به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 فروردین 91 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1391-1-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    706
    سطح
    14
    Points: 706, Level: 14
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با مادرم

    سلام

    نمیدونم از کجا شروع کنم ولی دوست دارم همه چیزو کامل بگم تا بفهمم مقصر منم یا مادرم؟

    ما 4 تا بچه ایم
    3 برادر و یک خواهر

    خواهرم بزرگترین بچه خانواده و من کوچکترین بچه خانواده ام

    22 سالمه و همیشه این برام سوال بوده که چرا مادرم با من اینطوری میکنه؟؟!!!

    اختلاف سنیم بین من و داداشم 5 و6 سال و خواهرم 10 ساله

    از دوران بچگی همیشه از سمت برادرام طرد شدم

    تو هیچ برنامه ای منو شرکت نمی دادن یعنی مثلا جایی میخواستن برن هی به این اشاره میکردن که این بچست و از این حرفا و خلاصه بگم الان هنوز که هنوزه بعد از بیست و دو سال تا حالا نشده من باهاشون یه درد و دلی داشته باشم و یا مثلا باهاشون یه برنامه فان داشته باشیم با هم
    (برنامه های مختلف داشتیما اما وقتی یه نگاه به رفاقتای دوستام با داداشاشون میندازم میبینم ماها با هم خیلی غریبه ایم)

    مادرم آدم فهمیده و خوبیه ولی خیلی بین من و داداشم تبعیض قائل میشه!!!

    مثلا وقتی از مسافرت میاد واسه برادرم اینا سوغاتی های خوب و قشنگ و مارک دار میاره اما سر من که میشه هر چی جنس آشغال و پیرمردی میده به من (این نکتش حرص دراره چون دیده من تیپی که واسه خودم خرید میکنم چه مدلیه و هر چیم میخرم میگه این که آشغاله)
    وقتیم بهش اعتراض میکردم میگفت اینا سنشون از تو بیشتره و تو اجنماعن و یه مشت حرف بی اساس

    من کلا از وقتی بچه بودم هیچ علاقه ای نداشتم در مورد حوادث مدرسه اطلاعی به خونوادم بدم

    یعنی مادرم حتی اسم یکی از دوستای منم تو مدرسه نمیدونست هر موقع هم خواست از من حرف بکشه من امنتاع کردم چون کلا حس میکردم این کارا بچه بازیه و دوست نداشتم با مادرم بحرفم

    خیلی با بعضی کاراش منو اذیت میکنه مثل تفرقه انداختن آگاهانه بین من و پدرم (مادرم میدونه من آدم حساسیم و این خصلتم ذاتیه که نسبت به اونایی که دوسشون دارم از لحاظ عاطفی واقعا حساسم)
    من اتاقم اکثر موقع ها نا مرتبه و واقعا دست خودم نیست و خیلی وقت ها مادرم سر این قضیه یا سایر قضیه ها خبر چینی کرده و باعث این شده که پدرم سرم داد بزنه و از دستم شاکی بشه
    یا مثلا یه حرفیو از قول پدرم به من میزنه که بعد از بابام پرسیدم میگه من نگفتم

    من کلا تو خانوادم خیلی آدم کم حرفیم ولی آدمایی که منو میشناسن مثل دوستام و یا افراد جدید همه به شاد بودن و پرحرفی میشناسن در حدی که وقتی مادرم منو با دوستام بیرون در حال قهقه زدن دیده بود باورش نشده بود منم!!!

    خیلی سعی کردم یه جوری این فاصله بین من و مادرم و برادرم از بین بره اما به نظرم راه حل هام اصولی نبوده ولی در کل دلیل این تبعیض هم هنوز تو 22 سالگی نمی فهمم

    یه زمانی میگفتم بچه ام و بزرگ میشم یادم میره اما متاسفانه این قضیه تناوب داره

    در آخرم یه چیز دیگه بگم تا اونجا که میشده در عوضش بابام هوامو داشته و داره ولی در کل بعضی وقتا بدجور کارای مادرم اذیتم میکنه و بعضی اوقات وقتی بهش نگاه میکنم ازش میترسم که تو سرش چی داره میگذره


  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    سلام
    به همدردی خوش اومدی...

