به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 اسفند 90 [ 20:07]
    تاریخ عضویت
    1390-11-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    812
    سطح
    15
    Points: 812, Level: 15
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    من بامادرم مشکل دارم

    من با مادرم یه مشکل بزرگ دارم.
    مادرمن به هیچ عنوان نمیتونه یه تصمیمه درست بگیره واین خوصصیتش برای من مشکل ساز شده.
    مثلا وقتی بهش میگم میخوام بادوستم برم کوه یا هر جای دیگه فقط و فقط یه جواب میده نه
    میپرسم چرا ؟ با کلی بدبختی و التماس میگه خوب نیست دختر تنها بادوستاش بره بیرون
    باز میپرسم چرا؟ میگه بیرون امن نیست وقتی میبینند چند تا دختر جوان تنهاهستن مزاحمشون
    میشن . منظورش از تنها اینه که یه مرد یا یه زن سن بالا همراهتون نیست.
    یا مثلا : اجازه نمیده حتی خونه ی دوستم برم .دلیلش هم اینه که ممکنه مرد خونشون باشه ویا دوستم به طور مخفیانه ازمن عکس بگیره و به داداشش یا هر مرد دیگه ای نشون بده.
    مادرمن کافیه از یک نفر یه خاطره یا یک حادثه بدی بشنوه دیگه از نظر اون این حادثه قراره برای هر کسی اتفاق بیوفته.
    اصلا مادر من کلا منتظر حادثه است.
    حالا اگر برادرم بهش بگه ایرادی نداره بزار بره نظرش بکلی عوض میشه .درواقع منتظره تایکی بهش بگه چه کاری درسته و چه کاری غلط.
    این رفتار مادرم فقط در مورد بیرون رفتن من از خونه نیست تو همه ی مسائل زندگی شک داره ومنتظره تا بهش بگن درسته یا غلط .جالب این جاست که از همه نظر میپرسه ونظرات همرو هم به کار میبره حتی اگر نظر اشتباهی باشه .خوب و بدو از هم تشخیص نمیده فقط یه چیز کلی درمورد خوب وبد میدونه وبیشتر احتمالات بد رو میده.



  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    339
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    سلام

    چرا به این رفتار مادرت به چشم نگران شما بودن نگاه نمیکنی؟

    به هر حال اگه زیادی هم ملاحظه کار باشن در حال حاضر نمیتونی تغییرش دهی

    فقط میتونی با رفتار صحیح تنش را کم کنی و یه جورایی کنار بیای با این قضیه

    این نظر شخصی منه و مطمئنا دوستان حتما نظرات و راهکارهای بهتری برات دارن

    امیدوارم موفق و شاد باشی دوست عزیز

  3. کاربر روبرو از پست مفید ویدا@ تشکرکرده است .

    ویدا@ (پنجشنبه 13 بهمن 90)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 اسفند 90 [ 20:07]
    تاریخ عضویت
    1390-11-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    812
    سطح
    15
    Points: 812, Level: 15
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    شما هم اگر جای من بودین همین فکر رو میکردین
    من یک دختر 20 ساله هستم که هنوز هیچ تجربه ای کسب نکردم من اگر الان بخوام برم خونه ی دوستم نمیدونم چه رفتاری باید از خودم نشون بدم .
    من از تنها رفتن به بیرون هم میترسم اینقدر منو محدود کردن که حتی فکر کردن به این چیزا منو میتر سونه
    بلاخره باید یه روز از خونه برم بیرون یا نه با این ترسی که من دارم همون میشه که مارم ازش میترسه
    بازم حق و میدین به مادرم

  5. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    سلام عزیز م

    جالب است که خودت به کم تجربگی خودت اشاره کرده ای و در عین حال با این تجربه ی کم رفتارها و واکنش های مادرت را درست و غلط می کنی البته این حرف به معنای این نیست که مادرها اشتباه نمی کنند و یا شما درست نمی گویی اما منظورم این است که به کل مادر را در خطهای پایانی پست اول بردی زیر سئوال .

    به هر حال شما حتما در محیطهای اجتماعی مثل کلاس و دانشگاه و ............حضور داری . شما خودت هم باید بخواهی بزرگ شوی و همه ی تقصیر متوحه ی مادر نیست . در این گونه فضاها واکنش شما چگونه است ؟!




    اما راه چیست برای از بین بردن ترس های تو و راه تعامل یافتن سازنده با مادر


    همین حرفهایی را که اینجا زدی برو به خودشان بگو . بگو از اینکه در اینده به مشکل بخوری دچار ترس هستی . از اینکه خانه ی دوستت بروی دچار مشکل هستی که چه واکنشی باید نشان بدهی .

    البته یک نکته اینکه مشکلات تو تا یک سنی به مادر و نحوه ی تربیت ایشان ربط دارد بعد از آن به خودت مربوط است و خودت باید برای آنها راه پیدا کنی اما جهت تعامل و درک همدیگر نیاز به گفتگو است و مادرت باید ترس های بچه اش و عدم مهارتهایش را بشناسد تا در این راه بهت کمک کند . ضمن اینکه باید یادبگیرید به هم اعتماد کنید .


