کدامیک از شما از زندگی اش راضی است؟
شاید سؤال را بشنوید و پاسخ دهید که ما راضی هستیم. شاید هم سکوت کنید.
اما حقیقت است که انسان در شرایطی از زندگی دیگر نمی توانداز وضع و موقعیت خود رضایت داشته باشد. چرا انسان از زندگی خود راضی نیست؟
انسان از اینکه جاودانی نیست یک نارضایتی نهفته و پنهان داردو بر اثر این نارضایتی ناخودآگاه است که می خواهد رضایت را کسب کند. برای همین به چیزهای مختلف چنگ می زند. این چیزها می تواند مادی یا معنوی باشند. انسان می خواهد معنایی به زندگی خود بدهد تا احساس نارضایتی نکند. همه سرگرمی انسان این است که «خود» را فراموش کند.
همه خیال می کنند که دیگری زندگی بهتری دارد. در زندگی خرسندتر است . موفقتر است و رضایت بیشتری دارد. این وضعیت شامل همه می شود. ولی چه کسی به واقع رضایت بیشتری از زندگی دارد؟ کسی که می داند زندگی مهمانی کوتاهی است که سرانجام آن را ترک خواهیم کرد و بهتر است فریب بازیهای آن را نخوریم .
انسان ناخشنود است چون وضع فعلی خود را قبول ندارد. انسان در هر شرایطی که باشد در جایی کم اورده است و یکی از جلو تر است. یکی از او جوانتر است. یکی از او سالمتر است و به همین ترتیب انسان اسیر مقایسه است و خرسندی خود را نسبت به آنچه دارد از دست می دهد.
در هر شرایطی باید مقایسه را کنار گذاشت. اگر مریض هستیم باید به دنبال سلامتی خود باشیم اما آیا اینکه من به خاطر دیگری که سالم و است و نمی خواهم از او کم باشم به دنبال سلامتی خود بروم مسخره نیست. نفس سلامتی مهم است. زندگی میدان مبارزه نیست. مگر کسی که با پیری مبارزه می کند به جایی می رسد؟ یا کسی می تواند از دست مرگ بگریزد؟ همیشه در ورای آرزوها یک آرزوی دیگر خوابیده است. هیچ وقت هدف غایی وجود ندارد. شاید مشکل از اینجاست که ما هنر مشاهده کردن در زندگی را از دست داده ایم . درست مثل مسافری که در یک کوپه نشسته و فقط به هدف توجه دارد و از دیدن مناظر بدیعی که در سر راه وجود دارد غافل مانده است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)