به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اسفند 90 [ 09:26]
    تاریخ عضویت
    1390-2-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,493
    سطح
    21
    Points: 1,493, Level: 21
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    انچه که بر من گذشت ...

    سلام دوستان
    این روزها دچار مشکلی شدم که زندگی کردن رو فراموش کردم
    خواستم از شما راهنمایی بگیرم
    -------------------------------------------------------------------
    اوایل سال پیش بود که رفته بودم برای تدریس تو یه آموزشگاه کامپیوتر
    و به خانومی که اونجا بود علاقه مند شدم
    زیاد این قضیه رو برای خودم جدی نگرفتم و سعی کردم از کنارش رد بشم

    چندماه بعد یکی از همکارام با خانومی برای ازدواج دوست شد و به من اطلاع داد
    منم بهش تبریک گفتم و به کارام پروژه هام میرسیدم

    بعد دو ماه وقتی که از دوستم پرسیدم در چه حالی هستن بهم گفت که تموم کردن
    و این برام عجیب بود
    چون ظاهرا داشت خوب پیش میرفت
    اما اعتنایی نکردم و فراموش کردم

    یه روز که با دوستم داشتم مسیری رو برای ورزش میرفتیم ، اتفاقی اون خانوم از طرف مخالف ما حرکت میکردن

    خواستم به دوستم بگم که من از این خانومه خوشم میاد که بعد رد شدنش به سمت ما اومد
    و من در اوج تعجب دیدم که اینها با هم بودن
    با اینکه بهش علاقه ای نداشتم اما دنیا برام تاریک شد
    چند متر جلوتر دیگه نتونستم راه برم و نشستم زمین

    اون روز گذشت و من تقریباً با قضیه کنار اومده بودم
    اما یه هفته هر روز به صورت اتفاقی اونو میدیدم
    ودلم میلرزید و احساس غم عجیبی میکردم
    بعد از تجربه این حس سعی کردم که بفهمم چه اتفاقی براشون افتاده
    دوستم خودش هم دلیل سرد شدنش رو نمیدونست
    و فقط میگفت که داشتم داغون میشدم و مشاور بهم گفت که باهاش تموم کنم
    درک این مسله برام آسون نبود
    پیگیر دختره شدم و فهمیدم که اوضاع روحی بدی رو داره تجربه میکنه
    و شدیداً افسرده شده
    سعی کردم که کمی دلداریش بدم که با قضیه کنار بیاد
    اما نتونست
    مدتی گذشت و چون تو یکی از پروژه هام ازشون استفاده میکردم کمی با هم صمیمی شدیم و بیشتر از زندگیش میگفت
    حدود شش ماه طول کشید و من متوجه شدم که باهاش از لحاظ ذهنی تفاهم دارم
    دیگه کاری نمیتونستم بکنم
    از طرفی هم دوسش داشتم و از اون طرف میدیدم که کس دیگه ای رو دوست داره
    قبل محرم دعوتش کردم و بهش همه چیو گفتم
    شکه شده بود
    محرم با کلی ناراحتی برامون گذشت
    احساس معذب بودن داشتم
    هم از طرف اون
    هم از طرف خودم

    اما سعی کردم که علاقه خودمو بهش اثبات کنم
    اما اون برخلاف میلش میگفت که شاید نتونم و نشه
    در آخر به خاطر علاقه زیاد از حد من بهم یه بله نصف و نیمه داد
    اما میگفت که یه مسئله ای دارم که اون حل نشدنیه و آزارم میده

    من هر تلاشی که تونستم انجام دادم تا بفهمم اون چیه و شاید بتونم حلش کنم
    اما هیچی نشد

    یه روز که دیگه کم اورده بودم از خدا خواستم که کمک کنه
    چون من دیگه در حد توانم نیست
    و سه روز روزه گرفتم

