سلام . برادر من 2 روز مونده بود به عروسيش که بخاري منزل نامزدش نشت ميکنه و نامزد برادرم فوت ميکنه . الان نزديک به 6 ماهه که از اين قضيه ميگذره اما هنوز برادرم نتونسته با اين مسئله کنار بياد و افسرده شده .
همش ميشينه يه گوشه به يه نقطه خيره ميشه و به فکر فرو ميره اصلا از خواب و خوراک افتاده وقتي که باهاش حرف ميزني از خاطرات همسرش حرف ميزنه هرچقدر سعي ميکنيم دلداريش بديم فايده نداره . برادر من خيلي شاداب و سزنده بود اما الان ......
من خيلي نگرانشم نميدونم چطوي ميتونم بهش کمک کنم؟ يه نکته اي رو بگم که فکر ميکنم شايد اين از دلايل تشديد افسدگيش باشه.
گاهي ديدم که برادرم مابين حرفاش آخرين ديالوگاش رو با ترانه (دوست دختر سابقش) بازگو ميکنه و ميگه که آه ترانه دامنش رو گرفته . هرچي ميگم برادر من شما فقط دوست بودين تعهدي به هم نداشتين ظلمي نکردي که بخواي تاوان بدي اما باز حرف خودش رو ميزنه . کمي شک کردم و ازش پرسيدم که نکنه ارتباط خاصي باهاش داشتي که واسه اون احساس گناه ميکني اما ميگه که نه من هيچ وقت دستم بهش نخورده اما مسئله اينه که ترانه عاشقم بود و با رها کردنش بزرگترين ظلم رو بهش کردم .
من ترانه رو تنها گذاشتم و خدا هم خواست که من طعم تنهايي واز دست رفتن عزيز رو بچشم تا حال ترانه رو درک کنم و تلافي بشه.....
من چطور ميتونم کمکش کنم؟ خيلي باهاش حرف زدم اما هيچ تاثيري نداشته
علاقه مندی ها (Bookmarks)