    دنبال مقصر پیدا کردن نباش.این کار کمکی به حل مشکلت نمیکنه

    اینطور که از نوشته هات فهمیدم مشکل فقط با مادر نیست و برادرها هم کم لطف هستند..درسته؟

    ببینید چند تا حالت رو باید بررسی کنید:

    1.اینکه کاملا حق با شماست و باید علت این تبعیض ریشه یابی بشه

    2.شاید کمی به این موضوع حساس شده باشید

    3.از اونجایی که شما هم با برادرها و هم با مادر مشکل دارین شاید رفتار خودتون طوری بوده که این مشکلات رو ایجاد کرده

    خودتون فکر کنید و بگید که کدوم مورد رو درست تر میدونید

    شاید مادر شما با تیپ شما مشکل داره و میخواد یک جوری این ناراحتیش رو به شما بگه.(تیپ شما چه جوریه؟با معیارها و عقاید خانواده جوره یا نه؟)


    من کلا از وقتی بچه بودم هیچ علاقه ای نداشتم در مورد حوادث مدرسه اطلاعی به خونوادم بدم

    یعنی مادرم حتی اسم یکی از دوستای منم تو مدرسه نمیدونست هر موقع هم خواست از من حرف بکشه من امنتاع کردم چون کلا حس میکردم این کارا بچه بازیه و دوست نداشتم با مادرم بحرفم

    ببینید شما هم با یکسری رفتارهاتون باعث دوری خودت و مادر از همدیگه شدید...

    اگر از مادرتون بپرسین لابد میگه فلانی(یعنی شما) از بچه گی باهاش دوست نداشته ارتباط براقرار کنه

    حساسیت از لحاظ عاطفی خوبه ولی مراقب باشید این حساسیت زیاد نشه.
    خب پدر داد بزنه سر شما...مگه چی میشه؟
    10 دقیقه بعد هم خودش فراموش میکنه هم شما

    این هم بر میگرده به اون حساسیت


    خیلی سعی کردم یه جوری این فاصله بین من و مادرم و برادرم از بین بره اما به نظرم راه حل هام اصولی نبوده ولی در کل دلیل این تبعیض هم هنوز تو 22 سالگی نمی فهمم


    میشه کمی بیشتر بگی چه کارایی کردی؟>

    ضمن اینکه من احساس میکنم شما از یه لحاظهایی با مادرت اختلاف داری...مثلا همون نوع پوشش و تیپ...نوع دوستان...از نظر درس خوندن...و ...

    طوری که یه جورایی حرص مادرت رو درمیاری و اون هم به شکلهای دیگه میخواد تلافی کنه

    بهترین راه حلی که فعلا به ذهنم میرسه محبت بی دریغ به مادره...خریدن کادویی که دوست داره...
    کمک بهش در کارای خونه(مثلا یه سفره جمع کردن ساده )
    حتی بوسیدن دستش...این کارها خیلی خیلی موثره

    حالا جواب سوالها رو هم بده تا ببینیم چه راه بهتری به نظر میرسه

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (پنجشنبه 03 فروردین 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 فروردین 91 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1391-1-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    706
    سطح
    14
    Points: 706, Level: 14
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    وقتی دیدم یکی جواب داده خیلی خوشحال شدم
    فکر نمی کردم کسی تاپیکمو مطالعه کنه چون طولانیه
    ممنونم ازتون

    دقیقا
    من از خدامه با داداشام مثلا برم بیرون یه دوری بزنیم و بگیم و بخندیم ولی متاسفانه این اتفاق نمی افته
    (البته اینو بگما یه زمانی مثلا میومدن منو از دم مدرسه سوار میکردن و یه سری کارا میکردن و شوخی میکردن ولی تو اون بازه من از این کارا خوشم نمیومد و اونم بخاطر شرایط سنیم بود ولی الان که خودم به سن اونا رسیدم دقیقا همون کارا رو میکنم یه نکته ی دیگه ای هم که وجود داره اینه که یه بار من این بحثو وقتی مادرم و دو برادرم بودن مطرح کردم و حتی داداشم به من گفت بیا همه چیو به من بگو حتی اگر ماشینمم خواستی بگو بهت میدم ولی متاسفانه من اصلا اخلاقها و کارای این برادرم رو نمی پسندم)
    من تقریبا از داداشام بیخیال شدم چون خودم کلی رفیق دور و برم دارم ولی همه میدونن که خواهر و برادر یه چیز دیگست
    میدونی حس میکنم بین من و این سه نفر یه حصار وجود داره