    و در نهایت به نظرم بهتر است مشاوره ی حضوری بگیرید تا مشاور با مادرت صحبت کند و تو کم کم راه پریدن و استفاده از بال و پرت را برای پرواز یادبگیری .

  6. 6 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (جمعه 14 بهمن 90)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 96 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1389-5-14
    نوشته ها
    376
    امتیاز
    8,441
    سطح
    61
    Points: 8,441, Level: 61
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,178

    تشکرشده 1,175 در 313 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    ببین دوسته من،

    منم خیلی وقت پیش ها مثله شما بودم، جواب هر چرا هم این بود: تو نمی تونی خوب رو از بد تشخیص بدی و نمی دونی مردم چقدر گرگ اند!!!!

    راست می گفتن، الآن که بر می گردم عقب، می بینم که چقدر ساده بودم! البته ساده به این معنا که فک می کردم همه خوب اند مثه خودمون هستند! اما اصلاً این جور نبود!

    تا این که شروع کردم به جلب اعتمادشون، مثلاً با مادر یا پدرم می رفتم بیرون، بهشون نشون می دادم که امکان چه خطراتی هست و من کاملا به این خطرات آگاهم و مواظب خودم هستم!

    یا مثلاً اشتباهات دیگران رو توی فیلم و یا داستان می گفتم! فرض کن یه فیلم داره نشون می ده و دختره یه اشتباهی می کنه، من زود قبل از این که فیلم نتیجه اشتباهش رو نشون بده، می گفتم اشتباه کرد، نباید این کار رو می کرد و عواقب این کار فلان چیزه!

    این جوری متوجه شدن منم یه چیزایی می دونم، ساده نیستم و تقریبا می دونم چه خطراتی وجود داره!

    خلاصه که بهت بگم، این قدر به من اطمینان دارن که من راحت به شهرهای مختلف، به خاطره مسائل کاری و درسی سفر می کنم، این قدر حرفم رو قبول دارن که اگه روز باشه، من بگم شبه، بابام می گه شبه!

    همش بستگی به خودت داره! اگه ببینن از پس خودت بر می آی، هیچ کی، هیچ کاری بهت نداره!

    یه مثال دیگه بزنم، تو خونه ی ما، من خیلی کمتر از بقیه محدودم، فرض کن خیلی کارها رو من می تونم انجام بدم، اما خواهرم نه! بیچاره، همش هم می گه چرا به این چیزی نمی گین!
    هر پدر و مادری، بچه ی خودش رو خوب می شناسه! منم می دونم خواهرم هنوز سادس، این رو وقتی باهاش می رم بیرون متوجه می شم! الآن یه مقداری راه افتاده!

    البته مادرتونم یه چیزایی رو راست می گه دیگه! من بعد از این همه مدت، خانوادم خونه ی دوستی که نیومده باشه خونمون و خانوادش رو نشناسیم، نمی ذارن برم! دختر بودنه و هزار مکافات!

  8. 5 کاربر از پست مفید ایوب تشکرکرده اند .

    ایوب (پنجشنبه 13 بهمن 90)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 اردیبهشت 91 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    1,079
    سطح
    17
    Points: 1,079, Level: 17
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    132

    تشکرشده 132 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    با تشکر از آقای ani،بسیار عالی پاسخ دادی،من هم با مشاور موافقم،یک چیز به آن اضافه کنم،سرکار خانم کاظمی گرامی،من هم 19 ساله هستم و شرایط شما رو دارم،یعنی فک میکنم پدر و مادرم هنوز می انگارند که من بچه ای بیش نیستم و به من شک دارند!!!

    من یک مدت خیلی در این مورد ناراحت بودم ولی کم کم خوم رو پیدا کردم و در هر موردی که احساس کردم پدر و مادرم اشتباه می کنند،بلااستثناء از یک فرد عاقل و بالغ مشورت گرفتم.

    ضمنا آقای ani عزیز امیدوارم ناراحت نشی پاراگراف اول و دوم نظرت یکم تنده،تندی نظرات اونم در اولشون باعث میشه دیرتر هضم بشن،حتی اگه منطقی باشن.خواستنی هستی!

    من ا... توفیق

    نقل قول نوشته اصلی توسط ایوب
    ببین دوسته من،

    منم خیلی وقت پیش ها مثله شما بودم، جواب هر چرا هم این بود: تو نمی تونی خوب رو از بد تشخیص بدی و نمی دونی مردم چقدر گرگ اند!!!!

    راست می گفتن، الآن که بر می گردم عقب، می بینم که چقدر ساده بودم! البته ساده به این معنا که فک می کردم همه خوب اند مثه خودمون هستند! اما اصلاً این جور نبود!
    موافقم!

