دوستان عزیزم از راهنمایی همگی خیلی ممنونم. مهراوه جان شما دقیقا چیکار کردین که دست از سرتون برداشتن؟؟؟
گلچهره جان همسر من اگر کوچک ترین اظهار نظری ازم میدید یا گریه میکرد یا خودزنی.مادر همسرم هم بیماری اعصاب داشت اصلا نمیشد باهاش همکلام شم.نتیجش این شد که وقتی روز 15 هم بعد از عروسی مخالفت من رو دید با این شیوه .6 ماه قهر کردن و هیچ کدومشون سراغم رو نگرفتن تا مجبور به جدایی شدم.
مهراوه جون چیکار کنم برن جایی که ما نمیخوایم بریم؟؟ آخه پدرشوهرم خودشو زده به پیریو میگه نمیتونم رانندگی کنم ماشینشو فروخته بگم با تاکسی برید ممکنه شوهرم بگه وقتی من ماشین دارم( بابام برام ماشین خریده) اونا با تاکسی برن جایی؟؟؟ چیکار کنم؟
در مورد مهمونی رفتن با اونا قبلا بهشون گفتم فلانیا که شما میخواهید برید خونشون خونه ما نیومدن منم نمی خوام بیام. اونام گفتن باشه بعد از مدت چند ماه یه شب که رفته بودیم خونه مادرشوهرم گفتن فلانی چند بار اومده خونمون ما نرفتیم بیاید بریم منم با نارضایتی توی عمل انجام شده قرار گرفتم. اگرم بگم ما نمیایم چون زندگیمون جداست پدر شوهرم که حالت عصب داره شاید باهاش دعوامم بشه خودشونو هم جلوی شوهرم میزنن به موش مردگی و مظلوم نمایی که زنت نذاشت ما بریم.... جلو فلانیا زشت شد... ما دو تا پیرزن پیر مردیم نمیتونیم خودمون بریم. ( پدر شوهرم 65 و خانومش 56 سالشه.) اینو هم میدونم اگه مستقل نشیم دیگه نمیتونیم.
اوایل که باهاشون راه میومدم خیلی اذیت میکردن مثلا یه شب که شوهرم و باباش کارشون تا 12 طول میکشید مادرشوهرم میگفت من میترسم بیا پیشم. اوایل میرفتم ولی بعدش دیگه نرفتم گفتم قبلا که پسرتون زن نداشت چیکار میکردین؟؟؟
برنامه منو شوهرم اینه که 2 یا 3 سال دیگه از این شهر بریم و همش میترسم وقتی ما خواستیم بریم اونا هم با ما بیان و اونوقت دیگه بیچارم..... شوهرم زیاد به حرفاشون گوش نمیده ولی خییلییییی بیش از اندازه حواشونو داره...خداییش کدوم پسری میره برا مامانش رنگ مو بخره؟؟؟؟؟؟؟
من خیلی کارا کردم خیییلییی. ولی اونا چسبیدن جدا هم نمیشن. به اسم اینکه ما سنی ازمون گذشته ناتوانیم (ولی جوونن) شما رو خییلییی دوست داریم چسبیدن به ما دوتا. بقیه بچه هاشونم ما رو با اونا سر هم میدونن و همیشه انگار مامانو باباشونو حل میدت سمت ما.
هر چی بهشون غیر مستقیمو مستقیم میفهمونم زندگی ما جداست اصلا انگار پنبه گذاشتن توی گوشاشونو هیچی نمیشنون کار خودشونو میکنن. تازه مادر شوهرمم میگه زندگیو سفره ما با شما یکیه



من استقلال میخوام چیکار کنم؟؟ تورو خدا کمکم کنید این موضوع خیییلییی آزارم میده اگه میدونستم اینطورین هیچوقت با پسرشون ازدواج نمیکردم.


علاقه مندی ها (Bookmarks)