..بهت حق میدم..خدا رحمتش کنه
اما بپذیر که رفته.تو هم میری..منم میرم...فقط با فاصله.تاپیک ستاره غم رو بخون.اونم برادرش رو جدیدا از دست داده و مثل تو پریشونه
برای بهتر شدن وضعیتت پیش یه روانپزشک هم بری بد نیست.یک سری دارو بهت میده تا راحت تر بتونی فراموش کنی
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)