  10. کاربر روبرو از پست مفید mosaferan تشکرکرده است .

    mosaferan (پنجشنبه 13 بهمن 90)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 19:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-15
    نوشته ها
    88
    امتیاز
    1,073
    سطح
    17
    Points: 1,073, Level: 17
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    217

    تشکرشده 219 در 79 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    سلام دوست عزیز
    خوش امدید به تالار همدردی
    یه سوال تا حالا از خودت پرسیدی اگه من جای مادرم بودم چیکار میکردم و برخوردم با دخترم چگونه بود؟
    منم هم سن شمام و تازه اول ورودمون به عمق جامعه که تا الان اونو یه محیط ارمانی میدونستیم تازه اول تجربه کسب کردنه و این که چاله چوله انقدر زیاده تو مسیر که تازه بعضیاشونو اگه رد کنی شانس اوردی اخر این مسیر تازه به خودت میگی ااا مامانم راست میگفتا
    تا حالا چقدر به مادرتون کمک کردید که این شک را برطرف و در تصمیم گیری او را یاری داده ای ؟
    چقدر تلاش کردی تا حساسیت ایشون برطرف بشه؟
    به نظر من به خاطر اینه که احساس استقلال نمیکنیم و احساس میکنیم نسبت به دوستانمان از کنترل و مراقبت های بیشتری برخورد دار هستیم و دوست داریم تجربه کسب کنیم و مانند بقیه خودمان تصمیم بگیریم، نسبت به رفتار های مادر و پدر مان حساس میشویم و حتی یک برخورد عادی انها را هم غیر عادی تلقی میکنیم وبه نظر من این حساسیت مادرتان را( که به خاطر تجربه های بالای ایشون هست) را خودتان بر طرف کنید چگونه؟
    1-پس از خودت شروع کن با رفتار های غیر کلامی منظورم اثبات این قضیه که توانایی ارتباط با جامعه بزرگتری رو داری.
    2-این اعتماد را برای مادرتان ایجاد کنید که از شما نظر بخواهد در باره ی درستی یا نادرستی تصمیمشان و از شما مشورت بخواهند.
    3-نظرات خودتان را ابراز و نظر ایشون را جویا شوید.
    4-احساس خود را همراه با احترام در مورد تصمیم مادرتان ابراز کنید و به ایشون کمک کنید در موردچگونگیه قضاوت نسبت به شما.
    5-و در اخر و مهمتر به مادرتان نشان دهید با چه چیزی راحتتر هستید از چه چیزی خوشتان می اید و شما را مرتفع میسازد تا اگه درست هست شما را در بدست اوردن ان ازاد بگذارند و به ایشون فرصت دهید تا شما را درک کندو فرصت یک تصمیم گیری را به ایشون بدهید.
    میدونم میخوای بگی خیلی تلاش کردم و به مادرم خیلی میگم اما مادرم انگار حرف منو قبول نداره خسته شدم
    باید بگم چگونگی این اثباته و ایجاد اعتماد خیلی مهمه و باید همراه با احترام ودوست داشتن و علاقه وصمیمیتو گاهی هم از شیوه هایی که ایشون دوست دارن استفاده کنید در کل یه جورایی پاچه خواری کن
    ( حامد عزیز خالهani عزیز نه اقای aniو اینکه ایشون از کارشناسان تالار انتقاد خوبه ولی در مورد مدیران خودشیرینی بهتر)

  12. 2 کاربر از پست مفید مریم و بابا لنگ دراز تشکرکرده اند .

    مریم و بابا لنگ دراز (شنبه 15 بهمن 90)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 اردیبهشت 91 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    84
    امتیاز
    1,079
    سطح
    17
    Points: 1,079, Level: 17
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    132

    تشکرشده 132 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من بامادرم مشکل دارم

    سلا م بابا لنگ دراز کجا بودی دلم برات تنگ شده بود!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط مریم و بابا لنگ دراز

    ( حامد عزیز خالهani عزیز نه اقای aniو اینکه ایشون از کارشناسان تالار انتقاد خوبه ولی در مورد مدیران خودشیرینی بهتر)
    موافقم!

    ولی خداییش از حق نگذریم،کسی که تو چشم آدم بد بشه بهترین حرفم بزنه عین زهر مار میمونه،نیست؟

    من نیمه اول حرفاشو قبول ندارم چون ناامیدی بوجود میاره،ولی بعدش بد نیست.
    در هر حال به کجا میرسه؟به یه درجه مجازی؟
    پولم که بهش نمیدن،تازه باید هر ماه پول بده واسه شارژ!
    به نظر من افرادی که اینجا هستن یه حالت شرطی شدن و دل بستن به بعضی از این مقامای مجازی بهشون دست میده!
    باز من و تو بهم رسیدیم دماسنجو به درجه آخر رسوندیم!!!!!!!!!!!!

  14. 2 کاربر از پست مفید mosaferan تشکرکرده اند .

    mosaferan (جمعه 14 بهمن 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.