سلام
با عرض ادب و احترام
در ابتدا ممنون از فراهم نمودن این سایت توسط شما که باعث می شه بتوانی حرف دلت و به کسی بزنی که نمی شناسدت و بی طرف راهنماییت می کنه.
دختری هستم 29 ساله،لیسانس، شاغل،از لحاظ مادی، زیبایی، خانوادگی و خلاصه هر آنچه که یک دختر باید داشته باشه خدارو شکر در حد کمال هستم.
3 ماه است که با یکی از همکارانم ارتباط نزدیکی پیداکردم.در ابتدا به خاطر نگرش خودم نسبت به ازدواج و اینکه یک وقت ایشان را معطل خودم نکرده باشم، گفتم که در فکر ازدواج نیستم.
بعد از حدود 2 ماه محبت های بی دریغ ایشان ،به شدت علاقه مند شدم تا حدی که علاقه خود را به زبان آوردم و می دانم که اشتباه من همان روز بود.
به دنبال ابراز علاقه بنده،ایشان حرف روز اول خودم را پیش کشیدند و عنوان نمودند که قرار است تا پایان عمر با هم دو دوست و همکار صمیمی باشیم.
(شایان ذکر است که ایشان دانشجوی دکتری هستند،وضعیت مالی خوبی دارندو صد البته به لحاط اخلاقی مرا شیفته خود کرده است ولی از لحاظ خانوادگی متاسفانه خیلی پایین هستند و حدود 3 سال پیش نامزدی داشتند و به هم خورده است)
در طی این 2 ماه خیلی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه هفته گذشته از ایشان تقاضا کردم که فقط با هم دو همکار معمولی باشیم،چون نسبت به علاقه ایشان به شدت دودل بودم و تا حدی هم فکر می کردم دیگر علاقه ای از طرف ایشان وجود ندارد.علی رغم یک هفته سختی که تحمل کردم، از شدت دلتنگی با ایشان اس ام اس زدم و خواستم که از من دلخور نباشند، در کمال تعجب دیدم جواب دادند و متاسفانه از من دلخور هستند ولی ابراز نمودند دوستم دارند و به شدت دچار عدم اعتماد به این رابطه شده اند.
الان نمی دانم چه کار کنم؟از طرفی دلم می خواهد رابطمان را درست کنم و از طرف دیگر از طرز برخورد ایشان به شدت ناراحت هستم، لذا خواهشمندم راهنماییم کنید.
با تشکر فراوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)