به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: عشق به خدا

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آذر 87 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1387-1-25
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,970
    سطح
    40
    Points: 3,970, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 79 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق به خدا

    من یک عمربه خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانسته اما رسوام نساخت و مرا مورد قضاوت قرارنداد!
    هرچه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضرشد. اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم.
    وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم ها و گوش هایم را بستم تا خدا را نبینم و صدایش را نشنوم.
    من ازخـــدا گریختم بی خبرازآن که او با من و درمن بود !
    می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواست بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها بلا ومصیبت ماندم.
    ازهمه کس کمک خواستم اما هیچ کس فریادم را نشنید و یاریم نکرد.
    با شرمندگی فریاد زدم :
    خدایا اگرمرانجات دهی‌، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هرچه بگویی همان را انجام دهم !
    درآن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باورکرد و مرا پذیرفت نمی دانم چگونه اما درکمترین مدت خدا نجاتم داد.
    گفتم : خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت و لطف بی حد تورا جبران کنم ؟
    گفت : هیچ. فقط عشقم را بپذیر و مرا باورکن و بدان درهمه حال درکنار تو هستم.
    گفتم : خدایا عشقت را پذیرفتم و ازاین لحظه عاشقت هستم.
    سپس بی آن که نظرخدارا بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگیم ادامه دادم. اوایل کارهرآن چه ازاومی خواستم فراهم می شد. اما ازدرون خوشحال نبودم !
    نمی شد هم عاشق خدا شوم وهم به نظرات او بی توجه !
    راه و روش خدا را نمی پسندیدم.
    با آن چه او می گفت من به آرزوهای بزرگی که داشتم نمی رسیدم.
    پس او را فراموش کردم تا راحت تر به آن چیزهایی که می خواهم برسم!
    برای ساختن کاخ رویاییم از رهگذران کمک می خواستم.
    آنان که خدارا می دیدند سری ازتاسف تکان می دادند و رد می شدند و آن ها که جزسنگ های طــلایی قصـــرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آن ها نیزبهره ای ببرند که همان ها در آخر کاراز پشت خنجرها زدند و رفتند!
    همان گونه ازمن گریختند که من از صدای خدا و وجدانم!
    نا امید ازهمه جا دوباره خدا را خواندم. کنارم حاضربود!
    گفتم: دیدی بامن چه کردند؟!
    آنان را به جزای اعمالشان برسان ...
    گفت: تو خودت آن ها را به زندگیت فراخواندی!
    ازکسانی کمک خواستی که محتاج تر از هرکسی به کمک بودند.
    گفتم: مرا عفو کن. من تورا فراموش کردم و به غیرتو روی آوردم. اگردستم بگیری و بلندم کنی هرچه بگویی همان کنم.
    بازهم خدا تنها کسی بود که حرف ها وسوگندهایم را باورکرد.
    نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره روی پای خود ایستاده ام.
    گفتم: خدایا چه کنم ؟
    گفت: هیچ. فقط عشقم را بپذیر و مرا باورکن و بدان که همیشه درکنارت هستم.
    گفتم: چرا اصرارداری تو را باورکنم و عشقت را بپذیرم؟!
    گفت: اگر مرا باورکنی خودت را باورکردی اگرعشقم را بپذیری وجودت آکنده ازعشق می شود. آن وقت به آن لذت عظیمی که درجست وجوی آنی می رسی و دیگرنیازی نیست که خود را برای ساختن کاخ رویاهایت به زحمت بیاندازی! دیگرچیزی نیست که تو نیازمند آن باشی و به خاطرآن از من روی گردانی. وقتی مرا باورکردی حرف ها و وعده هایم را باورخواهی کرد!
    وقتی عاشقم شدی و باورم کردی به آن چه می گویم عمل می کنی زیرا درستی آن ها را باورداری وسعادت خود را درآن ها می بینی!
    بدان که من :
    عشق مطلق، آرامش مطلق
    و
    نورمطلق هستم وازهرچیزی بی نیاز!

  2. کاربر روبرو از پست مفید shine تشکرکرده است .

    shine (یکشنبه 05 خرداد 87)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 87 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    4,275
    سطح
    41
    Points: 4,275, Level: 41
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    84

    تشکرشده 88 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array

    RE: عشق به خدا

    ماهیگیر که هر روز جهت ماهیگیری به دریا می‌رفت و ماهی نمی‌گرفت وقتی به قلاب او نگاه کردند دیدند قلاب او صاف است گفتند اگر بخواهی ماهی بگیری باید نوک قلاب را کج کنی گفت من دنبال ماهی دیگری هستم تا اینکه خبر دولت‌مردان رسید و بعد به شاه، شاه گفت: او را بیاورید نیامد گفت من وقت ندارم. تا اینکه یک شبی وزیر باتفاق شاه در منزل او آمدند گفت من بخاطر اینکه شمارا بتوانم ملاقات کنم و باینجا بیاورم.این کار را می‌کردم.

    خدایا اعمال برخی بندگانت هم همینگونه است اکثر اونها نیتشون خیره و می خواهند که تو به قلبشون سر بزنی و حضور تو رو لمس کنند.

  4. کاربر روبرو از پست مفید pone20 تشکرکرده است .

    pone20 (یکشنبه 05 خرداد 87)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    198
    Array

    RE: عشق به خدا

    از مطالب جالبتون واقعا ممنونم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.