    شب سوم قرار بود یکی از ISP ها رو هک کنم و ازشون دسترسی داشته باشم
    این خانومه هم از همون isp اینترنت گرفته بود
    بعد از هک کنجکاو شدم که بدونم داره با کیا چت میکنه و کلا رو کامپیوترش چه خبره
    حدود ساعت 3 شب بود که تونستم cash اونو پیدا کنم و بگیرم
    و چیزی رو دیدم که داشتم سکته میکردم

    تمام مدتی که من بهش تو یاهو در مورد علاقه ام میگفتم اون داشت با دوست پسرش در مورد سکس و تجربیات و خاطراتش میگفت
    از سکس های که داشتن
    اون شخص رو میشناختم (سر چندتا پر رویی کاراشو خراب کرده بودم)

    نمیدونستم چی کار کنم
    رفتم تو حموم که گریه کنم و داد بزنم اما شکه شده بودم
    قلبم داشت خودشو میکشت
    اومدم و قسمتی از اون متن رو براش ایمیل کردم که صبح بخونه
    و سعی کردم که بخوابم
    اما انگار منو برق گرفته بود
    اونقدر اون شب برام وحشت ناک بود که نمیتونم توصیفش کنم و اظراب خیلی خیلی سختی رو تحمل میکردم
    بعد نیم ساعت بیدار شدم و نشستم تا صبح بشه
    حدود ساعت 8 زنگ زدم و بیدارش کردم و ازش خواستم میلشو چک کنه
    چند دقیقه بعد آنلاین شد و گفت الان میخونم
    یه ربع بعد بهم گفت که خوندم
    ازش خواستم که بهم بگه چرا این کارو کرده
    گفت که از سر لجش
    از سر اینکه کسی عشق اونو درک نکرد
    از سر غم و تنهاییش

    بهم گفت که اون مسئله ای که نمیشد حلش کرد این بود
    و خدا حافظی کرد و رفت

    نمیدونستم چیکار کنم
    مخم هنگ کرده بود
    اصلا نمیتونستم دختری که همیشه از خیانت تو جامعه گلایه میکرد
    از روابط دختر و پسر ها
    خودش تا این حد ...

    قرانی رو که داشتم رو برداشتم و رفتم دنبالش
    نمیدونستم که دارم چیکار میکنم
    فقط احساس میکردم که باید برم

    زنگ درشون رو زدم و اومد
    از حد گریه چشاش پف کرده بود
    بهش گفتم که لباساشو بپوشه تا بریم دفتر باهاش صحبت کنم

    چند دقیقه بعد اومد و رفتیم
    نمیدونستم چی بگم
    نمیدونستم چمه
    ازش خواستم که بهم بگه چی شده

    گفت که وقتی دوستت با من این کارو کرد
    دچار افسردگی بدی شدم
    هیچ کس درکم نمیکرد
    و غمم رو نمیفهمید
    اونم از سر لجش رفته بود و این کارو کرده بود
    گفت که نمیخوام توجیه کنم
    توجیهی هم براش ندارم

    از خدا خواسته بودم که حلش کنه
    و این که تو فهمیدی سبلی محکمی بود که خدا بهم زد که دارم چیکار میکنم

    من گیج شده بودم
    که آیا حرفاشو باور کنم
    یا اون چتی که ازش دیدم رو قبول کنم
    آیا به خاطر این کار ولش کنم
    یا کنار بیام و ادامه بدم

    ندامت رو تو چشاش میدیدم
    اما نمیتونستم تحمل کنم

    سعی کردم که کنار بیام
    بهش گفتم که من بهت علاقه داشتم(خودش دیگه حدشو میدونست) و میدونم که اشتباه کردی
    اگه اون قضیه رو تموم کرده باشی
    سعی میکنم که کنار بیام
    بهم گفت که از وقتی که بهش گفته بودم که دوسش دارم
    دیگه پیش دوست پسرش نمیرفت
    و اون روزی که حقیقت رو فهمیدم قرار بود که بره و باهاش تموم کنه
    سعی کردم که بهش باور داشته باشم و ببخشمش
    شبش بهم گفت که بعد این کار
    کل ترس و غمش ریخت و جاشو عشق گرفت