    در مورد سوال اولتون باید بگم من قبول دارم یه سری رفتارام اشتباهه ولی تمام این فاصله و دوری از طرف مادرم می بینیم و اون رو مقصر میدونم و حس میکنم این حصارو مادرم به وجود آورده

    من از 3 موردی که گفتین هر 3 تاشو قبول دارم و الویت بندیشم همون 1 تا 3 خودتونه

    اگر قرار باشه تیپ من ایراد داشته باشه باید تیپ داداشمم از لحاظ مادرم ایراد داشته باشه چون همه مون تقریبا یه جور می پوشیم

    به این نکته که اشاره کردین که حرص مادرم در میاد کاملا درست بود اما بیشتر از این حرصش در میاد که من بهش حرفی نمی زنم و بخاطر همین بارها شده که کشو های منو گشته

    وقتی پدرم سر من داد بزنه اون وقت اشتباه بقیه گردن منه مثلا نمک دون یه نفر میزاره تو پذیرایی بعد بابام میگه کی اینو گداشته اینجا مامانم میگه کار مجیده(یعنی من)(حتی بدون اینکه بدون واقعا کار منه یا نه)
    ایرادش اینه که دفعه بعدیم اتفاق مشابه بیافته کار منه

    البته خودش تا حالا عنوان نکرده ولی من حس میکنم بخاطر همینه

    بخدا من صد بار از این کارا کردم
    براش گرون ترین کادو رو خریدم (چیزی که احتیاج داشته) براش عطر خریدم چند روز بعد اومده میگه این تقلبیه
    هر چند وقت یه بار ظرفاشو میشورم
    آشپرخونه رو تمیز میکنم
    بعضی وقتا بغلش میکنم میبوسمش
    بخدا موندم
    خیلی نامردیه کاراش

    اما هیچ کدومو نمیبینه.....
    انگار نه انگار

    مثلا همین دیروز هم ظرفای ظهر و هم شبو من شستم و داداشام هیچ کاری نکردن باز به من میگه بیا ظرفارو با داداشت آب بکش!!! در صورتی که اون یکی داداشم دست به سیاه و سفید نزده بود :-(

    یا مثلا من داداشم وقت و بی وقت بیرونه و هیشکی باهاش کاری نداره و وقتی بابام گیر میده که این کجاست مادرم با یه دروغی بابام دست به سر میکنه ولی سر من که میشه یه دروغی میگه یا حرفی نمیزنه که بابام تحریک شه و زنگ بزنه به من داد وبیداد کنه و یا وقتی بیام خونه بهم گیر بده

    اینم بگم که خدا رو شکر این عوامل باعث نشده که من یه آدم گوشه گیر و تنهایی باشم

  5. کاربر روبرو از پست مفید MR.K69 تشکرکرده است .

    MR.K69 (پنجشنبه 03 فروردین 91)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    دوست عزیز به اینجا خوش اومدی

    اما پسر خوب به نظر شما بیش از حد حساسی و زیاد هم رو رفتار خونوادت زوم کردی..وقتی ما ازقبل با دید خاصی به یه موضوع نگا کنیم یه نتیجه مشخص میگیریم..تو ازبچگی این حس که مادرت بینتون تبعیض میذاره رو داشتی حالا اون هر کاری که بکنه تو خیال میکنی بینتون فرق گذاشته...

    یا مثلا من داداشم وقت و بی وقت بیرونه و هیشکی باهاش کاری نداره و وقتی بابام گیر میده که این کجاست مادرم با یه دروغی بابام دست به سر میکنه ولی سر من که میشه یه دروغی میگه یا حرفی نمیزنه که بابام تحریک شه و زنگ بزنه به من داد وبیداد کنه و یا وقتی بیام خونه بهم گیر بده
    خوب تو الان سنت با برادرات فرق داره در نظر مادرت جوونی باید بیشتر مراقبت باشه تا برادرات.چون فکر میکنه برادرات دیگه ازاب وگل در اومدن اما تو الان تو سن حساسی هستی.

