RE: خسته از تکرار مشکلات!!
شمیم عزیز سلام
منم اوایل مشکل شما رو داشتم.همسرم یه شعاری داشت>خانوم خونه خانوم خونه رو دعوت میکنه !!
ولی من اگر خونه نبودم به شوهرم میگفتن.ولی من میمردم هم باید بهشون میگفتم.یعنی بعضی اوقات مجبور بودم 10 بار زنگ بزنم تا خواهر شوهرمو که 22 سال از من بزرگتره پیدا کنمو دعوت کنم.کم کم کنار اومدم با این موضوع تا یه روز که زنگ زدم دعوت کنم خونه نبود.شوهرش گفت به موبایلش زنگ بزن.منم زنگ زدم و چشمت روز بد نبینه .مثل اینکه از دست کسی ناراحت بود تمام دق و دلیشو سر من خالی کرد !!!! گفت چرا زنگ زدی و من الان نمیتونم حرف بزنمو...فکرامو میکنم بهت خبر میدم که میایم یا نه !
از اون موقع به بعد دیگه شوهرم مجبورم نکرد به این کار.
اونا البته هنوز روال خودشونو دارن.حتی زنگ زده بود دعوت کنه(همین یکماه پیش) که شوهرم گوشی رو برداشت و انقدر شوهر من سادست که وقتی قطع کرد گفت زنگ زده بود دعوت کنه.تاکیدم کرد که با مریم کاری نداره !!!
البته ما انقدر بینمون الان شکرآب شده که کارمون از این حرفا گذشته.اصلا دوست نداریم همو ببینیم...
اما شمیم جان انتظار نداشته باش همه شعور اجتماعی داشته باشن.اصلیت زندگیتو بچسب.نذار خانواده همسرت زندگیتو خراب کنن.خیلی سخته.قبول دارم.من همین الاکه دارم اینارو مینویسم 20 دقیقه پیش مادر شوهر نفهم و از خدا بی خبرم اعصابمو خورد کرده.میخواستم به شوهرم بگم دیدم حیفه زندگیمون.
اصلا حساس نشو رو این موضوع.میدونم سخته ولی کم کم بذار کنار حساسیتتو.اولین کسی که آرامش میگیره خودتی خانومی.به خصوص که شما تازه وباره داری میسازی زندگیت رو.
یک نسیم ساده میتونه زندگیت رو بهم بریزه.
تمام مسائل حاشیه ای رو بذار کنار .اصلا به جدایی فکر نکن.شروع بدبختیاست.
جو خونه رو آروم نگه دار.
هرچقدر بیشتر به این مسئله گیر بدی ناخواسته مسائل دیگه ای به وجود میاد
موفق باشی دوست خوبم
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)