    چند شب گذشت
    یه لحظه کنجکاور شدم و دوباره رفتم سراغ آرشیوش
    دیدم که تو متن چتش به اون پسره از خاطرات خوش گذشته و تجربیات لذت بخشش گفته بود
    و اینکه چطوری میخواد اون روزا رو فراموش کنه

    در این لحظه بهم تو یاهو گفت که چقدر منو دوست داره و این حرفا
    متن رو براش فرستادم و گفتم باور کنم ؟
    دستپاچگیشو حس میکردم
    گفت اینطوری بهش گفتم که سمج نباشه و بعداً پیداش نشه
    میگفت که از سر سیاستش اینطور گفته

    اما من دیگه تحمل نداشتم
    کامپیوتر رو خاموش کردم و دراز کشیدم
    قلبم با چنان شدتی میزدم که کل تنم داشت تکون میخورد
    ترسیدم که نکنه سکته کنم
    رفتم و دوش گرفتم و اونجا با خودم تکلیفمو مشخص کردم
    آروم شده بوم
    احساس آرامش عجیبی داشتم
    اومدم و بهش میل زدم و براش آرزوی موفقیت کردم و خدانگهدار

    گوشیم و تلفن خونه رو هم خواموش کردم اما چون کار داشتم مجبور شدم دوباره روشن کنم
    یه ریز sms میداد که دارم اشتباه فکر میکنم و فلان و فلان
    و التماسم میکرد که نرم
    منم طوری جواب میدادم که بیشتر بسوزونمش
    نصفه های شب بهم sms داد که میخواد خودشو بکشه
    اهمیت ندادم
    و میدونستم که نمیکنه (بعدا فهمیدم که رو بازوش تیغ کشیده)
    نزدیک های اذان بیدار شدم
    نمیدونستم چمه

    قرآن رو برداشتم و به خدا گفتم که من دیگه چیزی نمیدونم و نمی دونم چیو باور کنم
    تو بهم کمک کن
    و این آیه ها اومد :
    از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند (۲۳)

    تا خدا راستگويان را به [پاداش] راستى‏شان پاداش دهد و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد كه خدا همواره آمرزنده مهربان است (۲۴)

    فهمیدم که منظور خدا اینه که سر قولت بمون و راستگویی یا نفاق اون دختره با من
    صبح بهش sms زدم و قضیه رو گفتم
    گفتم که من ازت میگذرم
    با اینکه دلم آشوبه
    و نمیدونم واقعیت چیه
    آروم شد و چند روزی گذشت
    یه روز صبح از کابوس بیدار شدم
    تو خواب دیدم که داره باز بهم خیانت میکنه
    دوباره قرآن رو باز کردم
    یادم نیست کدوم سوره و آِیه بود
    اما دعایی کرده بود : خدایا قلب مارا نصب به آنان که در ایمان از ما پیشی گرفتند صاف گردان و اگر از آنان در دل ما کینه ای است مارا ببخشای

    فهمیدم که توبه کرده و پشیمونه
    و هر چیز که هست مال گذشتشه
    بعدً فهمیدم که ای این کارا زیاد داشته و این خرابم میکرد



    الان حدود یک سال گذشته
    تا حدودی از چشمم افتاده
    و علاقه مو از دست دادم
    با اینکه دوسش دارم اما دیگه اعتمادی ندارم بهش
    (فهمیدام که وقتی با دوستم بوده با این پسره رابطه داشته)

    حالا نمیدونم چی کار کنم
    دارم عذاب میکشم
    به کسی هم نمیتونم بگم

    لطفا کمک کنید
    23 ساله هستم
    ENFP و تنها پسر خانواده
    دختره هم ازم 4 سال بزرگتره

    امروز قراره صیغه (موقت) کنیم
    نگرانم ...