    من خیلی موافق نیستم مامانت داره تلافی میکنه درسته شاید روشش درست نباشه اما قطعا نیتش تلافی نیست.

    اما بیشتر از این حرصش در میاد که من بهش حرفی نمی زنم و بخاطر همین بارها شده که کشو های منو گشته
    کشوهای تو رو ازروی حرص نمیگرده..نگرانه..با خودش میگه این پسره که هیچی به من نمیگه خدا میدونه داره چیکار میکنه واسه همین بیشتر بهت گیر میده.میخواد سر در بیاره چیکار میکنی.

    ضمنا وقتی خودت تصمیم گرفتی با مادرت صحبت نکنی حتما هزینش رو هم باید پرداخت کنی..ببین منم یکی دوبار بعضی مسائل رو به مادرم گفتم اما اون سوءاستفاده کرد تصمیم گرفتم دیگه چیزی بهش نگم..خوب هزینش رو هم باید میدادم..اینکه اون فکر کنه دارم ازش فاصله میگیرم..یا گاهی فکر میکرد من مرموزم.

    تو هم تا حدی که اشکالی نداره با مامانت درددل کن و در کنارش یه حریم خصوصی برای خودت داشته باش.

    اخه بین مردم جاافتاده از ان نترس که های و هوی دارد از ان بترس که سر به تو دارد.خوب اینو هم به همه نسبت میدن.

    تمرکزت رو هم ازاین موضوع تبعیض و بچه بودن بردار کم کم میبینی همه چی درست میشه..اخه وقتی تو فکر میبکنی بینمون تبعیض میذارن یا فکر میکن من بچه ام واقعا همین موضوع برات اتفاق میافته.اخه دنیا اون چیزی که باور ما شده رو بهمون میده.

    یه راه دیگه هم هست که گشتم تا برات پیداش کردم.میتونی دربارش تو اینترنت هم جستجو کنی.
    این لینک رو با دقت بخون البته بازم در موردش تو نت مطلب هست
    http://thewitch150.blogfa.com/cat-76.aspx

  7. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (پنجشنبه 03 فروردین 91)

  8. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    خوب شما کارهای خوبی رو که انجام میدی ادامه بده...اصلا قطع یا کم نکن.هدیه گرون قیمت هم نمیخواد بخری..یه چیزی که فقط بهش نشون بده که شما یادش هستی...

    سعی کن علاوه بر محیت کردن باهاش بیشتر هم صحبت بشی...از کارات بگو براش...نظرش رو بپرس...احتمال 99 درصد مادرت خیلی خیلی نگرانته...

    وقتی پدرم سر من داد بزنه اون وقت اشتباه بقیه گردن منه مثلا نمک دون یه نفر میزاره تو پذیرایی بعد بابام میگه کی اینو گداشته اینجا مامانم میگه کار مجیده(یعنی من)(حتی بدون اینکه بدون واقعا کار منه یا نه)
    ایرادش اینه که دفعه بعدیم اتفاق مشابه بیافته کار
    منه

    در برابر این رفتار مادرتون چه عکس العملی نشون دادید؟

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  9. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (جمعه 04 فروردین 91)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 فروردین 91 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1391-1-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    706
    سطح
    14
    Points: 706, Level: 14
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    دوستان عزیزم واقعا ازتون سپاسگزارم
    اولش گفتم بیخیال چرا اینجا بنویسم ولی خیلی خوشحالم که عضو شدم و دوستایی مثل شما دارم که کمکم میکنن

    بهار 66 لایک میدم بهت :-))

    و ازت ممنونم ،دیگه کار دیگه ای ازم بر نمیاد ازت تشکر کنم :-))

    بهار مثلا من یه جور بی حیایی میدونم که وقتی با یه دختری دوست میشم بیام در مورد دوست دخترم با مامانم صحبت کنم (البته خیلی از رفیقام این کارو میکنن ولی من به نظرم این کار زشته :-)) ) (چون این دفعه که جدی با هم حرفیدم خودش عنوان کرد اینا میان این جور چیزا یا خیلی چیزا دیگه رو به من میگن تو چرا نمیگی ؟؟!!!)

