سلام دوستاي خوب
از اينكه تو تاپيك هاي قبلي (كمك- يعني برمي گرده؟ اگه نياد من دق مي كنم.) كه باز كرده بودم كمكم كرديدن ممنون،
به دنبال اون جريان وقتي اون آقا با من تماس گرفت از موضوع پيش اومده خيلي ناراحت بود و خيلي ابراز علاقه كرد و ...
ولي حالا مشكلي كه من دارم اينه كه نمي دونم چكار كنم كه اين رابطه اگه قراره به جايي برسه، برسه. چون حالا براي هر دو طرف يك سري سوء تفاهمات پيش اومده كه نمي دونم چكار كنم؟
خانواده خودم از يك طرف، اون و خانوادش هم از يك طرف.
روز اول كه تماس گرفت گفت كه تو اين روزا كه از من خبر نداشته و من زنگ نزدم همه خانوادش هي ميپرسيدن كه زنگ زد ؟ زنگ نزد؟ كه حتي مادرش هم بهش گفته بود كه اين كارو نمي كردي؟ دختر خوبي بود؟ حيف شد. تا اينكه اين آقا خودش به من زنگ زد و بابت مسايل پيش اومده عذرخواهي كرد و قضيه حداقل بين خودمون حل شد.
ولي حالا ميگه كه خانوادش بهشون برخورده و ميگه كه خانوادت با من بد برخورد كردن در صورتيكه ميدونيد پدر من اصلا هيچ حرف بدي به ايشون نزد و موضوع ما اصلا سر مهريه نبود ولي نميدونم حالا چرا اين همش داره يك جوري برخورد مي كنه كه آره شما ما رو بيرون كردين و ... و اين حرف برادرم هم خيلي روش تاثير گذاشته و همش به كنايه مي گه كه شما عزيز دل خانوادتونين و ... (در صورتيكه روز اول اينجوري نمي گفت)
خودش هم از اين مسايل كه پيش اومده ناراحته و از اين بلا تكليفي خسته شده و ميگه بايد زود تكليفمونو مشخص كنيم و يك وقتهايي راضي ميشه و حتي اون روز گفت كه اگه تو خودت اين مهريه رو مي خواي من حرفي ندارم من نوكرتم هستم. ولي از آنجا كه ما هر دومون شاغليم و من علاوه بر كار دانشجو هم هستم زياد نمي تونيم همو ببينيم و با هم صحبتامونو بكنيم. وقتي پيش هم هستيم خيلي با هم خوبيم و اصلا مشكلي نداريم ولي وقتي كه از هم دور مي شيم نمي دونم چي مي شه، كسي يادش ميده و يا نه ، يكهو مي بينم كه تو بعضي چيزها نظرش عوض شده و دوباره مشكلات پيش اومده رو عنوان مي كنه و يك جورايي لجبازي مي كنه.
لطفا بهم بگيد من اينجا بايد چي بگم يا چجوري رفتار كنم تا بالاخره تكليفم مشخص شه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)