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    وقتی از اون رابطه ها داشته،به شما تعهدی داده بود؟چه به عنوان دوست چه نامزد.پس خیانتی به تو در کار نیست.

    ولی اینو بدون،این دختر از رابطش لذت برده پس احتمال اینکه دوباره به این روابط برگرده زیاده حتی بعد از ازدواج.

    پس برای تو که از روابط یه نفر که هیچ تعهدی بهت نداره اینطور بهم می ریزی این دختر مناسب نیست.در ضمن دیگه وارد

    زندگی خصوصی مردم نشو برای پیدا کردن عیب و ایراد.

  3. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (جمعه 28 بهمن 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    سلام
    لازم نبود کل این جریان رو با جزئیات می نوشتید
    اگر به صورت خلاصه مطرح می کردید راهنمایی های سریع تری به شما می شد و افراد بیشتری حوصله می کردن مشکلتون رو بخونن
    THISISME
    عزیز اینکه شما وارد حریم خصوصی افراد بشید کار درستی نبوده و می تونستید با تحقیق در مورد ایشون ازش شناخت پیدا کنید نه این حکش کنید

    در اینکه در تصمیم گیری ها و مشکلات خودمون باید به خدا توکل کنیم و از اون کمک بخواهیم شکی نیست.
    ولی معنی توکل این نیست که وقتی گرسنه هستیم بشینیم ی گوشه و عبادت کنیم و امید داشته باشیم که به خدا توکل کردیم و خدا مارو سیر میکنه

    بلکه خدا به ما قدرت بدنی و قوه عقل داده و با استفاده از اون ها باید تلاش کنیم برای رفع گرسنگی خودمون و در کنار اون از خدا هم کمک بخواهیم....



    در مورد مشکل شما!شما که متوجه شدید این خانم وضعیت روحی خوبی نداره،در زمانیکه به شما می گه دوستت دارم با فرد دیگه چت می کنه و از روابط جنسی قبلیش می گه،انقدر وضعیت روحی بدی داره که به بدن خودش هم رحم نمی کنه و به بازوش چاقو می زنه،به قول خودتون به شما خیانت کرده و به دوست شما هم خیانت کرده .....
    دیگه عقل شما حکم می کنه که این فرد مناسب من نیست !در اینجا نیازی نبود قران رو باز کنید و
    این هم بدونید که آیاتی که گفتید به صورت های دیگه ای هم میشه ازش تعبیر کرد و این خود شما بودید که دوست داشتید به اون دختر برگردید و فکر کنید توبه کرده و فکر کنید خدا این رو از شما می خواد.

    به نظر من بهتره الان اصلا برای خوندن صیغه محرمیت عجله نکنید و امروز رو کنسل کنید به نظر من
    احساسی تصمیم نگیرید
    با پدر و مادرتون مشورت کنید و ماجرا رو برای اونها بگید
    اونها مخالفتی ندارند؟

    اینم بدونید که خدا زمانی از بنده اش راضی و خوشنود میشه که بنده اش با توکل به خدا از ظرفیت های وجودی خودش نهایت استفاده رو بکنه و عقل و تدبیر خودش رو به کار بگیره
    نه اینکه همه چیز رو بسپره دست خدا و برای هر تصمیمی قران رو باز کنه.



  5. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (شنبه 29 بهمن 90)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1390-11-14
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    1,860
    سطح
    25
    Points: 1,860, Level: 25
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,833

    تشکرشده 1,864 در 493 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    تمومش کن.
    این راه که میروی به ترکستان است.

    این دختر گذشته خیلی بدی داشته و الان نباید ازدواج کنه .
    نه فقط چون رابطه جنسی داشته. چون به خاطر روابط غلط و مکررش الان سلامت روحی روانی نداره

    اول باید درمان بشه و بعد با شخص مناسبی ازدواج کنه
    اون شخص هم شما نیستید. به دلایل زیادی بهتره که ایشون را رها کنید.