    البته از وقتی رفتم سر کار سعی کردم مسائل کاری رو باهاش در اشتراک بزارم ولی حس میکنم گوش نمیده :-((


    مریم@:

    چون قیافه حق به جانب میگیره همیشه سکوت کردم

    یعنی اکثر موقع ها وقتی عصبانی میشم سکوت میکنم :-((

    چند باری هم بهش تیکه اومدم که خوب کار خودتو کردیا!!!

    خوب بابامو به جونم انداختیا ولی انکار میکنه!!

    یه سری حرکاتش دست خودش نیست مثل مادر مادرم که اونم کارای مشابه انجام میده


  11. کاربر روبرو از پست مفید MR.K69 تشکرکرده است .

    MR.K69 (پنجشنبه 03 فروردین 91)

  12. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    خب بهتره شما هم در مورد کارهایی که دوست داره نظرش رو بدونی باهاش صحبت کنی البته روابط قبل از ازدواج رو کسی نمیپسنده و اصولا هم کار درستی نیست.اما الان بحث ما رفتار مادرتونه

    شاید در مورد مسائل کاری خیلی دوست نداره بشنوه.این هنر شماست که ببینی چی رو میخواد بدونه

    مثلا دوست داره باهاش در مورد گرون شدن مرغ و گوشت صحبت کنی..یا نمیدونم مثلا در مورد هر چیزی که دوست داره//مثلا طمع غذا...به قول معروف رگ خوابشو پیدا کن

    این خوبه که در عصبانیت سکوت میکنی...اما نباید منفعل باشی.
    مثلا وقتی اروم شدی بگو مامان شما باید رابطه منو با بابا بهتر کنی.میدونم قصد و غرضی نداری اما ناخواسته باعث ایجاد کدورت میشی.
    تیکه اومدن و کنایه زدن و ...نه تنها جواب نمیده بلکه حس مقاومت رو در مادرت تحریک و تشدید میکنه.(حسی که الان داره و مسائل رو انکار میکنه)
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  13. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (پنجشنبه 03 فروردین 91)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1388-11-09
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    3,644
    سطح
    37
    Points: 3,644, Level: 37
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 490 در 114 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    من نظر بقیه رو نخوندم
    ولی زیاد دیدم بچه هایی که با مامان و باباشون راحت نیستن و انگاری حرفای مشترک ندارن
    سعی کن به مامانت محبت کنی (کلامی)بهش نزدیک بشی من فکر میکنم مامانها از این لحاظ زود مهربون میشن
    باهاش صحبت کنی درد و دل کنی فکر کنم خیلی خوشش بیاد
    حرفای مشترک پیدا کنی ازش نظر بخوای واسش کادو بگیری





  15. 3 کاربر از پست مفید saint mary تشکرکرده اند .

    saint mary (جمعه 04 فروردین 91)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 91 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1390-12-26
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    1,027
    سطح
    17
    Points: 1,027, Level: 17
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 159 در 82 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    دوست عزیزم
    همونطور که دوستای خوبمون گفتن ببین از چی خوشش میاد؟ باهاش شوخی کن، واسش جوک بگو، واسش اس ام اس بده... خیلی کارا میتونی بکنی.
    منم دقیقا تا 20 سالگی مشکل تورو داشتم و کلا یه حس رودربایستی بدی داشتم با مامانم. ولی یه روز شکستمش . یه دفعه شروع کردم از پسرای دانشگاه صحبت کردن و از شیطونیایی که دخترای همکلاسیم با پسرای دانشکده میکردن گفتم. اولش جا خورد. ولی بعدش یهو همه چی خود بخود درست شد.
    الان 11 ساله که خیلی با هم رفیق شذیم من و مامانیم

  17. 2 کاربر از پست مفید آلبالو تشکرکرده اند .

    آلبالو (جمعه 04 فروردین 91)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 فروردین 91 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1391-1-03
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    706
    سطح
    14
    Points: 706, Level: 14
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادرم

    خیلی خیلی ممنونم دوستان گلم

    با کمال میل سعی میکنم تمام جوانب رو بررسی کنم و از راهنمایی هاتون استفاده کنم

  19. 2 کاربر از پست مفید MR.K69 تشکرکرده اند .

    MR.K69 (شنبه 05 فروردین 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.