سلام
امیدوارم که سوالم را در قسمت مناسبی مطرح کرده باشم.
من 21 سالم هست. پسر و داشجوی مهندسی. ترم 5 هستم. من زیاد به آینده فکر میکنم و تو دلم طوفانی است که آینده ام را درست و زیبا بسازم. گاهی این تلاتم بر من استرس وارد می کنه ( کم نه ). سعی می کنم کارم را خوب و درست انجام بدن ولی دقیقه نودی هستم. تو خانواده جزء کوچکترن ها هستم و اختلاف سنم با پدر و مادرم نسبتاً زیاد است ( حدود 40 سال ). در دانشکده ما به خاطر رشته ی خواصی که دارم، همه پسر هستند.
زیاد هم از خونه بیرون نمیروم ( به جزء راه دانشگاه، هفته ای حدوداً یک بار بیرون می روم ). خنده رو و شوخ هستم. سعی هم می کنم که مودب باشم. تریپ بچه مثبتی.
چند سال پیش همسایه داشتیم که از نطر خانوادگی بسیار بسیار به ما نزدیک بود. اصلاً نمی دانستم که چند فرزند دارند و اصلاً دختر هم دارند.کلاً از نظر تیپ، مالی، اخلاقی و خیلی چیزای دیگه به ما می خوردند. پدر و مادرم با این خانواده سلام و تعارف داشتند تا اینه متوجه شدم که دختر دارند که او هم مثل من کنکوری است. خوب اون موقع حدوداً 18 سالم بود و خیلی جدی به ازدواج فکر نمی کردم. ولی باور کنید من اصلا دخترشون را از نزدیک ندیدم ولی هرچه فکر می کنم می بینم که خیلی گزینه ی مناسبی است. حالا اینا یک طرف.
الان همان طور که گفتم دقدقه ی آینده ذهنم را به شدت مشغول کرده، نه تنها ازدواج بلکه کلاً زندگی تحصیل، کار و ... . الان هم مجردی هم فشار های خودش را ایجاد می کنه.ممکنه که بگید برای این حرفا ( ازدواج ) کمی زود باشه ولی باور کنید تحت فشارم. به مسایل مذهبی مقیدم و اگر به گناه بیفتم خیلی به هم می ریزم.
حالا اینا یک طرف، این همسایه ی ما حدود یک سال پیش از محل ما رفتند، من هم همان طور که گفتم چون برای ازدواج خیلی جدی نبودم کار خاصی انجام ندادم. تا جایی که یادم هست دخترشون را 1 یا 2 بار از دور دیدم. الان می دونم که خونه ایشان کجاست اما راه کار چیست. خانواده ی خودم می دانند که من به دخترشان علاقه دارم ( البته به طور غیر مستقیم. من این گونه رفتار می کنم ولی از حرف های خانواده کاملاً مشخص است که می دانند ) اما خانواده ام اسرار دارند که من ادامه ی تحصیل بدم. حتی وقتی دنبال کار و شغل می روم، من را زیاد همایت نمی کنند و می گویند فعلاً درست را بخوان. ولی باور کنید که به شدت تحت فشارم. وثانیاً دوست دارم که همان خانواده وصلت کنم. چون از نظرم انسان هایی بسیار پسندیده ای هستند.
خودم هم از نظر مالی مستقل نیستم. سربازی معاف هستم.
قبلاً زیاد درس می خواندم ولی این چند سال به خاطر فشار و استرس کم تر کتاب هایم را ورق می زنم.
به نظرم چون فاصله ی من با پدر و مادرم خیلی زیاد است، آن ها مرا خوب درک نمی کنند. درس..درس..درس.
به نظرم اکثر هدف هایم بلند مدت شده و این طولانی شدن زمان رسیدن به هدف ها مرا از ادامه ی مسیر خسته کرده.
دوست دارم زندگی ام را سر و سامانی بدم و تکاپویی در زندگی ام ایجاد کنم. امیدی برای تلاش بیشتر.
خدایا از تو می خواهم که بهترین را بر ما برگزینی.
ادامه را در این پست نوشتم.
زیاد کلمه ی درس را در زندگی می شنوم. می خواهیم بریم مسافرت، نه بچه ها درس دارند. می خواهیم بریم خونه ی اقوام، نه بچه ها درس دارند. خیلی از کار ها با بهانه ی درس به انجام نمی رسند.
21 ساله هستم ولی دنبال خرید خونه و ماشین هستم ( هرچند که پول کافی ندارم ولی راه و چاه را یاد می گیرم ).
دوست دختر نداشتم و به این کار ها هم اعتقاد خاصی ندارم.
اصلاً یک لطفی می کنید هدف خود را از زندگی بیان کنید. چون این سوال هم ذهن من را مشغول کرده.
این بلاتکلیفی خیلی برمن استرس وارد می کنه. خیلی تو خودم هستم و فکر می کنم. کار به جایی کشیده که در بیرون از منزل اطرافیان از من سوال می کنند که خوبی مشکل خاصی داری.
دوست داشتم که مستقیم خودم برم جلو و حرفم را بزنم، اما چون شرایط را به طور کامل در حد معمول جامعه ندارم این کار را انجام نمی دهم. بیشتر دوست دارم که ما کمی بیشتر آشنا شویم و به قول معروف نامزد کنیم ال حدود یکی دوسال دیگر؛ این طوری از استرسهایمان کمتر می شود.
تازه نه تنها برای خودم بهتر است بلکه برای خانواده من هم خوب می شود،الگویی برای برادر کوچکترم، همزبانی برای پدر و مادرم ( منظورم پدر و مادر دختر همسایه ی ما است که با ما خیلی جور بودند. حتی پدرم می گفت که بار ها از ما دعوت کرند که به خانه یشان بریم چرا که آن ها هم بازنشسته اند و همدمی لازم دارند ).
من متوچه هستم که خانواده ی من هم باید با کسی رفت و آمد کنند. ما خیلی کم بیرون از منزل می رویم و این خانه نشینی کمی جو را پر استرس و عصبی کرده. برای برادرم هم نگرانم. باز من تلاشی می کنم اما ظاهر برادرم این گونه نشام می دهد که گویی دیگر امیدی برای رفتن به پله های بالایی ندارد.
شما اگر موقعیت من را داشتید چه کار می کردید؟
البته این را هم بگم که من خودم راه کار هایی مثل مشغول کردن خود با کتاب و ورزش را امتحان کردم اما این راها مگر چند سال جواب می دهد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)