  7. کاربر روبرو از پست مفید پیدا تشکرکرده است .

    پیدا (پنجشنبه 27 بهمن 90)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اسفند 90 [ 09:26]
    تاریخ عضویت
    1390-2-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,493
    سطح
    21
    Points: 1,493, Level: 21
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    قضیه حریم خصوصی نیست
    من الان میتونم از گوشی اون دسترسی داشته باشم و بدونم که sms هایی که میگیره و میفرسته چیه

    تو این همه سال هم تا به حال این کارو نکرده بودم

    ممنونم به خاطر توصیه هاتون
    و ممنون میشم که بیشتر راهنماییم کنید ...

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    موبایل حریم خصوصی نیست؟

    دقیقن در چه موردی راهنمایی می خوای؟

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 دی 91 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1389-10-21
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    2,152
    سطح
    28
    Points: 2,152, Level: 28
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 148
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 63 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    اقای فرهنگ 27 با تمام احترامی که براتون قایلم با "وقتی از اون رابطه ها داشته،به شما تعهدی داده بود؟چه به عنوان دوست چه نامزد.پس خیانتی به تو در کار نیست." این حرفتون مخافم چون ما اول به خودمون و خدامون متعهدیم که خودمون رو در قبال شهوت نگه داریم تا زمانیکه با راه حلال بهش برسیم.ادم اول باید به خودش متعهد باشه که بتونه تعهد به دیگری رو قبول کنه. به نظر من این خیانته به فردی که قراره شریک زندگی ادم باشه حتی اگه اون فرد رو نشناسیم حالا اینکه یکی مثل ThisIsMe با این موضوع از فرط علاقشون به این خانم کنار بیان حرف دیگه ای هست.
    "ولی اینو بدون،این دختر از رابطش لذت برده پس احتمال اینکه دوباره به این روابط برگرده زیاده حتی بعد از ازدواج.
    "با این فرمایشتون موافقم.
    ThisIsMeعزیز:
    "من الان میتونم از گوشی اون دسترسی داشته باشم و بدونم که sms هایی که میگیره و میفرسته چیه" اینطوری میخواید بهش اعتماد کنید!!!؟؟؟شاید یه خط دیگه بدون اطلاع شما داشته باشه در اون صورت چی ؟؟؟ببخشید نمیخوام دل اشوبی ایجاد کنم اما خواهرانه این حرف رو زدم که باچشم باز انتخاب کنید
    یه سوال چه چیز این خانم برای شما دوست داشتنی هست چرا دوستش دارید؟؟؟البته جوابش فقط برای خودتون و بازنگری اینکه چی( زندگی ایندتون )در قبال چی(ارامش و اطمینان به ظرف مقابل و خودتون).
    "دختره هم ازم 4 سال بزرگتره" اول خودتون و بعد خونوادتون با این موضوع مشکلی ندارن؟؟؟
    اینم بگم همه میدونیم راه توبه برای همه بازه و شایدم واقعا ایشون توبه کرده باشه .همه چی بستگی به شما داره.
    امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید setaree11 تشکرکرده است .

    setaree11 (جمعه 28 بهمن 90)

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    ستاره جان،خیانت زمانی معنا پیدا می کنه که تعهد وجود داشته باشه.تعهدم زمانی پیدا می کنه که دختر و پسر شرعا"

    و قانون به عقد هم در بیان یا حداقل مراحل خاستگاریو طی کرده باشن.اگر من در گذشته یه کاری کرده باشم کسی

    نمی تونه در آینده بهم بگه چون این کارو قبلا"کردی بهم خیانت کردی.چون من بهش تعهدی نداشتم.

    یادآوری:از این به بعد فقط با هدف راهنمایی مراجع پست بذار.از مخالفت یا موافقت با کاربران دیگه پرهیز کن چون باعث

    بحث و انحراف تاپیک می شه.

  13. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    سلام
    سرگذشتتون رو خوندم دوست عزیز.

    تا آخرش که داشتم میخوندم فکر میکردم الان میخواید بپرسید که "چه جوری فراموشش کنم" یا "دختر خانم خیلی وابستگی پیدا کرده چه جوری اونو راضی کنم به فراموش کردن" یا چیزی توی همین مایه ها.

    واقعاً با خوندن سطر آخر شوکه شدم!


    با نظر فرهنگ موافقم اما با یه قسمتیش نه زیاد.
    من به شخصه فکر میکنم از وقتی که شرایط و موقعیت خطا داشته باشم اما خودم بتونم انتخاب کنم که خطاکار باشم یا نه، دقیقاً از همین زمان نسبت به همسر آینده م (و حتی مهم تر، به خودم) متعهدم و باید خودم رو حفظ کنم.
    خب خیلیا اینطور فکر نمیکنن و دقیقاً از زمان عقد، انتظار متعهد بودن رو دارن.
    اما اینطور که از صحبتای شما برداشت کردم، شما انتظار دارید همسر آینده تون از قبل به شما تعهد داشته باشه.

    فقط یه مطلب رو میگم.
    خیلی ها بودن توی همین سایت که میگفتن با گذشته ی همسرشون هیچ مشکلی نداشتن. علی رقم دونستن رابطه های جنسی متعدد، گفتن که میتونن باهاش کنار بیان.
    ولی نتونستن.
    حالا شما که از الان انقدر نگران هستی و نمیتونی باهاش کنار بیای که دیگه!!!


    امیدوارم هنوز صیغه نکرده باشین.
    نمیگم این ازدواج درسته یا غلطه.
    اما هنوز شما با خودت کنار نیومدی.
    بوی پشیمونی در آینده ی نزدیک میاد.

    راستی خانواده ها نظرشون چیه؟
    تا چه حد از اصل موضوع و جزییات موضوع خبر دارن؟
    امیدوارم نگید که کلاً بی خبرن!


  14. 2 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (شنبه 29 بهمن 90)

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 00 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    367
    امتیاز
    10,548
    سطح
    68
    Points: 10,548, Level: 68
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 302
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    811

    تشکرشده 815 در 286 پست

    Rep Power
    50
    Array

    RE: انچه که بر من گذشت ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
    ستاره جان،خیانت زمانی معنا پیدا می کنه که تعهد وجود داشته باشه.تعهدم زمانی پیدا می کنه که دختر و پسر شرعا"

    و قانون به عقد هم در بیان یا حداقل مراحل خاستگاریو طی کرده باشن.اگر من در گذشته یه کاری کرده باشم کسی

    نمی تونه در آینده بهم بگه چون این کارو قبلا"کردی بهم خیانت کردی.چون من بهش تعهدی نداشتم.

    یادآوری:از این به بعد فقط با هدف راهنمایی مراجع پست بذار.از مخالفت یا موافقت با کاربران دیگه پرهیز کن چون باعث

    بحث و انحراف تاپیک می شه.
    سلام چقدر دلتنگ اینجا بودم!
    اولین پستم بعد این همه مدت
    باهات مخالفم فرهنگ
    خیانت بازه زمانی رو شامل نمیشه و دوستی و رابطه قبل از ازدواج خیانت به همسر اینده است
    دید من به خیانت بیشتر بخاطر اسیب ابنکار از نطر روحی روی خود فرد خیانتکار هست. کمترین اثرش استرس و به نوعی احساس گناه از اشتباه انجام شده ، هست

    البته انسان ها ممکن الخطا هستن و میشه اونها رو بخاطر اشتباهات گذشته بخشید



  16. 2 کاربر از پست مفید eng.aydin تشکرکرده اند .

    eng.aydin (شنبه 29 بهمن 90)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.